• ۱۴۰۳ شنبه ۴ اسفند
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5988 -
  • ۱۴۰۳ شنبه ۴ اسفند

الهيات در متن علم در گفت‌وگو با ميلاد نوري، پژوهشگر فلسفه

خروج از بن‌بست

ناترازي‌هاي عقلاني بسياري داريم

محسن آزموده

رابطه علم و دين يكي از مباحث قديمي و شناخته ­شده ميانِ دانشمندان، فيلسوفان و دينداران است. علم و دين دو مجموعه باور با ادعاهاي كلان و اساسي موثر در زندگاني بشر هستند كه هر يك به شيوه خاص خود مدعي است كه راه و شيوه زندگي را مشخص مي‌­سازد و براي مسائل انساني راه‌حل­‌هايي عرضه مي‌­دارد. با اين­ حال، اين دو شيوه باورمندي و فهم، مدام در طول تاريخ با يكديگر دچار تنش و به چالش كشيده شده‌اند.طي قرون جديد كه علم دچار تحولات اساسي شده و بر دامنه و ميزان اثرگذاري‌­اش در زندگي انسان افزوده شده، اين بحث هم داغ­‌تر شده است كه نسبت علم و دين به­‌طور كلي چگونه بايد باشد؛ از سويي بسياري از طرفداران علم يا علم‌گرايان ادعا كرده‌­اند كه ديگر نيازي به دين نيست بدين‌­معنا كه علم ادعاهاي ديني را رد كرده و بي‌اعتباري آنها را عيان ساخته و از سوي ديگر، واكنش‌­هاي گوناگوني از جانب دينداران پديد آمده است كه گاه تا مرز ناچيز انگاشتن علم پيش مي‌روند. با اين­ حال، همواره در ميان دو سر طيف كوشش­‌هايي نيز رقم خورده است تا گفت‌وگو، همدلي و همزيستي ميان علم و دين ممكن شود. به نظر مي‌رسدكه جان پوكينگهورن در كتاب «الهيات در متن علم»در پي چنين هدفي است. اهل فلسفه در ايران پيش­تر با كتاب «علم و دين: در جست‌وجوي حقيقت»پوكينگهورن آشنا شده‌­اند كه ميلاد نوري، پژوهشگر فلسفه، يكي از مترجمان آن كتاب بوده و اينك كتاب «الهيات در متن علم» را به فارسي ترجمه كرده است. به اين مناسبت با او گفت‌وگو كرديم.

 

چنانكه گفته شد، اين دومين كتاب از جان پوكينگهورن است كه به فارسي منتشر مي‌شود؛ كتاب نخست را هم خود شما (به همراه دكتر رسول رسولي‌­پور) ترجمه كرده­‌ايد. براي آشنايي خوانندگانِ علاقه­‌مند بفرماييد جان پوكينگهورن كيست و چرا سراغ آثار او رفتيد؟

بسيار خوب؛ ضمن قدرداني از حضرتعالي به­ خاطر توجهي كه به اين كتاب داشته‌­ايد؛ در باب جان پوكينگهورن (2021-1930) بايد گفت كه او يك فيزيكدان و كشيش انگليسي است كه بيشتر ِزندگي­‌اش را صرفِ بحث در باب آشتي علم و دين كرده است. تحصيلات عالي او در هر دو زمينه، سبب مي‌شود كه او توامان مرجع قابل اعتمادي در هر دو حوزه باشد؛ اين را در زندگي حرفه‌­اي او هم مي‌توان ديد كه هم استاد فيزيك رياضي در كمبريج بوده و هم در مقام يك كشيش، رييس ‌ترينيتي هال بوده و البته نقش بسياري نيز در تاسيس «انجمنِ دانشمندان منصوبِ كليسا» و «انجمن بين‌المللي علم و دين» داشته است. اما چرا بايد سراغ او رفت؟ به ­نظرم براي ما ايراني­‌ها كه سنت فكري­مان با الهيات آميخته است، بهترين راه براي نزديك­ شدن به مدرنيته، همين است كه به گفت‌وگوي الهيات و علم گوش بسپاريم. سال‌هاست كه ما با مفهومِ «علمِ ديني» دست­ به­ گريبان هستيم و البته اين در حالي است كه به­ جهت تمدني هنوز نتوانسته‌­ايم به مرزهاي علم جديد برسيم و در فهم ريشه‌هاي متافيزيكي آن ناكام مانده­‌ايم. يكي از موانعِ اين ناكامي، البته الهيات سنتي ماست كه به عنوان يك ساختارِ معرفتي داراي افق­‌هايي است كه ديده را بر افق­‌هاي جهان جديد مي‌­بندند. چه ­بسا گوش­‌سپردن به گفت‌وگوي الهيات مسيحي و علم جديد بتواند افق­‌هايي پيشِ روي انديشه فروبسته ما بگشايد تا مگر از انسدادهاي تمدني­‌مان در عرصه فكر و فرهنگ بيرون آييم. شايد با شنيدن صداي علم از زبانِ الهيات­‌داني مثلِ پوكينگهورن، بيشتر و بهتر بتوانيم از انجماد تاريخي برآمده از متافيزيك سنتي­مان خارج شويم و راهي نو به جانبِ جهان جديد باز كنيم؛ اين البته به سود ماست و در نهايت به باروري سنتي فكري خودمان مي­‌انجامد.

