• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۱ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5921 -
  • ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۱ آذر

متن ارسالي رضا داوري اردكاني به خانه انديشمندان علوم انساني درباره فلسفه و ايران

تاريخ ايران و درهم تنيدگي دين و دولت

انديشيدن به ايران وظيفه ما است

گروه دين و فلسفه

دكتر رضا داوري اردكاني در اين چند سال اخير به ندرت به اظهارنظر پرداخته است. اظهارنظرهاي ايشان معمولا در ميان دانش‌آموختگان و علاقه‌مندان به فلسفه در ايران مورد توجه قرار مي‌گيرد. به مناسبت روز جهاني فلسفه دكتر داوري در پيامي كه براي خانه انديشمندان علوم انساني ارسال كردند كه از جهات مختلفي قابل توجه و تأمل است.

گروه دين و فلسفه بنا داشت اظهارات دكتر داوري را در هفته گذشته - مقارن با روز جهاني فلسفه كه اين متن به مناسبت آن توسط دكتر داوري تاليف شده بود - منتشر كند، اما به دليل تراكم مطالبي كه از قبل آماده انتشار بودند، مقدور نشد. لذا با كمي تاخير متن كامل نوشته دكتر داوري اردكاني رييس سابق فرهنگستان علوم به خانه انديشمندان اسلامي را به نقل از «مهر» اينجا بازنشر مي‌دهيم.

 

نسبت «ايران» با فلسفه

متن يادداشت ارسالي دكتر رضا داوري اردكاني استاد فلسفه و چهره ماندگار فلسفي كشورمان به مناسبت روز جهاني فلسفه در نشست «ايرانشناسي «ايراني» و دلالت‌هاي فكري آن براي امروز» به شرح ذيل است:

شايد كساني بگويند ايران به عنوان يك كشور مساله فلسفه نيست. اينان به اعتباري حق دارند زيرا كشور ماهيت ثابت ندارد و از چيستي آن نمي‌توان پرسيد. ايران يك ذات تاريخي است. ماهيت تاريخي امر پايداري است كه شؤونش در تاريخ دگرگون مي‌شود، اما جوهري دارد كه همانكه بود مي‌ماند. ايران گرچه طي تاريخ دگرگوني‌هاي بسيار داشته، همواره ايران بوده و ايران مانده است. از ايران سه درك و شناخت مي‌توان داشت: اول، درك جغرافيايي - سياسي، دوم، درك فرهنگي- تاريخي و سوم، درك و دريافت ايران به عنوان وطن.

از نظر جغرافيايي- سياسي ايران كشوري است داراي حدود و مرزهاي جغرافيايي و داراي حكومتي كه نامش جمهوري اسلامي است. وصف جغرافيايي- سياسي وصف رسمي كشور ايران است. اما كشوري كه هزاران سال تاريخ دارد، در وصف رسمي نمي‌گنجد. ما هزاران سال تاريخ مضبوط و مكتوب داريم و از حدود ٢٠٠ سال پيش با دنياي جديد مواجه شده‌ايم. از آن زمان آثار و آداب و آرا جديد نه فقط در كشور ما بلكه در سراسر روي زمين آغاز به انتشار كرده و منشا دگرگوني بزرگي در سراسر جهان شده است. تا آن زمان، هيچ تاريخي به اندازه تاريخ ايران پرماجرا نبوده است و شايد تاريخ هيچ منطقه‌اي از جهان قديم را نتوان با تاريخ ايران قياس كرد. ايران، سرزمين و جلوه‌گاه دين و دانش و هنر و فرهنگ و اخلاق و سياست بوده است.

 

تجدد؛ تفكر و نظمي تازه از زندگي

اينكه ما از اين تاريخ چه آموخته و مي‌توانيم بياموزيم و اكنون در چه وضعي از دانايي و خرد قرار داريم مطلب بسيار مهمي است. اشاره شد كه معني ايران با وصف جغرافيايي- سياسي تمام نمي‌شود، بلكه ايران را با توجه و تذكر به عظمت ديرينش مي‌توان شناخت. اين شناخت مخصوصا از آن جهت لازم است كه ما را متوجه آينده مي‌كند. براي اينكه وضع و موقع كنوني ايران را درك كنيم لازم است بدانيم كه با فرارسيدن دوران تجدد ما هم مثل همه اقوام ديگر جهان، دچار انقطاع و گسست تاريخي شديم.

