چراغ موسيقي خاموش نميشود
شهرخ پيرنيا
دلبستگي به هنر به ويژه شعر و موسيقي با روح و روان ايرانيان عجين است. اين خود موهبتي است بزرگ كه در ميان بعضي از كشورهاي دوست و غير دوست كمتر ديده و حس ميشود. در چند دهه اخير شاهد اين دلبستگي عميق در ميان نسل جوان بودهايم كه اميدوارانه پاسداري از هنر ايران را به عهده خواهند گرفت. اين مقوله هنگامي كه با هنر روزنامهنگاري گره بخورد بقايش چند برابر ميشود.
حالا «اعتماد» روزنامهاي كه نامش هم با مسماست، رسالت خود را به درستي در زمينه پاسداري از هنر و فرهنگ، سرلوحه خود قرار داده است. صفحه ادب و هنر اين نشريه وزين را اهل هنر و عاشقان فرهنگ ايراني ميگردانند. اين خوبان به حرفهشان مهر ميورزند و اين مهرورزي را به خواننده هم انتقال ميدهند، آن هم به وجهي وصف ناشدني. بهانه اين يادداشت كه مصداقي براي اين گفتههاست، صفحهاي بود كه براي بزرگداشت ياد داوود پيرنيا اخيرا منتشر شد. پس از پنجاه و اندي كه از درگذشت باني و مبتكر برنامه «گلها» ميگذرد، روزنامه اعتماد، به روزنامهنگاران جوانش اين ميدان را داده است تا هر آنچه در اعماق قلبشان خانه كرده، به نگارش درآورند.
ابتدا اشاره كنم به يادداشت خانم ناهيد جباري كه نوشتاري بود بر تصويري كه براي اولينبار منتشر شد، چه خوب و دقيق حس و حال پيرنياي گلها را وصف كرده بودند. در نثر موجز خود و با اشاره به المانهاي آن تصوير به تقريب، به آنچه بايد و شايد اشاره كردند. در لابهلاي نوشته مهرآميز اين يادداشت به قلم خانم جباري كه با منطق راستي و درستي همراه بود، عشق و احترام به موسيقي اصيل موج ميزد؛ از سويي ارج نهادن به پيشكسوتان و پيشينيان موسيقي، آن هم توسط نسل جوانتر، ستودني است. ترديد ندارم كه اگر پدرم حيات داشت اين شكل از احترام به موسيقي و هنرمندان اصيل را به گونهاي در همان برنامه گلها جاي ميداد و ميستود.
بايد بگويم چاپ و انتشار اين صفحه به اين ميماند كه سندي را قاب شده به نمايش گذاشته باشند. اتفاقي كه تقريبا هر روز در برنامه گلها ميافتاد: بسياري از شبها پدرم مرحوم داوود پيرنيا به خانه ميآمد و با نقل آنچه در روز، گذشته بود من و برادرانم را كه در آن سالها نوجوان بوديم، مشغول ميكرد و چه لذتي داشت.
گلها هيچ وقت تنها نبود؛ روانشاد رهيمعيري، شادروان احمد عبادي، زندهياد جواد معروفي و مرحوم مرتضيخان محجوبي هميشه در خانه گلها بودند . گويي در آنجا زندگي ميكردند. اين بزرگان و بسياري ديگر از هنرمندان ارجمندمان، بخش مهمي از اعتبار گلها بودند و براي هميشه خواهند بود. حالا كه نزديك 70 سال از آغاز پخش برنامههاي گلها ميگذرد جوانان هنردوست و هنرپرور ما، سكان كشتي گلها و موسيقي اصيلي كه در آن دوران دنبال ميشد را به دست گرفتهاند تا آن را به ساحل امني برسانند و اين ارثيه هنري را حفظ كنند. بايد از جواناني همچون سركار خانم ناهيد جباري براي نوشتن يادداشت و سركار خانم سيمين سليماني براي انجام گفتوگو، سپاسگزار بود. اين دوستانِ جوان در زمينه هنر و موسيقي عاشقانه و صادقانه گام برميدارند.
ممكن است جواناني كه در اين روزگار هستند به خاطر عشق و علاقهشان به موسيقي آن زمان تاسف بخورند كه با بزرگاني همچون پيرنيا و البته پيرنياها همعصر نبودهاند، خطاب به آنها در بخش پاياني كلامم ميگويم كه «عزيزان نيازي نيست كه تاسف بخوريد»؛ اين چراغ به دست شما جوانان ايراني بيترديد روشن خواهد ماند و كار شما حفاظت از هنر اصيل ايران است كه به خوبي انجامش ميدهيد و خواهيد داد.
در مطلبي كه به صورت گفتوگو منتشر شده بود، عدم دستيابي به پدرم داوود پيرنيا، باعث شد كه عزيزان، در روزنامه اعتماد به سوي يار وفادار و دوست صميمي مبتكر برنامه گلها بروند تا مصاحبه بيغلوغشي با جناب آقاي بيژن فرازي انجام شود، در اين مصاحبه بعضي از نكات قابل توجه يادآوري شد و برخي حرفهاي ناگفته به ميان آمد. تهيه و تنظيم اين صفحه و گفتههاي جناب بيژن فرازي كه روزگاري دوست نزديك داوود پيرنيا بود و تا آخرين لحظات حضور «باغبان گلها» در راديو كنار ايشان بود، گفتوگوي ايشان را خواندني و مستند كرده است.
لندن - پاييز 1403