در ادامه پرسش پيشين بفرماييد چرا در بحث علم و دين، كتاب ديگري از پوكينگهورن و نه نويسنده­اي ديگر را به فارسي ترجمه كرده‌­ايد و اينكه چرا سراغ اين كتاب خاص رفته‌­ايد؟

شايد بشود اين پرسش را به اقتضاي پرسش پيشين پاسخ گفت؛ اگر ما بخواهيم در زمينه تاريخي و فرهنگي خاص خودمان به نظرورزي در باب علم مدرن بپردازيم، بايد سراغ انديشمنداني برويم كه افقِ نگاه­شان مي‌تواند به ما كمك كند. پوكينگهورن يكي از سه انديشمند مهمي است كه در باب نسبتِ علم و الهيات انديشيده­‌اند؛ آن­ دو انديشمند ديگر، يكي آرتور پيكاك (2006-1924) و ديگري يان باربور (٢٠٢٣-١٩١٣) هستند. از اينها، دو كتاب جامع و مهم ترجمه شده است كه اگر نگوييم به‌­طور كامل، اما دست­‌كم به‌طور كافي، ما را با انديشه ايشان آشنا مي‌كنند؛ يكي «دين و علم» اثر باربور و ديگري «در جست‌وجوي خدا» اثر پيكاك است. اما در مورد پوكينگهورن، هر چند ترجمه كتاب «علم و دين در جست‌وجو حقيقت» كارگشا بود، اما نمي‌توانست به تنهايي كافي باشد؛ اين اثر بسيار مختصر است و فقط به ­شكلي سرفصل‌­وار ديدگاه‌هاي او را خلاصه مي‌كند. در آنجا، او مي­‌كوشد چارچوب نوعي متافيزيك الهي را ترسيم كند كه در آن، هم علم و هم الهيات مي‌توانند به وضعيت خاص خود در پيوند با ديگري آگاهي يابند. اما كتاب «الهيات در متنِ علم»، تصوير اين متافيزيك الهي را به شكلي كامل‌تر عرضه مي­‌دارد و ما را به جهان فكري پوكينگهورن نزديك­‌تر مي­‌سازد. «الهيات در متنِ علم» همچنين به ­سبب سبك خاص خودش، مدخل مهمي براي الهيات زمينه‌­اي به­‌طور كلي است. در واقع، تجربيات و چالش‌­هاي برآمده در يك زمينه خاص، زمينه‌­ساز روش‌هاي جديد و برانگيزاننده­‌اي براي شكل‌­دادن به انديشه الهياتي‌­اند؛ «الهيات در متن علم» مي­‌كوشد شيوه‌هاي نويني از فكر ديني را در افقِ نگاهِ علمي جست‌وجو كند. پوكينگهورن از شيوه «انديشه پايين-به-بالا» سود مي­‌جويد كه در آن، شخص الهيات­‌دان نيز مانند يك دانشمند به وارسي تجربه‌هاي جزيي مي­‌پردازد و از اين ­طريق، اشكال گسترده‌­تري از فهم را صورت­‌بندي مي‌كند. براي اين مقصود، ضروري است كه ماهيت راستين جهان مشاهده­ شده چنانكه در علم طبيعي بررسي مي‌شود، هم از جهتِ باروري ظاهري و هم از جهت بي‌­حاصلي ظاهري­‌اش مورد توجه قرار بگيرد تا چه­ بسا از اين طريق، نوعي متافيزيك فراگير الهي فراهم ‌آيد. اين ­همه، كتابِ «الهيات در متن علم» را از ديگر نوشته‌هاي پوكينگهورن متمايز مي‌­سازد كه بيشتر با مسائل جزيي و نه با نوعي الهيات فراگير سروكار داشته‌­اند.

