عثمان خوافي و اوج موسيقي سنتي ايران
غلامحیدر ابراهيمباي سلامي
اكنون دومين سالروز هجران استاد «عثمان خوافي» اسطوره موسيقي نواحي و سنتي ايران و صاحب سبك «نوايي-نوايي» است كه مكتب و آموزههاي آهنگ و ملوديهاي فاخر او علاوه بر پهنه ايران زمين «از حلب تا كاشغر»در جوامع و كشورهاي ديگر از جمله ايتاليا، آلمان، روسيه، ژاپن و تركيه مورد استقبال قرار گرفت. استادان بزرگ موسيقي ايران همچون محمدرضا شجريان، جليل شهناز، حسن كسايي، حاج قربان سليماني با او همنوا شده و بهترين عبارات را درباره او به كار بردهاند. دانشمندان و انديشمنداني چون غلامعباس توسلي، احمد شاملو، حسين الهيقمشهاي، محمدرضا شفيعيكدكني، محمود دولتآبادي او را ستودهاند و هنرشناسان معاصر ايران زمين چون جلال رفيع، مجتبي كاشاني، بهروز وجداني، جان دورينگ رييس انجمن ايرانشناسي فرانسه، بهمن كاظمي، هوشنگ جاويد، داريوش ارجمند، فاروق كياني، مجتبي قيطاقي، الهه الهيقمشهاي وجوه ممتاز و برجسته هنر او را با روشهاي گوناگون بيان كردهاند.استادان برجسته موسيقي سنتي و نواحي همچون عارف رباني «نورمحمد درپور»، ذوالفقار عسكريان، غلامحسين غفاري، سرور احمدي، عليرضا سليماني همراه او و براي او نواختهاند. عثمان ميراثدار هنر موسيقي مردم مشرق زمين است كه با بداههنوازي و ايجاد مكتبي خاص موسيقي سنتي ايران و خراسان را جان و اعتلا بخشيد و به سطوح ملي و بينالمللي رساند. عثمان حلقه اتصال وجه سنتي جامعه به مولفههاي جامعه مدرن بود و موسيقي فاخري را از لابهلاي لايههاي قرون متمادي و آنچه از تلخ و شيرين بر مشرق زمين گذشت براي ما هديه آورد و بر جان و روان ما جاري ساخت تا همچنان حس ايراني بودن و فرهنگ ايرانشهر در ما زنده بماند و جريان يابد. آهنگ و ملودي نوايي نوايي «عثمان خوافي» بر پايه شعري از «طبيب اصفهاني» سامان يافته است و رايحه خوش و نغمه دلانگيز بسياري از محافل معتبر در داخل و خارج ايران شد. عثمان در خراسان موسيقي را از نهانخانه دل مردم ميگيرد، خاستگاه هنر او عامه مردم است، اما با آن شخصيت ويژه و هنر جادويي خويش بر ملودي و بندها و گوشههاي آن ميافزايد و ساز دوتار را به اوج ميرساند.
از بامهاي كاهگلي و كوچه باغهاي خراسان الهام ميگيرد و به اين هنر رازآلود قدرت ميدهد، از هر نوع آلودگي آن را نگه ميدارد، به بهترين وجه حفظ ميكند و به گونهاي فاخر به تعالي و سطوح ملي و بينالمللي ميرساند هيچ فرد و گروهي در هفتاد سالي كه گذشت از موسيقي و هنر عثمان احساس ابتذال و حرام نكرده و در هر محفل و مجلسي كه او موسيقي نواخت سرچشمههاي عرفان و تاريخ فاخر شرق جاري شد چنانكه بارها استاد محمدرضا شجريان بدون هيچ گونه برنامه از پيش تعيين شدهاي با صداي دوتار عثمان عنان سكوت و عزلت شكسته و با توسل به ديوان حافظ همصداي عثمان شده است. احمد شاملو در آيدا به آن انديشمند امريكايي ميگويد تو نميتواني مثل آن دهقان خراساني شعر حافظ را درك كني، چون با حس زندگي در ايران و در پناه دوتار عثمان خوافي است كه عرفان و عمق شعر متعالي و غزل حافظ متجلي و شكوفا ميشود. موسيقي نداي نهانخانه دل و رايحه جانبخشي است كه غم روزگاران را ميزدايد، دشواريهاي حيات را تسهيل ميكند، در سختترين امور مثل جنگ با دشمن به كمك ميآيد و رخوت و سختي از لشكر را ميزدايد تا آنجا كه جنگيدن و جان دادن را نيز گوارا ميكند.بدون شعر و موسيقي جهان زندان است و ملتي كه موسيقي ندارد روح متعالي ندارد و نميتواند مفاهيم رشد يابنده را هضم و با ماوراي خويش ارتباط برقراركند و در نهايت باورهايش منسوخ خشك و زميني ميشود. برحسب آخرين رويكردهاي روانشناسي كسي كه تحمل شنيدن نوعي از موسيقي را ندارد دچار نوعي بيماري رواني است و ميتواند موضوع و سوژه رويكردهاي تحليلي انواع مختلف نابهنجاريهاي شخصيتي و آنومي اجتماعي باشد همانند آنچه در بيماري افسردگي و روانپريشي براي افراد مورد مطالعه قرار ميگيرد . موسيقي وجه مظلوم فرهنگ است و مخالفان و دشمنان عمدهاي دارد.
آنچه اكنون به عنوان نهاد موسيقيايي جامعه ايران زمين در برهههاي مختلف چون زبان درون يك ملت در دشواريها و سنگلاخهاي زندگي پرتلاطم مقاومت كرده و صيقل يافته و بزرگ شده و به ما رسيده، بخش مهمي از فرهنگ و هويت ملي ايرانشهر است. آنچنانكه امام محمد غزالي گفته است است در رويكرد متحجرانه، فقه اخلاق را خفه ميكند و هر نوع موسيقي را حرام اعلام ميكند و خلق را در ابهام و پارادوكس معرفتي بين دينداري و زندگي عقلاني سرگشته و حيران رها ميسازد هنوز هم در برخي رويكردهاي فقه سنتي موسيقي ماهي لغزان بين حلال و حرام است و در فقر نظري برخي مفتيان جز نوعي مبتذل، وجوه ديگر اين پديده متعالي شناخته شده نيست. واقعيت زندگي اجتماعي نشان ميدهد كه هر چه شريعت رايج در طول تاريخ با موسيقي مخالفت كرده عقل به صورت كل و به ويژه «عقل عرفي» و عقل اجتماعي و عقل زندگي با آن مخالفتي نداشته و همواره از آن بهره برده است، بررسي فرآيند زندگي بشر در تحولات مراحل مختلف رشد جامعه حاكي از آن است كه عقل عرفي درباره پديده موسيقي در مقابل تحجر ناشي از عقل اشرافي عمل كرده و از موسيقي به عنوان يك پديده اجتماعي در حوزه فرهنگ مردم و فولكلور در هر شرايطي استقبال شده است. در هر اجتماع و گروهي نوعي از موسيقي به صورت پايدار باقي مانده و رواج يافته است بنابراين سطح عالي، عرفاني و پرمحتواي موسيقي همواره مورد استقبال خاص و عام بوده و هست و به هضم، ترويج و تثبيت مفاهيم متعالي كمك كرده است. اكنون در نواحي مختلف ايران به ويژه كردستان، لرستان، بلوچستان و فارس موسيقي محلي در حال رشد و نمو است و نگارستان رنگارنگ ايران گويا يكبار ديگر با موسيقي و شعر عامه نقاشي ميشود. فرهنگ جاودانه ايرانشهر با زدودن غبار قشرينگريها و تعصبات جاهلي بار ديگر اكنون وجهي رشد يابنده و متعالي به خود گرفته است.بارويكردي مردمشناسانه و با عنايت به تحليل پديدارشناسانه مفاهيم هنر اجتماعي شايد براي رهايي از دشواريهاي كنوني نظام اجتماعي موسيقي نيز بخش قدرتمند و مولفه عمدهاي از راه نجات باشد. استقبال مردم از موسيقي سنتي و مردمپسند به گونه زايد توقفي افزايش گرفته است به گونهاي كه اگر امروز به هنرمندي چون «نصرالله معين» اجازه اجراي كنسرت در تهران داده شود احتمالا با يك همايش چند صد هزار نفري مواجه خواهيم شد در صورتي كه براي رويكردهاي مخالف موسيقي چنين امكاني وجود ندارد. هنرمنداني مانند عثمان خوافي و محمدرضا شجريان چون سرستونهاي تخت جمشيد و پرسهپوليس نمادي از ميراث فرهنگي و نشانه هويت ملي است با يك قطعه موسيقي اين هنرمندان ميشود يك ملت و آمال و آرزوهايش را شناخت. همانگونه كه اگر با بزرگاني چون فردوسي، حافظ، سعدي، مولوي و ديگر مفاخر ايران آشنا نشويم، وجه متعالي ايران و ايرانشهر به محاق خواهد رفت .اگر نسل جوان ما با شجريان و عثمان و ديگر هنرمندان فاخر قديم و معاصر آشنا نشود، در جامعهپذيري فرهنگي ما در فرآيند جهاني شدن دچار خسارت خواهيم شد.
جامعهشناس