ذوق نیلوفر براي برنامههاي سفر
معصومه اصغري
معصومه اصغري
هميشه فكر ميكردم خودمم كه هي برنامههاي سفر و جاهايي كه قراره برم رو قبل و حين سفر مرور ميكنم ولي بعد از آشنايي با نيلوفر و همسفر شدن باهاش فهميدم ذوق من خيلي عاديه و ذوق اون - حتي همونقدري كه نشون ميداد- خيلي خيلي بيشتره!
اولين بارهايي كه با اين ذوق مواجه ميشدم خيلي برام جالب بود و بعد از چند وقتي كه همسفر بوديم متوجه شدم روي منم اثر داشته و بيشتر به جزييات برنامهها و جاهايي كه قراره بريم، دقت ميكنم و منتظرشونم. جذابتر وقتي ميشد كه قرار بود توي اون سفر جاهاي جديد رو با غذاهاي جديد و غذاهاي اون شهر تجربه كنيم.
يادمه وقتي پارسال براي گذر از چند تا تنگه و طبيعت به ايلام رفتيم، هيجان كبابهايي كه قرار بود بخوريم بيشتر از مناطقي بود كه قرار بود، بريم.
هيجاني كه نيلوفر و البته محمدحسين در مورد كباب (انواع كباب) دارن آنقدريه كه حاضرن به خاطرش مسير سفر رو هم تغيير بدن! اين قضيه وقتي جالبتره كه به عنوان همسفرشون بگم يكي از اولين چيزهايي كه در ارتباط اين زوج ميتونيد متوجه بشين مقتصد بودنشون در امور مختلف زندگيه! ولي در مورد سفر و كوه و طبيعت و به خصوص كباب خوردن اصلا نگاه اقتصادي كنار ميرفت!
اين نگاه به جزييات و ذوق نيلوفر نسبت به امور سادهاي كه در سفر اتفاق ميافتاد براي من يه زاويه ديد خوبي داشت . اينكه زندگي همين الانه و درسته كه شرايط جور نيست و سخته، درسته اين سفر، اون سفري كه روياته نيست يا در سادهترين و ارزونترين شكل ممكن انجام ميشه، ولي ميتوني ازش لذت ببري و دلخوش باشي! و من ميديدم كه نيلوفر و محمدحسين حتي وقتايي كه اختلافنظر داشتن چقدر عشقولانه و محترمانه با هم همه چي رو هماهنگ ميكنن و با هم لذت ميبرن. ميخوام بگم كه براي من كه نگاهم تا حد زيادي رويايي و آرمانيه، اين نگاه ساده اما شاد نيلوفر به زندگي و سفر و حضور در لحظه به عنوان يك زن، يك همسر و البته يك زنِ خبرنگار ِ مسافر واقعا آموزنده بوده!
يادمه تو سفر آخري كه با هم به قزوين و زنجان رفتيم، همچنان درگير و پيگير حال مهسا اميني در بيمارستان بود. تلفني پيگيري ميكرد و معلوم بود حالش خوب نيست و ميرفت تو اتاق و گريه ميكرد؛ ما هم ديگه خيلي حوصله نداشتيم بريم شهري كه خيلي وقت بود براي سفر براش برنامه ريخته بوديم رو بگرديم، ولي بازم اين نيلوفر بود كه از اتاق اومد بيرون و گفت حالا كه اينجاييم؛ بريم بيرون و بگرديم...و من فكر ميكنم نيلوفر همين امروز كه از پشت اون ديوارا بيرون بياد، بيشتر از من براي سفر و برنامه كردن ذوق و هيجان داره... خيلي بيشتر...
روزنامهنگار