• ۱۴۰۳ شنبه ۱۵ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5944 -
  • ۱۴۰۳ يکشنبه ۹ دي

در حاشيه هجمه‌ها عليه غلامحسين ساعدي (گوهر مراد)

به گناه نويسندگي

محسن آزموده

بعضي وقت‌ها آدم مي‌ترسد حرف بزند، نه از ترس بگير و ببند عسس، بلكه به خاطر پرهيز از مواجهه با آدم‌هاي بي‌اخلاقي كه براي مطرح شدن و اسم دركردن حاضرند كاري را كنند كه برادر حاتم طايي كرد، آدم‌هايي كه هر شكل مواجهه‌اي با ايشان دردسرساز است و در نهايت آسيب‌رسان. مثل انبار زغالند كه اگر داخلش شوي، هر كاري كني، سياه مي‌شوي. بهترين كار آن است كه محل‌شان نگذاري و از كنارشان با سكوت بگذري، حتي اگر به تو ناسزا گفتند، حتي اگر سيلي به صورتت زدند. آنها مي‌خواهند با اين كار جلب‌ توجه كنند و تو با سكوتت آرزوهاي كوچك‌شان را نقش بر آب مي‌كني و ناكام‌شان مي‌سازي.  همه اينها را مي‌دانم، اما گاهي نمي‌شود ساكت ماند، به خصوص وقتي حقي از كسي ضايع مي‌شود كه دستش از دنيا كوتاه است و خودش نمي‌تواند از حق خودش دفاع كند. آن هم آدمي كه در روزگار و زمانه خود يكي از شريف‌ترين و دردمندترين آدم‌ها بوده و همه جوره به او اجحاف شده. آدمي كه زبان و قلمي گويا و روان داشته و در زمان حياتش خيلي خوب مي‌توانسته با كلام و بيان از حق خود دفاع كند، اما اكنون دهه‌هاست روي در نقاب خاك كشيده و هيچ حامي و متولي و دم و دستگاهي ندارد. سخن بر سر هجمه غيراخلاقي و غيرانساني گروهي از طرفداران سلطنت در خارج از ايران به غلامحسين ساعدي است كه در فضاي مجازي نيز به شكل وسيع بازتاب يافته، نويسنده‌اي كه برخي از بهترين داستان‌هاي كوتاه و نمايشنامه‌هاي فارسي را نوشته و بدون ذره‌اي اغراق ادبيات نوين ما به او مديون است. نويسنده‌اي كه براي همه علاقه‌مندان به قصه و ادبيات ايران خاطراتي به يادماندني خلق كرده است. اين هجمه اين‌بار نه از جانب ذهن‌هاي متصلب و قشري كه از سوي كساني صورت گرفته كه خود را مدعي آزادانديشي و روشنگري معرفي مي‌كنند و مي‌گويند تنها ايشان هستند كه مي‌توانند ايران را آباد و آزاد سازند! چه آبادي و آزادي وحشتناكي!
شايد بگوييد غلامحسين ساعدي بي‌نياز از دفاع است. حق هم همين است.ميراث گرانبار او در ادبيات جديد ايران آنقدر ارزشمند است كه احتياج به بازگويي ما ندارد. نويسنده مجموعه داستان‌هايي مثل عزاداران بيل و دنديل و گور و گهواره و ترس و لرز و واهمه‌هاي بي‌نام و نشان و رمان‌هايي چون توپ و تاتار خندان و غريبه در شهر و نمايشنامه‌هايي مثل ‌آي با كلاه، ‌آي بي‌كلاه، چوب به دست‌هاي ورزيل و ديكته و زاويه. هنوز هم كه هنوز است، دو فيلم گاو و دايره مينا كه داريوش مهرجويي فقيد بر اساس داستان‌هاي ساعدي ساخته و فيلم درخشان آرامش در حضور ديگران اثر ناصر تقوايي بر اساس داستاني به همين نام از مجموعه داستاني واهمه‌هاي بي‌نام و نشان، بر تارك سينماي ايران مي‌درخشند. غلامحسين ساعدي در طول كمتر از پنجاه سال زندگي پر از رنج، ده‌ها كتاب نوشت، مجله منتشر كرد، نمايشنامه و داستان كوتاه و رمان و مقاله نوشت، كتاب ترجمه كرد و در نهايت هم در تبعيدي جانكاه، در غربت جان سپرد و در پرلاشز، همان گورستاني كه صادق هدايت در آن دفن شده، به خاك سپرده شد. 
حالا عده‌اي پيدا شده‌اند و عقده‌ها و حقارت‌هاي خود را سر او خالي مي‌كنند، به زشت‌ترين شكل. آنها بي‌اخلاقي را از حد گذرانده‌اند و حتي به سنگ قبر سرد و ساكت او اهانت مي‌كنند. به كدامين گناه؟ به گناه نويسندگي! شرم‌آور است و سكوت در برابرشان جايز و روا نيست.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون