• ۱۴۰۳ جمعه ۲۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3326 -
  • ۱۳۹۴ چهارشنبه ۴ شهريور

بزنگاه

هوا سرد بود و من در انتظار اتوبوس، روي برف‎هاي خيابان قدم مي‎زدم و زير پالتويم مي‎لرزيدم. دو روز بود برف مي‎باريد و چشم من هرگز اينقدر از روشني زننده برف آزار نديده بود كه آن‎روز ديده بود. نگاه چشمم هنوز هم به ياد زنندگي برف روشن روز بود و گاه‌گاه خيره مي‎شد. اتاقي كه در آن درسم را داده بودم بخاري داشت و گرم بود. ولي چه سود؟ گرما كه همراه من نمي‎آمد. باز خيابان بود و برف‎هاي يخ كرده كف آن و باز سرما بود و انتظار اتوبوس. درسم را زودتر تمام كرده بودم. خسته نبودم، ولي سردم بود. استخوان‎هاي شانه‎هايم را زير پالتويم حس مي‎كردم كه مي‎لرزيد و من يخه پالتويم را بالا كشيده بودم و درانتظار اتوبوس، كنار جوي خيابان قدم مي‎زدم. برف هنوز مي‎باريد. جاپا- جلال آل احمد

 

فلاش‌بك

مي‌دوني يه گردان بره خط گروهان برگرده يعني چي؟ مي‌دوني يه گروهان بره خط دسته برگرده يعني چي؟ مي‌دوني يه دسته بره خط نفر برگرده يعني چي؟ ‌آژانس شيشه‌اي – ابراهيم حاتمي كيا

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون