درباره نويسندهاي به نام ميخاييل بولگاكف
مغضوب شوروي و محبوب مردم
اسدالله امرايي
ميخاييل بولگاكف از نويسندگان مغضوب شوروي در زمان حيات خود چندان محبوب دولتهاي وقت نبود. اما آثار او بعدها با استقبال گستردهتري روبهرو شد چه در مسكو چه جاهاي ديگر. «مرشد و مارگريتا» را عباس ميلاني ترجمه كرده كه فرهنگ نشر نو منتشر كرده است. نويسنده در اين رمان با آوردن شيطان به مسكو شهر را به هم ميريزد. جمعي را روانه تيمارستانها ميكنند و كسي هم به علت واقعي ماجراها پي نميبرد. در اين ميان نويسندهاي به نام مرشد كه در آسايشگاه رواني به سر ميبرد و كتابي درباره مسيح نوشته، به كمك نيروي شيطان نزد معشوقه خود مارگريتا بازميگردد و هر دو زندگي مادي را ترك ميكنند تا به آرامش برسند. جامعه كتابخوان هم اقبال خوبي به آن نشان داد. «دل سگ» را مهدي غبرايي ترجمه كرده و انتشارات كتابسراي تنديس منتشر كرده است. ترجمه ديگري از اين كتاب را آبتين گلكار به نام قلب سگي از زبان روسي ترجمه كرده كه نشر ماهي منتشر كرده است. اين رمان سرشار از تخيلي بيمانند است. در اين رمان پروفسور فيليپ فيليپوويچ سگي را پس از عمل جراحي به انسان تبديل ميكند و او با سگدلي به جان آدميزاد ميافتد و پروفسور را از كردهاش پشيمان ميكند. بولگاكف معتقد است كه قلب شالوده و پايه ساخت انسان است. صرف داشتن عقل نميتواند آدم بسازد، بلكه احساس و روح انساني است كه انسان ميسازد.
«تخممرغهاي شوم» او را هم پونه معتمد ترجمه و انتشارات مرواريد منتشر كرده است. در اين داستان، پروفسوري به نام ولاديمير پرسيكف تمام وقت و نيرويش را صرف تحقيقات علمي ميكند تا جايي كه حتي همسرش او را رها ميكند. پروفسور بيشتر به نفس تحقيقات علمياش فكر ميكند. حتي ناخواسته و نادانسته امكاناتي به او ميدهند كه بيشتر مردم از آنها محروم هستند. بزرگنمايي روايي در عرصه تحقيقات علمي پروفسور، با اغراق طنزگونه نويسنده در بعد اجتماعي- سياسي برابري ميكند. خبرنگاران روزنامهها و مجلههاي «عصر سرخ»، «آتش سرخ»، «فلفل سرخ»، «نورافكن سرخ» و چند تا«سرخ» ديگر پروفسور را دوره ميكنند و همه اختراعات و اكتشافات دنيا را به نام دانشمندان روس ثبت ميكنند. دولت بلشويك به سرعت مامورهاي امنيتي را براي نظارت اعزام ميكند و شبانهروز از او مراقبت ميكنند. اين رمان هم رماني طنزآميز است. دنبال اسم هر موسسهاي يك پسوند سرخ ميآيد، حتي مجلهاي هست به اسم كلاغ سرخ. رمان «دستنوشتههاي يك مرده» و «خاطرات پزشك جوان» ميخاييل بولگاكف هم با ترجمه فهيمه توزندهجاني در انتشارات كتابسراي تنديس منتشر شده. يادداشتهاي يك پزشك جوان هم با ترجمه آبتين گلگار در نشر ماهي منتشر شده. در دستنوشتههاي يك مرده زندگي مردي روايت ميشود كه بعد از نوشتن يك نمايشنامه به شهرت ميرسد و با ورود به فضاي تئاتر، با دنيايي عجيب روبهرو ميشود. در اين اثر بولگاكف مخاطب خود را به گردشي در صحنههاي تئاتر روسيه ميبرد. يكي از آثار شخصيت اول داستان، ماكسودوف، در يك مركز آموزشي پذيرفته ميشود، او به دنياي تئاتر راه مييابد و با صحنههاي عجيبي روبهرو ميشود. گويي قدم به جنگلي گذاشته پر از انسانهاي مجنون با تضادهاي دروني و حماقتهاي بيپايان و همين كافي است تا او را نيز به جنون بكشاند.