تجدد صرفا سوداي تسخير سرزمين‌ها و غلبه سياسي-اقتصادي نبود، بلكه تفكر و نظمي تازه از زندگي بود كه بر اساس اصول و مباني خاص و تلقي تازه از عالم و آدم قوام يافت. اقوام جهان در برابر انتشار و رواج نظم و شيوه جديد زندگي عكس‌العمل يكسان نداشتند مثلا كشوري مثل ژاپن تاريخش را خيلي زود به راه جديد غرب پيوند زد، اما اقوامي هم بودند كه تجدد را نشناخته رد كردند و احيانا در برابرش ايستادند. اين ايستادگي كمتر انديشيده و بلكه بيشتر طبيعي بود. في‌المثل در عالم اسلام و در كشوري مثل ايران، نمي‌توانستند بپذيرند كه كار حكومت از دين جدا باشد.

 

تاريخ ايران و در هم تنيدگي دين و دولت

علماي دين تجدد را نپذيرفتند و با بعضي اصول آن و مخصوصا با اصل استقلال سياست از دين مخالفت كردند. در سرزمين ما از هزاران سال پيش ميان حكومت و دين جدايي نبوده و دين و دولت با يك قرارداد نانوشته كار حكومت و اداره جامعه و مناسبات و معاملات را ميان خود تقسيم كرده بودند. پس از آن در كشور ما هيچ حادثه مهمي بيرون از تقابل قديم و جديد روي نداده و وضع فكري كنوني نيز نتيجه شدت يافتن اين تقابل است. اين دوره را مي‌توان فصل جديدي در تاريخ ايران دانست كه گرچه در آن كوشش‌هايي براي تخفيف جدال ميان قديم و جديد صورت گرفته، ثمر موثر و كارساز از آن عايد نشده است. با پيشامد انقلاب مشروطه اين تقابل مي‌توانست به مساله سياست روز تبديل شود، ولي اولين جلوه‌هاي آن بيشتر اميدواركننده بود.

 

مشروطه ايراني و علماي شيعي

مراجع ديني در تهران و در عتبات و ازجمله شيخ فضل‌الله نوري از مشروطيت استقبال كردند. ميرزاي ناييني كتاب تنبيه الامه را نوشت و در آن طرحي از سازش ميان قديم و جديد تدوين كرد، ولي ظاهرا هنوز وقت صلح و حتي آتش‌بس نرسيده بود و خيلي زود اختلاف ظاهر شد و با اعدام شيخ فضل‌الله همه تمهيدات صلح بر هم خورد و به مشروطيت آسيب بزرگ رسيد. از آن پس، كوشش‌ها تقريبا همه صرفا سياسي و بدون مبناي فكري و فرهنگي بود.

از چند دهه پيش هم كه مي‌رفت مساله به صورت تازه‌اي مطرح شود، موجي از كينه و خشم و دشنام و افكار عاميانه پوشيده در الفاظ و عبارات شبه فلسفي در برابر آن برخاست و قضيه را لوث كرد و در نتيجه نهال پژمرده روشنفكري ايران نيز پژمرده‌تر شد. البته امكان‌ها و شرايط تاريخي با حرف‌هاي سطحي اين يا آن گروه ديگرگون نمي‌شود، اما وقتي تفكر نباشد نمي‌توان شرايط امكان‌ها و مسير آينده را بازشناخت. گذشت زمان نيز نشان داد كه انديشه معاصر ما به كدام سمت رفته است. اثر مستقيم اين نزاع اين بود كه ارتباط ميان گذشته و آينده پوشيده‌تر شد و تقريبا از يادها رفت.

در شرايطي كه تجدد همه جهان را مسخر كرده، اقوام و كشورها كه نمي‌دانند چه روي داده، معلوم نيست كه چرا و با چه چيز مخالفت مي‌كنند.

