اينبار ساختمان سينگر
نيوشا طبيبي
معماري شهر تهران در غوغا و شلوغيهاي ايام جنگ و بعد از آن در دوران سازندگي و نوسازي شهر تهران، دچار آشفتگي عميقي شد. خانههاي قوطي شكل به سرعت در محلات روييدند و بالا رفتند. اگر سازنده و مالك خيلي حسن سليقه به خرج ميداد، ظاهر ساختمان را به شكل كاريكاتوري از معماري تاريخي اروپايي - نماي رومي!- در ميآوردند. من هيچ وقت متوجه اقبال و البته نسبت اين نماهاي زشت با فرهنگ و زيباييشناسي و هويت شهر تهران نشدم. در محلات مركزي تهران، خانههاي حياطدار زيبا را فروكوفتند و جايش مكعبهايي زشت با در و پنجرههاي بدقواره و سنگهاي نما به رنگ سياه و صورتي ساختند. از درون اين خانهها هم هيچ نگوييم بهتر است. تنها چيزي كه هرگز در آنها ديده نشده بود و همچنان ديده نميشود، راحتي و آسايش و كرامت انساني و فرهنگ و سنت و عادت ايراني بود. هزار شاهد از سودجويي و سوءاستفاده سازنده در اين خانهها به چشم ميآيند و دريغ از يك پيشبيني براي راحتي و آسايش. همين ناراحتي و سختي زندگي در اين خانهها موجب هزار گرفتاري براي مردم شده و ميشود. آدمي كه صبح در اين خانه چشم باز ميكند تا شب با هزار معضل و سختي روبهرو است. اينها را كه گفتم «اظهر من الشمس» است و همه ما يا تجربه زندگي در اين خانههاي بيكيفيت را داريم يا دوستان و بستگاني داريم كه گرفتار اين قوطيهاي زشت و بيترتيب هستند. معلوم است، سازنده و معماري كه براي ظاهر ساختمانش حاضر به صرف وقت و پول نيست، عليالقاعده از تاسيسات و جرز ديوار و لولهكشي و سيستم گرمايش و سرمايش تا آنجا كه بتواند، ميزند.
نميدانم مماشات نظام مهندسي و شهرداريها با سازندههاي ساختمانها ناشي از نبود قوانين دقيق و لازمالاجرا براي حفظ بافت شهرهاست يا نگاهي حمايتي به بخش توليد مسكن؟ مشكل مربوط به ديروز و امروز هم نيست. آن روزي كه بناهاي زيباي حوالي ميدان توپخانه و ارگ شاهي را تخريب كردند و به جايش ساختمانهاي زشت و بيروح ساختند، مجوز زشتسازي تهران را صادر كردند. موضوع هويت معماري و بافت شهري اصلا و ابدا موضوعي فانتزي نيست. هويت معماري شهري فقط درباره ساختمانها نيست، بلكه با فرهنگ، تاريخ، اجتماع و كيفيت زندگي پيوند خورده است. اگر اين هويت ناديده گرفته شود، شهرها بيروح، ناهماهنگ و كمارزش خواهند شد.
هويت معماري شهري بخشي از فرهنگ، تاريخ و شخصيت يك شهر است كه بر تجربه ساكنان و بازديدكنندگان تاثير ميگذارد. اين هويت از طريق ساختمانها، خيابانها، ميادين، فضاهاي عمومي و نحوه تعامل مردم با محيط گرفته شده و جزيي غيرقابل تفكيك از زندگي مردم است. تخريب بافتهاي تاريخي و قديمي و بناهايي كه در خاطره جمعي ما جا دارند، مانند زنده زنده مثله كردن يك بدن است.
شهرهايي در دنيا موفق شدهاند كه حفظ كالبد بسيار قديمي ساختمانها، نوسازي و بازسازي و مقاومسازي آن را انجام دهند. بوداپست، پراگ، مادريد، مراكش و لندن از جمله اين شهرها هستند و از حفظ بافت تاريخي هم سالانه درآمد بسيار خوبي كسب ميكنند. هويت تاريخي و فرهنگي معماري شهري چندان مهم است كه دوبي بافتي مشابه اندك بافت قديمي باقيمانده خود ساخته است.
خبر تلاش مالك ساختمان سينگر - ساخته ماركوف معمار روسي ساكن ايران - خبر تلخي است كه بيم آن ميرود به موفقيت مالك مذكور پيوند بخورد و به زودي و جلوي چشم شهروندان تهراني يكي از يادگاريهاي با ارزش معماري تخريب شود و به جاي آن مركز تجاري بورس فروش وسايل صنعتي برپا شود. ماركوف معمار بسياري از بناهاي دولتي دوره پهلوي اول است كه با تركيب آگاهانهاي از معماري اروپايي و نمادها و حتي مواد و مصالح بومي ايران كار ميكرده و البته آثار مهمي هم از خود به جا گذاشته است. بهانه مالك براي خارج كردن اين بنا از فهرست آثار ملي، خطر ريزش اين ساختمان است. آنها كه اين ساختمان را از نزديك ديدهاند، ميدانند كه ريزشي در كار نيست. گيرم باشد، چرا فوري صورت مساله بايد به نفع مالك پاك شود؟ با هزار راهحل براي مقاومسازي ساختمانهاي تاريخي چرا بايد فوري به فكر تخريب باشند؟
هميشه در گير و دارهايي كه مضايق اقتصادي و اجتماعي گريبانگير ميشوند، عدهاي هم از فرصت استفاده ميكنند و كارهايي را كه در آرامش جامعه نميتوانند انجام بدهند، پيش ميبرند. حادثه پلاسكو شهرداري را به غايت ترسانده است. شرايط هم طوري است كه ممكن است بگويند: «يعني مشكل مردم ساختمان سينگر است؟» و با بافتن زمين و آسمان از آسيبزايي بناي قديمي تا ايجاد شغل و رونق بخواهند مجوز تخريب را بگيرند كه معمولا هم موفق ميشوند.
اميد ببنديم كه ساختمان سينگر از آثار باشكوه ماركوف همچنان سرپا بماند و اين نماد خيابان سعدي جايش را به ساختماني زشت و مدرن و بيهويت ندهد.