نمايشنامه جديدي از ويليام فاكنر منتشر شد
بهار سرلك / ويليام فاكنر را به خاطر خلق داستانهايي كه روايتگر زندگي سياه در جنوب امريكاست ميشناسيم؛ نويسندهاي كه در اين داستانها سعي در استفاده از طنز و رمانس خفيف داشت. حالا نمايشنامهاي كه او در اوان جوانياش نوشته، بعد از نيمقرن از نگاشتهشدنش براي نخستينبار منتشر شده است.
فاكنر وقتي بيستوچند ساله بود، يعني اوايل دهه 1920 و بلافاصله پس از تمام شدن جنگ جهاني اول، نمايشنامه «بين فنجان و لب» را نوشت. نمايشنامهاي يك پردهاي كه داستان آن در آپارتمان جواني ثروتمند ميگذرد. داستان حكايت دوستي «فرانسيس» و «جيم» است كه حدود 30 سال سن دارند و هر دو سعي دارند «روث»، دختري 19 ساله، را ترغيب به ازدواج با خود كنند. «آندرو گولي» مدير تحريريه مجله «استرند» اين نمايشنامه را در آرشيوهاي دانشگاه ويرجينا كشف كرده و براي نخستينبار اين اثر فاكنر را در شماره جديد مجله منتشر كرده است.
گولي كه پيش از اين آثار كشفنشدهاي از «اف. اسكات فيتزجرالد» و «تنسي ويليامز» را پيدا و منتشر كرده بود، ميگويد: «وقتي اين اثر را پيدا كردم شوكه شده بودم و فكر ميكردم اين اثر همانند الماسي است كه همان فاكنر جوان است كه بعدها داستانهاي شاهكار سياه و نمايشنامههاي بينظيري را خلق كرد.»
سردبير مجله استرند اين نمايشنامه را «داستاني سرگرمكننده كه در عصر جاز» ميگذرد، توصيف ميكند. عصر جاز در جنبش آزاديهاي زنان اين دوره تاثير بسزايي داشت و گولي در اين باره ميگويد: «فاكنر اين اثر را در دورهاي كه جامعه ميزبان تغييرات بزرگي مخصوصا براي زنها بود، نوشت. اين اثر منحصربهفرد وجههاي از فاكنر را به نمايش ميگذارد كه هنوز طنز در زبانش وجود دارد و در عين حال درونمايههاي تازه شكلگرفته عصر جاز و استقلال زنان را پيش ميكشد؛ درونمايهاي كه بعدها فيتزجرالد و «دوروتي پاركر» در آثارشان از آن استفاده كردند.»
فاكنر كه در سال 1962 ديده از جهان فروبست، غول ادبيات داستاني امريكا شناخته ميشود؛ اما به نظر ميرسد او در ابتداي حرفهاش بيشتر به نوشتن نمايشنامه و سرودن شعر علاقهمند بود. «كريستوفر ريگر» مدير مركز مطالعات فاكنر در دانشگاه ايالت جنوبي ميسوري، ميگويد: «فاكنر نمايشنامه «بين فنجان و لب» را اوايل دهه 1920 نوشت؛ زماني كه فاكنر عضو گروه تئاتر دانشگاه ميسيسيپي بود. عنوان اين اثر از ضربالمثل «لغزشهاي بسياري بين فنجان و لب است» گرفته شده است كه معناي حقيقي ضربالمثل يعني وقتي همهچيز روبهراه است ممكن است اتفاقي بيفتد و همهچيز بر هم بريزد. اما خوانندگان فاكنر در اين اثر نشانهاي از ديدگاه تراژيك و اضطراب امريكاي جنوبي كه فاكنر در داستانهاي «ابشالوم، ابشالوم!» و «خشم و هياهو» و ديگر رمانهاي او به تصوير كشيده، نميبينند. او در اين نمايشنامه استعداد خلق كمدي و ديالوگنويسي را به رخ ميكشد.
زماني كه فاكنر روي اين نمايشنامه كار ميكرد در حال نوشتن نمايشنامه يكپردهاي «ماريونتس» بود؛ اثري كه براساس رابطه فاكنر و دوست دبيرستانياش «استل اولدهم» است؛ فاكنر مدتي بعد با اولدهم ازدواج كرد. به گفته ريگر نمايشنامه «بين فنجان و لب» برگرفته از رابطه فاكنر با اولدهم است.