اصولا اهميت و ضرورت پرداختن به بحث علم و دين از ديد شما چيست و چقدر اين موضوع را مساله امروز مردم به ويژه در جامعه ما مي‌دانيد؟

همان­‌طور كه عرض كردم، ما هنوز در مواجهه درست با علم مدرن و جهان مدرن دچار انسداد هستيم. نه مسائل خودمان را درك مي‌كنيم و نه مسائل غرب را به درستي مي­‌فهميم. يك دليلِ آن شايد ناتوانيمان از فهم علم مدرن باشد كه چه ­بسا از اساس با نگاه الهياتي ناسازگار نيست و مي‌توان آن را چونان منبعي الهام‌­بخش و پويا براي فكر ديني مورد توجه قرار داد. خصيصه علم مدرن، عزلِ نظر از حجيت هر منبعِ از پيش ­معين براي معرفت و مواجهه‌اي بي‌­واسطه با طبيعت بوده است. در حالي كه متون مقدسِ مرجع در اديانِ ابراهيمي، همه­ چيز را با تكيه بر حضور خداوند تبيين مي‌كنند؛ پوكينگهورن با روايتِ خاص خودش از هم‌­افزايي و هارموني علم و دين مي­‌كوشد به تفسير نويني از باورهاي الهياتي خود در چارچوبِ يك بينش وسيع­‌تر واصل شود كه البته در برج عاج نخواهد بود و مدام مي‌تواند بازنگري و بازانديشي شود. مگر به جهت تمدني، ما ايرانيان اكنون در بن­‌بستِ ناشي از ناسازگاري فهم سنتي­مان با دستاوردهاي جهان مدرن از جمله علم طبيعي نيستيم؟ پوكينگهورن مي‌تواند به ما بياموزد كه اگر گشودگي به تجربه و تفسيرهاي نوين را از علم و جامع­‌نگري را از الهيات بياموزيم، مي‌توانيم راهي نو بگشاييم. اين براي ما بيشترين ضرورت را دارد.

شما در مقدمه كوتاهي كه بر كتاب نوشته‌ايد، به يك نكته كليدي براي فهم ديدگاه پوكينگهورن اشاره كرده‌­ايد و آن اينكه علم عهده­‌دار بررسي «چگونگي» پديده‌هاست و الهيات به سوال‌­هاي مربوط به «چرايي» پاسخ مي‌دهد. اگر ممكن است اندكي در اين باره توضيح دهيد.

روزگاري آگوستينوس در اثر خود با عنوان معناي تحت‌اللفظي پيدايش (روايت آفرينش در انجيل) اين­گونه نوشت: «اغلب يك غيرمسيحي در باب زمين، آسمان‌ و عناصر سماوي، حركت و مدار ستارگان و حتي اندازه و موقعيت نسبي آنها، خسوف‌ها و كسوف‌هاي پيش‌بيني‌پذير ماه و خورشيد، چرخه‌هاي سال‌ها و فصل‌ها و درباب انواع حيوانات و درخت‌ها و سنگ‌ها چيزهاي زيادي مي‌داند. او اين دانش را با عقل و تجربه‌اش يقيني مي‌شمارد. حال بايد گفت بسيار نامطلوب و خطرناك است كه يك ناباورمند به سخنان يك مسيحي گوش بسپارد كه هنگام تفسير كتاب مقدس در باب اين موضوعات به ياوه سخن مي‌گويد. ما بايد با تمام توان خود مانع از چنين موقعيتي شويم كه در آن، مردمان جهل گسترده يك باورمند مسيحي را دريافته و او را به سخره مي‌گيرند. ... اگر ايشان آن مسيحي را ببينند كه در باب حوزه‌اي كه خود ايشان دانش كافي درباره‌اش دارند، وراجي مي‌كند و نظريات ساده‌انگارانه‌اي در باب كتاب‌هاي مقدس بر زبان مي‌آورد، ديگر چگونه خواهند توانست به مضمون اين كتاب‌ها در باب رستاخيز مردگان، اميد به زندگي ابدي و ملكوت آسماني باور داشته باشند؟ ايشان خواهند پنداشت كه اوراق اين كتاب‌ها پر از اباطيل و دروغ در باب اموري است كه خود ايشان در روشناي عقل و تجربه به‌ درستي درمي‌يابند». خب؛ پس شخص باورمند در مورد چه چيز بايد سخن بگويد؟ بهتر است در اين باره سخن بگويد كه اين­ همه موجودات «چرا» پديد آمده‌­­اند.اينكه انسان­‌ها به ­هر شكل و شيوه‌­اي كه پديد آمده­‌اند، اينك بايد به كدام سو روند و به چه چيز بپردازند. علم طبيعي در باب «چگونگي‌­ها» به­ خوبي و به ­كفايت سخن مي‌گويد. ميل به مداخله در پژوهش علمي و پاسخ به پرسش از «چگونگي­‌ها»، براي الهيات، دستاوردي جز رسوايي نخواهد داشت. در واقع، پوكينگهورن به توصيه آگوستينوس جامه عمل پوشانده است. او مي‌كوشد نگاه ديني به «چرايي» پديده‌ها داشته باشد بي­‌آنكه مدعي شود كه الهيات مي‌تواند «چگونگي­‌ها» را تعيين كند. البته به نظر من، اين روزها مساله فراتر از اين هم رفته است؛ علوم انساني هم جايگاه تحقيقي خود را دارند و در باب چگونگي­‌هاي عمل انساني سخن مي‌گويند؛ روانشناسان، جامعه‌شناسان و مردم‌شناسان، رنج‌هاي بسياري كشيده‌­اند تا ماهيت آدمي و چگونگي رفتارهاي او را تبيين كنند؛ با تكيه بر زورتوزي و زورگويي اصحاب الهيات كه خواهان سلطه بر تمام حوزه‌هاي پژوهش هستند، نمي‌توان اين رنج‌­ها را ناديده گرفت.

بسياري از صاحب­نظران مي‌گويند علم و دين در بهترين حالت دو حيطه يا ميدان متفاوت دارند و اصولا ربط و نسبتي ميانشان نمي‌توان برقرار كرد، هم‌زبان­ علم و دين، هم مسائلي كه به آنها پاسخ مي‌دهند و روش آنها متفاوت است. پوكينگهورن اما از الهيات در متن علم سخن مي‌گويد. منظورش از اين ادعا چيست؟

بگذاريد پاسخ به اين پرسش را با اين نكته آغاز كنم كه عالم يك كل واحد درهم­‌تنيده است. هم پژوهش علمي و هم انديشه الهياتي به اين كل درهم‌­تنيده مي‌­پردازند. پس ما يك مبناي مشترك داريم به نامِ خودِ عالم كه به زندگي شكل مي‌دهد و علم از چگونگي‌­هاي آن مي‌­پرسد. اما ما مي‌توانيم و بايد از چرايي­ اين واقعيت نيز بپرسيم. سمت‌­و­سوي زندگي و اينكه ما به كدام جانب در حركت هستيم، امري نيست كه بتوان با پژوهش تجربي و محاسبه رياضياتي در باب آن­ نظر داد. اين­ مسائل در ذاتِ خود الهياتي‌­اند و انديشه به آنها به معرفت ديني مي‌انجامد. پس به ­راستي مسائل علمي با مسائل الهياتي تفاوت دارند؛ اما همچنان هم پژوهش علمي و هم انديشه الهياتي به واقعيت به­‌طور كلي مربوط مي‌شوند و نمي‌توانند نسبت به يافته‌هاي همديگر بي­‌تفاوت باشند. وقتي پوكينگهورن از «الهيات زمينه­‌اي» و از «الهيات در متن علم» سخن مي‌گويد، در واقع انديشه ديني را تشويق مي‌كند تا پژوهش علمي را جدي بگيرد. باور به وحدت معرفت به­‌طور كلي، پوكينگهورن را وامي‌­دارد تا به گفت‌وگويي همدلانه ميان علم و دين گوش بسپارد.او اين باور رايج را به چالش مي­‌كشد كه علم و دين در كشاكشي هميشگي و اجتناب­‌ناپذيرند. به باور او، علمِ راستگو، فقط به بررسي مجموعه خاصي از پرسش­‌ها در باب «چگونگي» رويدادها و رويه‌هاي عالم مي­‌پردازد، در حالي كه پرسش از «چرايي» را به انديشه ديني مي‌سپارد كه با معنا، ارزش و هدف‌­هاي ممكن موجود در رويدادها و رويه‌هاي عالم سروكار دارد. هيچ ­يك از علم و دين نمي‌تواند مدعي پاسخ به پرسش­‌هاي آن ديگري باشد. براي همين است كه الهيات بايد پژوهش‌هاي علمي را جدي بگيرد و در متنِ علم به بازخواني مداوم داشته‌هاي خود بپردازد. اگر صادقانه در پي فهم جهانِ پيچيده و چندسطحي باشيم كه در آن زندگي مي‌كنيم، اجتناب نخواهيم كرد از اينكه پژوهش علمي را جدي بگيريم و در متنِ علم به انديشه الهياتي بپردازيم.

علم با عدم قطعيت سر و كار دارد، اما دين از اموري قطعي و ضروري سخن به ميان مي‌آورد، چگونه مي‌توان ميان اين دو گفت‌وگو و تعاملي صورت بگيرد؟

جالب است كه خود پوكينگهورن در كتاب «علم و دين در جست‌وجوي حقيقت»، همين مساله را به شكلي متفاوت مطرح كرده است. او مي‌­نويسد: «مردم گاهي مي‌گويند كه علم سوداي امور واقع را مي‌­پرورد، ولي دين فقط با اعتقادات و انديشه سروكار دارد. به­ عبارت ديگر، دغدغه علم، حقيقت به عنوان امري متناظر با واقع است؛ در حالي كه بهترين چيزي كه مي‌توان در مورد دين گفت، اين است كه ممكن است فقط از نگاه يك شخص درست باشد. ... اما دو اشتباه فاحش دراين ادعا نهفته است؛ اشتباه نخست درباره علم است. هيچ واقعيت علمي وجود ندارد كه واقعيتِ از پيش ­تفسير شده نباشد. ... اشتباه دوم درباره دين است. براي دين، سوال از حقيقت مركزيت دارد، همان‌گونه كه براي علم چنين است. اعتقاد ديني مي‌تواند شخص را در زندگي هدايت يا او را براي مواجهه با مرگ تقويت و آماده كند، اما اگر اين اعتقاد واقعا درست نباشد، نخواهد توانست هيچ­ يك از اين تاثيرات را ايجاد كند و از اين­‌رو، به چيزي بيش از يك كنش براي كسب آرامش تخيلي نخواهد انجاميد. پس علم و دين، هر دو بخش‌هايي از تلاش گسترده بشر براي فهم درستند و هر دوي اينها، از طريق تحصيل باورهاي برانگيزاننده به دنبال حقيقت هستند». اين بيان بر نوعي واقع­‌گرايي انتقادي استوار است كه حقيقت علمي را نه ­فقط درست، بلكه گشوده به نقد مي‌­شمارد و همين موضع را در مورد انديشه الهياتي نيز دارد. بنابراين الهيات از نگاه پوكينگهورن، عرصه قطعيتِ بي­‌چون­‌و­چرا نيست، بلكه بايد مدام مورد بازنگري و بازانديشي قرار گيرد. هيچ­ كدام از علم و دين نمي‌توانند مدعي رسيدن به اثبات بي­‌چون­‌وچرا براي نظر ثابتي باشند؛ در عوض، هر يك بايد تضميني ارايه دهد كه بهترين تبيين را از عرصه مورد مطالعه خود به دست داده است و در مواجهه با دشواري­‌هاي موجود در فهم واقعيت، به تلاش خود براي كشف حقيقت ادامه خواهد داد.

وقتي از دين يا الهيات سخن به ميان مي­‌آيد، مي‌توان پرسيد كدام دين يا كدام الهيات؟ چون در متن زندگي روزمره عملا الهيات­‌هاي مختلف وجود دارد، مثلا الهيات مسيحي يا الهيات اسلامي و الهيات يهودي و...؛ چنين مي­‌نمايد كه الهيات به معناي عام آن يك امر انتزاعي است. در اين­ ميان به نظر مي‌­رسد كه پوكينگهورن نيز بيشتر متوجه اين سه دين است. آيا مي‌توان ديدگاه‌ها و نتايج او را به ساير اديان و الهيات­‌هاي ديگر مثلا الهيات زرتشتي يا الهيات اديان شرق دور يا ... تعميم داد؟

