• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۵ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5765 -
  • ۱۴۰۳ شنبه ۲۹ ارديبهشت

دومين اردوكشي آقامحمدخان به قفقاز

مرتضي ميرحسيني

قطعا بي‌رحم و بسيار سنگدل بود. به دشمنانش امان نمي‌داد و در انتقام‌گيري، حدي براي قساوت نمي‌شناخت. اما ويژگي‌هاي ديگري هم در او بود. به قول سعيد نفيسي «پيران ما دهان به دهان اين نكته را مكرر آورده‌اند كه از يكي از نزديكان آقامحمدخان پرسيده‌اند آيا او شجاع بوده است يا نه؟ او گفته است البته شجاع بود ولي من هرگز به ياد ندارم كه به شجاعت كاري را از پيش برده باشد و حيله و تزوير او كار را چنان پيش مي‌برد كه ديگر حاجت به دلاوري نداشت.» به نظرم يكي از پيچيده‌ترين و كامياب‌ترين شخصيت‌هاي تاريخ ماست و آنچه معمولا درباره‌اش روايت مي‌كنند دربرگيرنده همه حقيقت نيست. چنان كه زرين‌كوب به درستي مي‌نويسد: «قدرت تدبير و حزم و كفايت فوق‌العاده و نيز سرعت تصميم و سرسختي او در به انجام رساندن خواست خويش هم اوصاف ارزنده‌اي بود كه بدون شك در كاميابي و پيروزي‌هاي او تأثير قابل ملاحظه داشت. حكايت‌هاي جالبي كه در بابت خشونت و قساوت و لئامت او در افواه نقل مي‌شد و غالبا درست نيز بود توجه عام را از آنچه درباره فكر صائب و دقت نظر و قدرت اراده او روايت مي‌شد، منصرف مي‌كرد و خاطره او را بيش از آنچه بايد در اذهان خلق زشت و تيره مي‌كرد، جنايات او در كرمان بدون شك عامل عمده‌اي بود كه اذهان را از توجه به بعضي سجاياي پسنديده‌اش منصرف ساخت. كساني كه با خشونت او را محكوم كردند غالبا از مهارت او در فنون لشكركشي و فرماندهي غافل ماندند - يا آن را در مقابل جناياتش قابل ملاحظه نديدند- اما براي مورخ ذكر آن خشونت‌ها نبايد مانع از توجه به اين‌گونه اوصاف كه لازمه فرماندهي و فرمانروايي است، بشود. آقامحمدخان يك سردار جنگي بود، عزم و همت او در مقام خود يادآور اوصاف قابل تحسين يك فرمانده واقعي بود. در جلب رضاي لشكريان، مثل يك فرمانده تعليم‌يافته سعي و مراقبت نشان مي‌داد. در نزد سربازان و سرداران خويش هم مطاع و محبوب بود و هم در عين حال مايه ترس و احترام. با آنها صميمانه و مثل دوستان واقعي مي‌زيست. لباس آنها را مي‌پوشيد و از غذاي آنها مي‌خورد. در واقع اين لشكريان نردبان اعتلای او به اوج قدرت بودند، و او هم اين نكته را چنان كه بايد درك كرده بود.» در آخرين لشكركشي‌اش براي مواجهه با روس‌ها به قفقاز رفت و خان‌هاي نافرمان آن منطقه را يا فراري داد يا دوباره به اطاعت كشيد. تا اواخر ارديبهشت 1176 عملياتش را به پايان برد. روس‌ها هم پيش از رسيدن او، از سراسر قفقاز عقب نشسته و آن منطقه را از سربازان‌شان خالي كرده بودند. پس آن جنگي كه آقامحمدخان انتظارش را مي‌كشيد درنگرفت. اما مدت بيشتري در قفقاز ماند و وفاداري اربابان محلي را بيشتر محك زد. مطمئن بود كه آن ناحيه - دير يا زود- ميدان رويارويي ايران و روسيه مي‌شود و برنده جنگ، حكومت بر شمال ارس تا گرجستان را از آن خود مي‌كند. از اين هم مطمئن بود كه بيشتر خان‌هاي قفقاز و اربابان محلي، نه به او و نه به دربار روسيه، كه به قدرت وفادار هستند و در جنگ پيش رو، سمتي مي‌ايستند كه احتمال پيروزي و برتري‌اش بيشتر است. تدابيري در سر داشت تا خطوط دفاعي ايران را در قفقاز تقويت كند، اما عمرش طولاني‌تر نشد. چندي بعد، در همان قفقاز در قلعه‌اي به اسم شوشي به دست دو يا سه نفر از نوكرانش كشته شد. آن جنگي كه او منتظرش بود- و با توجه به جنس روابط ميان ايران و روسيه، اجتناب‌ناپذير هم شده بود - براي وارث و  وليعهدش، فتحعلي‌شاه  به  ميراث ماند.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها