بايد و نبايدهاي نشاط يك جامعه
حسن فتحي
راست گفتهاند كه سلامت، شادابي و نشاط يك جامعه تا حد و حدود قابلاعتنايي منوط به وضعيت طبقه متوسط آن جامعه است. طبقه متوسط جامعه اين سالهاي ايران حال و روز خوشي ندارد. غمگين است،مضطرب و مشوش. از آيندهاي كه نميداند در آن چه سهم، چه جايگاه و چه پايگاهي دارد. چه كسي است كه نداند،جامعهاي كه طبقه متوسط آن در مسير اضمحلال و فروپاشي باشد، جامعهاي بهشدت تلخ و ترسناك است. طبقه متوسط يك جامعه هر قدر ثبات بيشتري داشته باشد، آن جامعه از تعادل و توازن بيشتري برخوردار خواهد بود، اما در غياب يك طبقه متوسط رشد يافته و با ثبات، از يك سو جامعه داراي يك اقليت بسيار مرفه و برخوردار از ثروتهاي بيحساب و بادآورده خواهد بود و از ديگر سواكثريت بسيار فقير و تهيدست كه در آن آهنگ رشد جرم، خلافكاري، فساد، رشوه و بزهكاري بالا رفته. همين است كه اين روزها خنده به لبم نميآيد. دلم سخت گرفته است، از اينكه خانوادهها و مردم اجتماع ما با سختي روزگار ميگذرانند و صورتشان را با سختي سرخ نگه داشتهاند.اي كاش آن اندازه انصاف و مروت در آقايان مسبب اين وضعيت در هشت سال گذشته بود كه بابت درد و رنجي كه به دل مردمان اين سرزمين نشاندهاند، لااقل يك عذرخواهي خشك و ساده به زبانشان ميآمد. اما كو مردانگي؟ كجاست يك جو مروت و انصاف؟ نزد كساني كه نقدا كر و كور شدهاند، خود را به خواب زدهاند و مسووليتي را كه در قبال فقر، تنگدستي و افسرده حالي مردمان طبقه متوسط اين روزهاي جامعه دارند ناديده ميگيرند. اي كاش كمي مروت و كمي انصاف، اي كاش.