درباره كتاب «تئوري هارموني و فرم در موزيك جز»
قدم به قدم با درك تئوري هارموني و فرم
مهدي حمزهاي/ براي درك عميق صدا و فهم ريشهاي آن هيچ وسيلهاي بهتر از سكوت نيست و درست گفتهاند كه «براي شنيدن موزيك خوب بايد خوب سكوت كرد». همين شايد درس بزرگي باشد براي آموختن زيروبمهاي موسيقي كه در سرزمين ما از جايگاه خوبي، هم بين مردم و هم در بين آنهايي كه دستي بر آتش موسيقي دارند، برخوردار است. اما در قلمرو آموزش موسيقي در طول اين سالها، آن گونه كه بايد نميتوان شاهد شگفتيهاي روزآمد بود، چرا كه همواره تلقيهاي متفاوت و گاهي متناقضي پيرامون موسيقي و دانش آن وجود داشته و دارد و شايد همين نكته به ظاهر معمولي توانسته نسبت به بدبيني موجود در آموزش موسيقي موثر باشد. بااين حال كساني هستند كه به دور از هياهوهاي ويترين و نمايش، سرگرم كارهاي اساسي در حوزه فعاليت و تخصص خود هستند. اما در حوزه كتاب و از آنجا كه اقتصاد كتاب در كشور ما آن هم كتابي با موضوع موسيقي حديث ديگري دارد، انتشار كتابهايي مثل «تئوري هارموني و فرم در موزيك جز» فرصت مغتنمي است. كتاب تئوري هارموني و فرم در موزيك جز را مارك لوين نوشته و شهاب طالقاني ترجمهاش كرده و توسط انتشارات نقشجهان منتشر شده است. اين كتاب در چهار بخش ابتدايياش «تئوري آكوردها و گامهاي موسيقي»، «بداههنوازي»، «بازهارمونيزه» و «آهنگها» را بررسي ميكند و در بخش پنجمش مباحثي از قبيل سالسا و جز لاتين، گام مينورهارمونيك، ماژور هارمونيك، نتهاي نادرست و موضوعاتي مرتبط با اين مباحث را بررسي ميكند.
شهاب طالقاني مترجم اين كتاب خود از علاقهمندان به موسيقي است و دستي هم بر آتش آهنگسازي دارد. اما در حوزه كتاب و ترجمه، او را ميتوان صاحب يك فرصت استثنايي و ويژه به حساب آورد. همين موقعيت اما توقع از او را بالاتر از معمول قرار ميدهد و در نگاه اول، همين توقع است كه بر اريكه داوري كتاب مينشيند. بايد گفت كه با همين پيشداوري هم ميتوانيم اميدوار باشيم كه شهاب طالقاني كتاب را با جديت و دلسوزي حيرتانگيزي ترجمه كرده و تقديم خوانندگان كرده است.
اين كتاب كه جزو كتابهاي پرفروش در حوزه موزيك و تئوري آن است در اين مدت امتحان خودش را در برابر علاقهمندان به موسيقي و بحث تئوري آن پس داده است. در اين كتاب گريزي اساسي به موسيقي جز زده شده است و به نظرم اين ويژگياش ميتواند سررشته جستوجو و نوانديشي در قلمرو موسيقي مدرن ايران را رنگ و رويي ديگر ببخشد. اين يعني اينكه هم نويسنده و هم مترجم نسبت به علاقه طرفداران و هواخواهان موسيقي به صداي موسيقي جز احساس مسووليت داشتهاند كه اولي آن را نوشته و دومي هم ترجمهاش كرده است.
از طرفي ديگر در اين كتاب به يك نوع همانديشي در زمينه فرهنگ و هنر جوامع مختلف ميرسيم و با اين حساب ميتوان دريافت كه آستانه هنر محلي است براي تعامل و زندگي در كنار و البته موسيقي جز، به عنوان موضوع انتخاب شده براي اين كتاب در طول تاريخش بهخوبي از عهده اين يك مورد برآمده است.
در پايان بايد گفت اين كتاب براي علاقهمندان به موسيقي يك ماخذ قابل اعتناست، چرا كه بحثهاي بسيار جدي و نوگرايانهاي را در خود دارد و از نمونههاي آن ميتوان به بحث آموزش تئوريها به دانشجويان و عموم علاقهمندان به مباحث موسيقي، فرم و هارموني اشاره كرد. هر كتاب يك جهان را به خواننده خود هديه ميدهد. موسيقي جز در ميان ما ايرانيان طرفداران بسيار زيادي دارد و در موسيقي ايراني نيز گرايشاتي به اين شيوه از موسيقي حس ميشود كه خواندن اين كتاب ميتواند علاقه به اين نوع موسيقي را از آنچه هست بيشتر سازد.