اجراي بينقص «صندليها»ي اوژن يونسكو با بازيگران كمتوان ذهني
تئاتر معلولان ايراني به برادوي دعوت شد
پيام رضايي / هنر امروز در عين پايبندي به زيست- جهانهاي بومي هر چه بيشتر به سمت گشودن مرزهاي خود پيش ميرود. تئاتر هم با همين نگره سالهاست كه مسير خود را به سمت سرزمينهاي ديگر ادامه ميدهد. در طول سالهاي اخير آثار فراواني از تئاتر ايراني در جشنوارههاي مختلفي حضور پيدا كردهاند و حتي اجراهاي عموم داشتهاند. واقعيت اين است كه تئاتر همچون سينما به دلايل متعدد آنچنان زير نور رسانهها قرار ندارد. از همين رو موفقيت آن در عرصه جهاني نيز مانند سينما بازتاب پيدا نميكند. يكي از گروههاي تئاتري كه در طول فعاليتهاي اخير خود موفقيتهاي شاياني كسب كرده است گروه تئاتر «پاپيون» به سرپرستي حسين رحيمي است. اما داستان اين گروه با اجراهايي كه غالبا از متنهاي سخت و برگزيده تئاتر مدرن انتخاب ميكند كمي با ديگر گروهها متفاوت است. گروه پاپيون گروهي متشكل از هنرمندان معلول حوزه تئاتر است. اين گروه 14 سال است كه در حوزه تئاتر فعاليت دارد و بارها در سالنهاي تئاتر شهر تهران و خارج از كشور به اجراي نمايش پرداختهاند. گروه پاپيون در سال 93 با اجراي نمايش «صندليها» اثر اوژن يونسكو با وجود وضعيت خاص گروه به جشنوارهاي در بلاروس دعوت شد كه جشنواره خاص معلولان نبود. در همين جشنواره بود كه بازيگر زن اين نمايش با وجود معلوليت ذهني توانست جايزه بازيگر زن را از آن خود كند. اين گروه سال 93 اثري به نام «پردهبرداري» نوشته روسودي سانسكند را به صحنه برد كه پيشتر در جشنواره هايفست ارمنستان روي صحنه رفته و جزو آثار برگزيده اين جشنواره انتخاب شده بود. بازيگران اين نمايش هنرمندان كمتوان ذهني بودند كه به گفته كارگردان براي آماده شدن و روي صحنه رفتن بيش از شش ماه تمرين داشتند. بازيگر زن اين نمايش شنو قادري بود كه نيمه چپ مغز و نيمه راست بدنش در زمان تولد به علت اصابت بمبي به بيمارستاني در پاوه در زمان جنگ تحميلي دچار ضايعه شده و همچنين مهران قندهاري ديگر بازيگر نمايش نيز سندروم دان داشت. اين بازيگران چنان از پس اجراي نقش برآمده بودند كه تا اوخر كار بيشتر مخاطبان متوجه مشكل آنها نميشدند.
اين همه را گفتيم تا به اينجا برسيم كه رحيمي ديروز در گفتوگويي با خبرگزاري مهر از عدم حمايت از اين گروه براي حضور در جشنوارههاي خارجي گلايه كرده بود.
اما پيمان شريعتي، معاون اجرايي مركز هنرهاي نمايشي در گفتوگو با «اعتماد» گفت: «آنچه من در مورد كار آقاي رحيمي ميدانم، اين است كه ايشان طي نامهاي كه به مركز هنرهاي نمايشي زدند و مشخصا در مورد حضور در جشنواره تئاتر لهستان براي بليت و ويزا تقاضاي حمايت كردند كه در جلسه مطرح و مصوب شد كه اين حمايت صورت بگيرد، ايشان هيچ اشارهاي مستقيمي به حمايت براي حضور در امريكا و تئاتر برادوي مطرح نكردند.» شريعتي به وضعيت خاص گروه پاپيون هم اشاره كرد. «نكته مهم اين است كه گروه ايشان وضعيت خاصي دارد. در واقع گروه اعزامي بيش از آن تعدادي است كه روي صحنه ديده ميشود. اين گروه به دليل شرايط خاص بازيگران نياز به افرادي به عنوان همراه نيز دارد. » البته معاون اجرايي مركز هنرهاي نمايشي تاكيد كرد كه در صورت ارايه درخواست، بررسي خواهد شد و قطعا هر نوع حمايت لازم با توجه به سقف بودجه مركز هنرهاي نمايشي از اين گروه به عمل خواهد آمد. «قطعا درصورت اقدام درخواست ايشان بررسي ميشود و حتما حمايت لازم صورت خواهد گرفت.» وي با بيان اينكه امروزه گروههاي زيادي از تئاتر به جشنوارههاي بينالمللي ميروند، از سقف محدود توان حمايتي اين مركز سخن گفت. «ما سعي كردهايم از همه گروههاي موفق حمايت كنيم و البته اولويتها و پارامترهايي هم براي اين انتخاب وجود دارد كه مهمترين آنها اين است كه بايد براي تئاتر كشور هم آورده داشته باشد. با اين حال ما هرجا كه بتوانيم از هيچ كمكي دريغ نخواهيم داشت.»
ايرج راد، مدير خانه تئاتر هم در گفتوگو با «اعتماد» با ابراز خوشحالي از موفقيت گروه و تاسف از اينكه بيخبر بوده است، بر نقش مهم رسانهها در بازتاب عمومي چنين اتفاقاتي تاكيد كرد: «باعث تاسف است كه كاري به اين خوبي انجام ميشود اما اطلاعرساني لازم نميشود. هيچ بازتابي در جامعه پيدا نميكند، بايد منعكس شود.» راد اهميت چنين اتفاقي را فراتر از صنف تئاتر ميداند. «نه فقط ما همه مردم بايد از رويدادهاي فرهنگي اطلاع پيدا كنند. خيلي كارها شده كه كسي از آنها خبر ندارد» مدير خانه تئاتر ناراحت است كه امكان چنداني در چارچوب قانون و اختيارش براي حمايت مالي از اين كار ندارد. «تشكيلات ما صنفي است. سعي ما بر اين است كه به نوعي امنيت شغلي، بيمه و چيزهايي از اين دست را پيگيري كند. متاسفانه ما امكانات، فضا و بودجهاي براي چنين كاري در اختيار نداريم اما هر نوع حمايت ديگري كه در چارچوب اساسنامه خانه تئاتر باشد را انجام خواهيم داد».
ما پس از جستوجو و پيگيري بسيار اين كارگردان را سر كلاس تئاتر درمانياش پيدا كرديم. اين كارگردان در گفتوگو با «اعتماد» گفت: «دو هفته پيش تماس گرفتيم و آقاي راياني مخصوص ابراز بياطلاعي كرد و خواستار اين شد كه ما دوباره پيگيري كنيم. بحث اين يا آن جشنواره نيست. بحث نوع نگاه است. من نميگويم كار من شاهكار است اما كسي كه روزي 14 قرص ميخورد و ديالوگهاي نمايشنامه يونسكو را حفظ ميكند يك شاهكار است» در اين نمايش شنو قادري، مهران قندهاري و امير جهانگيري ايفاي نقش ميكنند كه دو نفر دچار فلج مغزي و يكي هم دچار سندروم دان است. رحيمي ميگويد: فروردين امسال هم به مسكو دعوت شده بودند كه به علت حامي نداشتن نتوانستند حضور پيدا كنند. او همچنين از اظهارنظر يك استاد انگليسي به نام ادوارد لوييس نقل قول ميكند: «ايشان به ما گفتند اگر كار شما در كشوري مثل انگليس يا آلمان اجرا شود بدون شك منجر به يك جريان تئاتري ميشود» و بلافاصله اضافه ميكند:«اين تعريف از من نيست، تعريف از كار اين بچههاست كه با اين مشكلات چنين متني را اجرا ميكنند». سرپرست گروه پاپيون از عدم حمايت سالنهاي رسمي تئاتر هم گله دارد: «ما براي تماشاخانه ايرانشهر اقدام كرديم به ما گفتند اينجا جاي ستارههاست كه بليطها خوب فروش بروند. در مورد سالن انتظامي هم به ما گفتند براي دانشجوياني است كه ميخواهند كارهاي تجربي كنند، تئاتر شهر هم ميگويد اينجا براي اجراهاي حرفهاي است. نميدانم حرفهاي يعني چه! من فوق ليسانس تئاترم و كار آموزشي هم انجام ميدهم. فكر كنم حق ما باشد كه سالي يكبار اجراي عموم داشته باشيم.» شكي نيست كه سختي چنين نوع كاري را نميتوان انكار كرد. آن هم رسيدن به نقشهايي از ميان آثار كساني چون يونسكو و بكت. حسين رحيمي از شرايط سخت بازيگرانش هم گفت. «بازيگر من از كرمانشاه ميآيد و من خودم اسكان و هرينههاي ديگرش را تقبل كردهام. وقتي كساني با چنين وضعيتي در جهان تنها سه دقيقه اجرا ميكنند آن هم با حضور كسي كه ديالوگها را ميگويد ما اثري يكساعته را با 18 ماه تمرين و روزي 9 ساعت با رژيم غذايي و خواب ويژه به صحنه بردهايم. فكر ميكنم حق ما باشد كه در تئاتر شهر اجرا كنيم . »
او خاطرهاي را از دكتر خاكي نقل ميكند: «وقتي دكتر خاكي كار ما را ديده بودند گفتند كاش يونسكو زنده بود و اين اجراي «صندليها» را ميديد. اينها شخصيتهاي واقعي يونسكو هستند». به او ميگويم ولي گويا يك هفته پيش درخواست شما بررسي و مصوب شده است. «اميدوارم اين طور باشد هرچند من بعيد ميدانم.»
نيازي به گفتن نيست كه جايگاه و اهميتي كاري كه اين گروه انجام ميدهند كجا و تا چه ميزان است. بازگرداندن بخشي از اجتماع ما كه غالبا در انزوا و طردشدگي روزگار ميگذرانند و حضورشان بر صحنه تئاتر به عنوان يكي از جديترين و مهمترين هنرهاي جهان، و البته رسيدن به نقشهاي آثاري چون در انتظار گودو و صندليها فقط بخشي از ماجراست كه حجت را براي اهميت دادن و ديدن آنها بر همه تمام ميكند. آن سوي ماجرا روح و جان كساني است كه با حضور در چنين فضايي حضور خود را به عنوان عضوي از شهروندان اين سرزمين باور ميكنند و خانوادههايي كه اميدشان را در مواجهه با چنين كساني كه در اطرافشان دارند، بيش از پيش بازمييابند. كاش يك سوءتفاهم بوده باشد. كاش يك عدم هماهنگي باشد و كاش اين گروه و گروههاي اينچنيني هر روز بيشتر شوند. كاش تئاتر بداند كه مرزهايش بسيار گستردهتر از آن چيزي است كه ميپندارد. كاش باور كنيم كه هر انساني به دليلي در ميان ما است و بايد او را دريابيم.