 

تجدد ناشي از اراده معطوف به قدرت

تجدد راي و نظر نيست كه بتوان با آن موافقت يا مخالفت كرد بلكه راهي است كه با اراده به قدرت آغاز شده و به تدريج اقتضاها و ضرورت‌هاي تاريخي‌اش، ضرورت زندگي همه مردم جهان شده است. اين ضرورت‌ها امر تاريخي است. نه اينكه با رد و قبول اشخاص پديد آمده باشد و با مخالفت بتوان آن را از ميان برد. مشكل تقابل ميان قديم و جديد، با پنهان كردن قضيه و ارائه راه‌حل‌هاي عاميانه رفع نمي‌شود و چه بسا از اين انكار و سطحي انديشي آسيب‌هاي بزرگ به كشور برسد. پايين آوردن اختلاف‌هاي تاريخي تا سطح نزاع‌ها و دشمني‌هاي سياسي و نظامي غالبا بي‌وجه، نشانه ناآشنايي با جان سياست و روگرداندن از خرد عملي است.

 

انديشيدن به ايران وظيفه ما است

اكنون وظيفه ما اين است كه به وضع ايران بينديشيم. تاريخ ما هم مثل تاريخ همه اقوام و مردمان و سرزمين‌ها شكست و پيروزي و غم و شادي و ركود و رونق داشته و متاسفانه در دو قرن اخير سهم پيروزي و رونق و نشاط علمي- فرهنگي و شادي رو به كاهش بوده است. اشاره شد كه غير از ايران جغرافيايي- سياسي و فرهنگي- تاريخي ايران ديگري هم هست كه با دوستي و دلبستگي مردمان به سرزمين و گذشته و آينده‌اش تحقق مي‌يابد. ايران جغرافيايي- سياسي و ايران تاريخي- فرهنگي اجزاي ايران وطنند، اما تا وقتي جان‌هاي مردمان در دوستي با آنها متحد نشوند، ايران وطن نمي‌شود.

وطن چيست؟

وطن سرزمين و تاريخ محبوب اقوام و مردماني است كه يادها و خاطرات مشترك تاريخي دارند. وطن جاي همبستگي و پناه زندگي و سكونتگاه دائمي مردمان است. در عالم كنوني كه كشورها از حيث دانش و تكنولوژي در يك سطح و مرتبه نيستند، طبيعي است كه بعضي دانشمندان كه كشور به آنها نياز ندارد و نمي‌تواند از علم‌شان بهره‌مند شود مهاجرت كنند. از اين بابت نبايد چندان نگران بود. مهم اين است كه اساس پيوستگي با وطن سست نشود كه اين سستي آسيبي بزرگ است و وطن را رنجور و بيمار و افسرده مي‌كند. به نظر مي‌رسد كه ايران اكنون دردمند و تنها و افسرده خاطر است و به وفاداري و غمخواري نياز دارد. وطن ديار الفت و مهر و دوستي همه مردمان است و هيچ دسته و گروهي نبايد آن را ملك و مال خود و وسيله رسيدن به مقاصد و سوداهاي خود بينگارد. اين ما هستيم كه به وطن تعلق داريم. وقتي وطن گروگان گروه‌ها و فرقه‌ها و وسيله‌اي در دست آنان باشد، ديگر پناه امن و مايه اميد و آزادي و عدالت نيست و اينها كه نباشند كارش به درماندگي و انزوا و تنهايي مي‌كشد. اكنون ايران دردمند و تنهاست و براي اينكه به عمق اين تنهايي پي ببريم لازم نيست به رفتاري كه دشمنان و كين‌توزان با ما دارند، نظر كنيم. ما ستمديده‌ايم كه در جهان پر از كينه و كدورت بايد تا مي‌توانيم از ستمديدگان حمايت كنيم و حتي توقع نداشته باشيم كه از اين حمايت سپاسگزار باشند، ولي آيا تلخ و دردناك نيست كه ستمديده، حمايت دوست خود را با اكراه و منت بپذيرد؟

 

وظيفه فلسفه در ديار ما

وظيفه فلسفه در ديار ما مثل همه كشورها انديشيدن به حدود درك و فهم موجود و تحقيق در وضع خرد و بي‌خردي و ناداني و توانايي و ناتواني است. ظاهر اين است كه خودآگاهي به جهل و بي‌خردي و ناداني و ناتواني در حدي نيست كه ما را از غرور خطرناك برهاند. ما نبايد از اين نكته غافل باشيم كه گره كار فروبسته كشور جز با آگاهي به حدود دانايي و ناداني و توانايي و ناتواني و خردمندي و بي‌خردي گشوده نمي‌شود. اين است كه كشور در شرايط كنوني بيش از هميشه به فلسفه نياز دارد و براي اينكه پايدار بماند بايد بتواند به وضع كنوني و امكانات آينده آن بينديشد. ما هم بهتر است كمتر غم روزگار بخوريم و بيشتر غمخوار ايران باشيم.


   علماي دين تجدد را نپذيرفتند و با بعضي اصول آن و مخصوصا با اصل استقلال سياست از دين مخالفت كردند. در سرزمين ما از هزاران سال پيش ميان حكومت و دين جدايي نبوده و دين و دولت با يك قرارداد نانوشته كار حكومت و اداره جامعه و مناسبات و معاملات را ميان خود تقسيم كرده بودند.
   مراجع ديني در تهران و در عتبات و از جمله شيخ فضل‌الله نوري از مشروطيت استقبال كردند. ميرزاي ناييني كتاب تنبيه الامه را نوشت و در آن طرحي از سازش ميان قديم و جديد تدوين كرد. ولي ظاهرا هنوز وقت صلح و حتي آتش‌بس نرسيده بود و خيلي زود اختلاف ظاهر شد و با اعدام شيخ فضل‌الله همه تمهيدات صلح بر هم خورد و به مشروطيت آسيب بزرگ رسيد. از آن پس، كوشش‌ها تقريبا همه صرفا سياسي و بدون مبناي فكري و فرهنگي بود.
   تجدد صرفا سوداي تسخير سرزمين‌ها و غلبه سياسي- اقتصادي نبود، بلكه تفكر و نظمي تازه از زندگي بود كه بر اساس اصول و مباني خاص و تلقي تازه از عالم و آدم قوام يافت. اقوام جهان در برابر انتشار و رواج نظم و شيوه جديد زندگي عكس‌العمل يكسان نداشتند مثلا كشوري مثل ژاپن تاريخش را خيلي زود به راه جديد غرب پيوند زد. اما اقوامي هم بودند كه تجدد را نشناخته رد كردند و احيانا در برابرش ايستادند. اين ايستادگي كمتر انديشيده و بلكه بيشتر طبيعي بود. في‌المثل در عالم اسلام و در كشوري مثل ايران، نمي‌توانستند  بپذيرند  كه  كار حكومت  از دين جدا  باشد.
    تجدد راي و نظر نيست كه بتوان با آن موافقت يا مخالفت كرد، بلكه راهي است كه با اراده به قدرت آغاز شده و به تدريج اقتضاها و ضرورت‌هاي تاريخی‌اش، ضرورت زندگي همه مردم جهان شده است. اين ضرورت‌ها امر تاريخي است. نه اينكه با رد و قبول اشخاص پديد آمده باشد و با مخالفت بتوان آن  را  از ميان  برد. 
    مشكل تقابل ميان قديم و جديد، با پنهان كردن قضيه و ارائه راه‌حل‌هاي عاميانه رفع نمي‌شود و چه بسا  از اين انكار و سطحي انديشي آسيب‌هاي بزرگ   به كشور   برسد. 
    پايين آوردن اختلاف‌هاي تاريخي تا سطح نزاع‌ها و دشمني‌هاي سياسي و نظامي غالبا  بي‌وجه، نشانه ناآشنايي با جان سياست و روگرداندن از خرد عملي   است. 
    اكنون وظيفه ما  اين است كه به وضع ايران بينديشيم. تاريخ ما هم مثل تاريخ همه اقوام و مردمان و سرزمين‌ها شكست و پيروزي و غم و شادي و ركود و رونق داشته و متاسفانه در دو قرن اخير سهم پيروزي و رونق و نشاط علمي-  فرهنگي و شادي رو به كاهش بوده است.
   وقتي وطن گروگان گروه‌ها و فرقه‌ها و وسيله‌اي در دست آنان باشد، ديگر پناه امن  و مايه اميد و آزادي  و عدالت نيست  و اينها كه نباشند كارش به درماندگي  و  انزوا   و تنهايي   مي‌كشد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون