متد نسبتسنجي علمي متون علوم انساني
سيد حسين حسيني
از جمله كارهايي كه در دوره دوم فعاليتهاي شوراي بررسي متون و كتب علوم انساني (به عنوان يكي از مراكز مرتبط با مساله تحول علوم انساني پس از انقلاب) به سال 1390 انجام شد، تاسيس گروه پژوهشي «مطالعات روششناسي علوم انساني اسلامي» بود كه سياستي مبنايي و در عين حال ماجرايي عبرتانگيز و تاسفآور در تاريخ وقايع تحول علوم انساني كشور دارد. نگارنده پيشتر شرح اين داستان را در يادداشتهايي آوردهام مانند: «سرنوشت گروه مطالعات روششناسي علوم انساني اسلامي» در خبرگزاري مهر سال 98، «داستان حرمت انسان» در آنا سال 98، «سياسيكاري در علوم انساني» در انصافنيوز سال 99، «طبيعت علوم انساني و طبايع غيرانساني» در ساعدنيوز سال 99 (ر.ك: حسيني، سيدحسين، 1400، روش- مساله- نقد، تهران، انتشارات نقد فرهنگ) . فلسفه تاسيس اين گروه عبارت بود از؛ 1.هدفي عمومي مانند همه گروههاي شورا كه به نقد و بررسي كتب و متون مرتبط با گروه خاص خود ميپرداختند و در اينجا، حوزه مطالعاتي فلسفه علم شاخه علم و دين و نيز علم ديني و علوم انساني اسلامي و به خصوص كتبي كه پس از انقلاب اسلامي ايران منتشر شدند. 2.هدف خاص كه اين گروه بتواند فقدان «مطالعات روشي» در باب مساله علوم انساني اسلامي را جبران كند و 3.هدف مهمي با عنوان «ايجاد زمينه براي ارايه و پيشنهاد الگوهاي علمي براي نقد و بررسي متون حوزه علوم انساني» كه اين هدف، براي تكميل كارگروههاي ديگر و در جهت تحقق فلسفه اصلي اين شورا و مراكزي از اين دست بود. اين امر محتاج كار پژوهشي ممتد و سنگيني بود و البته كه هست؛ يعني پيگيري مسائلي مانند اينكه نقد علمي متون علوم انساني چه شاخصههاي متديكي دارد؟ اين پرسش همچنان در شوراي بررسي متون (كه موضوع آن مساله نقد و تحول علوم انساني است) و نيز مجموعههاي اينچنيني مطرح بوده و مساله پژوهشي گشودهاي است كه متاسفانه توجه درخوري به آن نشده است. در حقيقت، بحثي علمي است و همواره در ساليان پيش با اين مشكل و نقيصه در كار شورا مواجه بوديم. قرار بر اين بود كه گروه پژوهشي فوق چنين نقيصههاي علمي را جبران كند. چالش اما چه بود؟ همواره پرسشي وجود داشت كه با چه روش و الگويي ميتوان مطمئن شد در كار نقد يك كتاب و اثري علمي در حوزه علوم انساني، مسيري علمي و پژوهشي را طي ميكنيم و نه ملاك قرار دادن معيارهاي عمومي يا مميزيهاي سياسي و اجتماعي؟ چه شاخصههايي ميتواند «علميت» كار را تضمين كند؟ به ويژه در نسبت با فلسفه تاسيس اين شورا كه نوعي نسبتسنجي متون علوم انساني با آموزههاي ديني بود. يعني براي نسبتسنجي متون علوم انساني با آموزههاي ديني چه بايد كرد تا مطمئن شويم مسيري علمي طي شده است نه كاري سياسي و تبليغي و ژورناليستي يا مشابه مميزيهاي مرسوم؟ در دوره اول شورا تنها كاري كه براي اين نقيصه صورت ميگرفت، اين بود كه در فرمهاي ارزيابي كتاب، چند سوال كوتاه قرار داده بودند و ما نيز در دوره دوم، اين سوالات را تقويت كرديم ولي بدون ترديد اين افزودنيهاي صوري كافي نبود و البته كه كاري روشمند هم نبود. پس بايد فكري ميشد و چارهجويي علمي و روشي صورت ميگرفت. اين گروه پژوهشي براي اين اهداف تاسيس شد. اگرچه در دوره دوم اين سوالات را تقويت كرديم ولي نتوانستيم راهحلي علمي داشته باشيم. پرداختن به اين نكات مرتبط با مشكلات مطالعات پژوهشي مساله علوم انساني ِاسلامي است كه در جاي خود بايد دنبال شود. به هر روي اين گروه در سال 90 تاسيس و برخي صاحبنظران اين حوزه عضو آن شدند و در حال تهيه مقدمات كار و الگوي نقد بوديم كه سال 92 اين گروه تضعيف و به نوعي استحاله شد تا اينكه ديگر نام و نشاني از گروهي پژوهشي با عنوان «مطالعات روششناسي علوم انساني اسلامي» در شوراي بررسي متون وجود ندارد. توضيح اين نكته هم مناسب است كه اين گروه در سال 90 در پي ديدار اعضاي شوراي بررسي متون و كتب علوم انساني با رهبري انقلاب تاسيس شد. در آن ديدار، گزارشي از روند رو به رشد فعاليتها در آن سالها ارايه و ايشان ضمن تجليل تاكيد كردند در ادامه روند كار شورا به دو مساله توجه كنيد (كه البته نكات مهم و قابل توجهي در اين حوزه محسوب ميشوند) يعني شكستن خطوط قرمز در نقد نظريات غربي در حوزه علوم انساني و اهميت تغيير نگاه استادان و دانشجويان به علوم انساني بومي مبتني بر جهانبيني اسلامي (ر.ك: هم او، 1393، برنامهها، اهداف و رويكردهاي شوراي بررسي متون و كتب علوم انساني، تهران، انتشارات پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي) . با وجود اين اتفاقات بعدي مربوط به اين گروه را در مصاحبه ايبنا دنبال فرماييد (ر.ك: هم او، 1402، تحول علوم انساني يك پروسه است نه يك پروژه؛ داستان شوراي بررسي متون و كتب علوم انساني، خبرگزاري ايبنا) .
از اين رو ميتوان گفت مساله محوري اين گروه، «روششناسي انتقادي» در حوزه علوم انساني بود تا بتواند به نسبتسنجي متديك يك متن علمي با مباني ديني دست يابد يعني نوعي روشيابي كه طبيعتا امر پژوهشي مهم و دقيقي قلمداد ميشود. ترديدي نيست كه بدون بنياد دانش نو نميتوان از تمدن نوين سخن راند و اين دانش نو، در عرصه مطالعات روشي علوم انساني پايهگذاري خواهد شد (ر.ك: هم او، 1395، تمدنپژوهي؛ مطالعات مفهومي تمدن اسلامي، تهران، انتشارات جامعه شناسان) .
در ادامه اين يادداشتها به ريشهيابيهاي عميقتري خواهيم پرداخت مانند پايبندي به الزامات و قواعد جامعه علمي در محيط حوزه و دانشگاه كه رعايت آنها شرط لازم تحقق هر كار علمي است.
استاد حوزه و دانشگاه