• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3403 -
  • ۱۳۹۴ پنج شنبه ۵ آذر

خبرت خراب‌تر كرد

سيد علي ميرفتاح

چند سال پيش كه هفته‌نامه مهر بسته شد با همكاران و دوستان‌مان شروع كرديم به يك كار پر سر‌و صداي رسانه‌اي. شب تا ديروقت مانديم مجله و براي اين و آن نامه سرگشاده نوشتيم. يك نامه پر سوز و گداز هم براي شاكي پرونده مهر نوشتيم كه تحت تاثير نثر و شعرمان از صرافت شكايتش بگذرد. شاكي مهر تلويزيون بود اما عقبه‌اي جدي و مستحكم داشت كه كوتاه نمي‌آمد. با اين همه ما جمعي روزنامه‌نگار حرفه‌اي بوديم كه فكر مي‌كرديم كار رسانه‌اي بلديم و مي‌توانيم اين تعطيلي را به يك خبر جدي و تاثيرگذار بدل كنيم. نزديك ظهر بود كه كركره مهر را پايين كشيدند. خبرش بين مطبوعاتي‌ها پيچيد. از چهار بعد از ظهر تا آخر شب تلفن من مدام زنگ مي‌خورد و خبرنگارها پرس و جو مي‌كردند كه «چي شد؟ و چرا اين طور شد؟ و...‌؟» من هم جواب‌هايي مي‌دادم كه تيترخورشان خوب باشد و انعكاس‌شان فردا صدا كند. فردايش اما مصادف شد با 11 سپتامبر و فروريختن برج‌هاي دوقلو. اين واقعه آنقدر مهم و پر سر و صدا بود كه بسته‌شدن يك هفته‌نامه فرهنگي پيشش حقير مي‌آمد. نامه ما كه اصلا ديده نشد، بلكه خودمان خدا خدا مي‌كرديم ديده نشود. خبر ما در برابر خبر حمله به امريكا زيادي كوچك و خرد به نظر مي‌آمد. اصلا خودمان خجالت مي‌كشيديم درباره‌اش حرف بزنيم. شايد اگر بن‌لادن به جاي 11 سپتامبر 17 سپتامبر دست به عمليات تروريستي‌اش مي‌زد تعطيلي هفته‌نامه ما هم موضوعيتي براي مطرح شدن پيدا مي‌كرد. رييس تلويزيون كه فكر كنم آنقدر در حالت آماده باش خبري بود كه اصلا نرسيد نامه پرسوز و گداز ما را بخواند. مي‌خواند هم فضا طوري بود كه نمي‌توانست به آن اعتنا كند. خودمان هم ديگر به آن اعتنايي نداشتيم. حتي دل‌مان مي‌خواست خبرنگاران ديگر روزنامه‌ها بي‌خيال تعطيلي مهر بشوند و خبرمان را ديگر كار نكنند. رفيقي مي‌گفت نخستين مقاله‌ام قرار بود اول مهر 59 در فلان روزنامه چاپ شود. كلي ذوق داشتم. به فاميلم هم سپرده بودم كه بروند و روزنامه را بخرند و اسم و رسم مرا ببينند. اتفاقا همه هم رفتند و روزنامه را خريدند. آن روز حتي روزنامه‌ها دو، سه تا چاپ خوردند كه به دكه نرسيده تمام شدند. اما كسي به مقاله من اعتنا نكرد. خبر شروع جنگ و حمله صدام يزيد كافر چنان مهم و مهيب بود كه هيچ ابلهي حوصله نمي‌كرد كه به صفحه11 برود و نخستين مقاله يك روزنامه‌نگار تازه وارد را بخواند. گفت خودم هم خجالت كشيدم كه در روز واقعه يادداشت بي‌اهميتي درباره فلان كتاب بي‌اهميت‌تر نوشته‌ام. حالا استعفاي آقاي كوچك‌زاده هم به بد فصلي خورده است. درست مصادف شد با حضور پوتين در اجلاس سران گازدارها. حضور پوتين آنقدر مهم است و آنقدر حاشيه دارد و آنقدر شأن خبري‌اش بالاست كه استعفاي يك نماينده در برابرش رنگ مي‌بازد و حالت شوخي پيدا مي‌كند. الان خبر اينكه پوتين با ماشين خودش آمده يا با ماشين يكي ديگر اهميت خبري‌اش از استعفاي آقاي نماينده خيلي بيشتر است. توي اين اوضاع و احوال بعيد است خود كوچك‌زاده هم بخواهد خبرش را پي بگيرد. اگر مي‌توانست به عقب برگردد حتما زمان استعفايش را جابه‌جا و توي يك روز بي‌خبري اين كار را مي‌كرد. بعضي روزها حقيقتا روز بي‌خبري‌اند. من كه هرروز براي اين ستون كرگدن صفحات خبري را بالا و پايين مي‌كنم مي‌دانم بعضي روزها چه كويري است بازار اخبار. توي اين روزهاي بي‌خبري گاهي چهارقلو زاييدن خرس پاندا مي‌شود خبر يك. اتفاقا پوتين باعث شد يك خبر مهم ديگر هم ديده نشود. يك گونه نادر كرگدن منقرض شد اما انگار نه انگار. كوچك‌زاده استعفايش را بايد نگه مي‌داشت براي چنين روزهايي... شايد بگوييد كه او دنبال خبر و جنجال نبوده، بعيد است. هر كارشناس كور و كچل رسانه‌اي را كه بياوريد تاييد مي‌كند نظر مرا كه اين جور استعفاها براي سر و صدا راه انداختن است. براي قرار گرفتن در هدلاين اخبار است وگرنه استعفا در كار سياست ارزشي ندارد كه. يك وقت است كه شما گرفتاري‌هاي شخصي و خانوادگي و پزشكي داريد كه بي‌سر و صدا استعفا مي‌دهيد و مي‌رويد پي كارتان، دليلش را هم مي‌نويسيد پاره‌اي مشكلات شخصي. اما يك وقت هست كه شما در اعتراض به سيستمي يا هيات رييسه‌اي استعفا مي‌دهيد. در اين صورت اگر خبرش نپيچد و توجه‌ها را جلب نكند خبر سوخته‌اي مي‌شود كه مي‌ماند بيخ ريش صاحبش. مگر اينكه استعفا را نديده و نشنيده بگيريم و بگوييم توي اين روزهاي بي‌خبري استعفاي مجدد بدهد بلكه باعث دعوايي و ادعايي و خبري و چيزي بشود. وگرنه خبرت خراب‌تر كرد پروژه تبليغات زودهنگام نمايندگي را.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون