بزنگاه
هوا سرد بود و من در انتظار اتوبوس، روي برفهاي خيابان قدم ميزدم و زير پالتويم ميلرزيدم. دو روز بود برف ميباريد و چشم من هرگز اينقدر از روشني زننده برف آزار نديده بود كه آنروز ديده بود. نگاه چشمم هنوز هم به ياد زنندگي برف روشن روز بود و گاهگاه خيره ميشد. اتاقي كه در آن درسم را داده بودم بخاري داشت و گرم بود. ولي چه سود؟ گرما كه همراه من نميآمد. باز خيابان بود و برفهاي يخ كرده كف آن و باز سرما بود و انتظار اتوبوس. درسم را زودتر تمام كرده بودم. خسته نبودم، ولي سردم بود. استخوانهاي شانههايم را زير پالتويم حس ميكردم كه ميلرزيد و من يخه پالتويم را بالا كشيده بودم و درانتظار اتوبوس، كنار جوي خيابان قدم ميزدم. برف هنوز ميباريد. جاپا- جلال آل احمد
فلاشبك
ميدوني يه گردان بره خط گروهان برگرده يعني چي؟ ميدوني يه گروهان بره خط دسته برگرده يعني چي؟ ميدوني يه دسته بره خط نفر برگرده يعني چي؟ آژانس شيشهاي – ابراهيم حاتمي كيا