ببينيد خود پوكينگهورن در اين مورد سخن گفته است. يكي از تفاوت­‌هاي اساسي ميان علم و دين همين است كه علم با سهولت بيشتري مي‌تواند يافته‌هاي خود را به امري همگاني بدل سازد. انسان‌ها در موقعيت‌­هاي تاريخي و فرهنگي گوناگون به شيوه‌هاي مختلفي با «چرايي» هستي و زندگي مواجه مي‌شوند. پوكينگهورن باور دارد و به ­واقع هم چنين است كه اين موضوع، يكي از مهم‌ترين مسائلي است كه انديشه ديني به­‌طور كلي با آن دست ­به ­گريبان است. با اين­ حال، فكر مي‌كنم كه كليد حل اين مشكل نيز در همان «واقع­‌گرايي انتقادي» و «گشودگي به فهم مداوم» است. انديشه الهياتي نه‌­­تنها بايد به يافته‌هاي پژوهش علمي گشوده باشد، بلكه بايد به باورهاي ديني در سنت­‌هاي ايماني ديگر نيز گشوده باشد و بخواهد كه به گفت‌وگو با آنها بپردازد. درست مي‌گوييد، الهيات به­‌طور كلي يك امر انتزاعي است همان­‌طور كه علم به عنوان نظريه يك امر انتزاعي است. ما با ديندارها و دانشمنداني سروكار داريم كه مي‌توانيم از ايشان بياموزيم. آنها همه­ جا حضور دارند و ما مي‌توانيم آنها را در جاي­‌جاي زمين بيابيم. البته كه اختلاف­‌هاي ديني ريشه‌اي­ و اجتناب­‌ناپذيرند، اما آيا گشودگي به ديگري ناممكن است؟ به گفته پوكينگهورن: «هنگامي كه ديوار دفاعي فرو بريزد، ‌بايد باز هم اديان به نوعي با همديگر روبه‌­رو شوند و به تجربه‌ها و بينش­‌هايي كه هر سنت ديني برآن مبتني است، اذعان كرده و احترام گذارند». بنابراين درحالي كه گفت‌وگو با علم براي تمام دين­‌هاي مطرح ضرورت دارد، گفت‌وگو ميانِ خودِ اديان كه با گشودگي براي فهم رقم مي‌خورد نيز امري ناگزير است و درواقع تنها راه براي جست‌وجوي حقيقت است. اين حكم فقط شامل اديان ابراهيمي نمي‌شود؛ هر ديدن و ديدگاهي كه به چرايي عالم نظر دارد، ناچار بايد به چگونگي­‌هاي عالم نيز بپردازد و همين­‌طور بتواند با پيروان اديان ديگر نيز گفت‌وگو كند.

در پايان اگر ممكن است به اختصار ديدگاه خودتان در اين زمينه را نيز بفرماييد و اينكه آيا به پوكينگهورن و نظرات او انتقادي هم داريد؟

نقدِ كسي كه از اساس پذيرفته است كه فهم او ناتمام است و همچنان بايد در پي فهمي فزون‌­تر باشد، اگر هم دشوار باشد دست­‌كم خطرناك نيست. پوكينگهورن هيچ نگرش يكسويه‌اي ندارد و به ارتباط متعادل شيوه‌هاي پژوهش مي­‌انديشد. ما بايد اين را از او بياموزيم، به­‌ويژه كه ناترازي‌­هاي عقلاني بسياري داريم كه ريشه تمام مسائل و ناترازي‌­هاي اقتصادي، سياسي و فرهنگي‌­مان هستند. اين شيوه برخورد علاج درد ماست. البته تلاش فكري خود پوكينگهورن نيز يك حركت معرفت‌جويانه است كه هم آموزنده و هم نقدپذير است؛ اما رويكرد گشوده و جست‌وجوگرانه‌­اش همان چيزي است كه بنيادهاي چنين نقدي را فراهم مي‌­آورد. ما ايرانيان نيز ناچاريم به گفت‌وگوي انتقادي با علم مدرن و سنت‌­هاي فرهنگي و ايماني ديگر بپردازيم و در گفت‌وگو با آنها، خودمان را از بند باورها و سنت­‌هاي بي­‌حاصل برهانيم. انديشه پوكينگهورن از اين­ جهت مهم است و البته لزومي ندارد ما با يكايك گفته‌هاي او در آثارش همدل و همداستان باشيم. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون