• ۱۴۰۳ شنبه ۲۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3509 -
  • ۱۳۹۵ شنبه ۴ ارديبهشت

تيغ اوكام

محسن آزموده

در بخش پيشين فلسفه در خيابان به شباهت‌هايي ميان فلسفه‌ورزي و معماري اشاره كرديم و گفتيم كه مي‌توان كار يك فيلسوف در ساختن نظام فلسفي‌اش را همچون كار يك معمار در طراحي و ساخت يك بنا در نظر گرفت. حالا اگر بر مبناي همين تمثيل بخواهيم به بازنگري ويژگي‌هاي يك ساختمان فلسفي بپردازيم، مي‌توانيم نكات جالب توجهي را استخراج كنيم.
يكي از مهم‌ترين آنها مساله‌اي است كه شايد مثل بسياري ديگر از مسائل فلسفي ذهن بسياري از فيلسوفان و غيرفيلسوفان را به خود مشغول داشته باشد، اما نخستين بار اين ويليام اهل اوكام، فيلسوف و منطق‌دان مدرس سده‌هاي سيزدهم و چهاردهم ميلادي انگليس بود كه به آن اشاره كرد. اوكام از بزرگ‌ترين متفكران به اصطلاح «قرون وسطا» بود و به ويژه با مساله‌اي كه ما مي‌خواهيم در اين يادداشت طرح كنيم، نامش را در تاريخ فلسفه ماندگار كرده است. اين مساله را خيلي ساده تيغ يا استره اوكام
(Occam's razor) مي‌نامند، اصلي كه آن را «قانون امساك يا خست» نيز معنا كرده‌اند. مثل خيلي از مباحث فلسفي شرح و توضيح مساله تيغ اوكام مي‌تواند خيلي سخت و پيچيده باشد، اما اگر بخواهيم خيلي ساده اين اصل را توضيح دهيم، مي‌توانيم آن را تا حدودي با تاكيد بر سادگي مترادف بخوانيم.
اصل تيغ اوكام در فلسفه ورزي مي‌گويد، فيلسوف بايد در ساختن بناي فلسفه‌اش خسيس باشد و امساك بورزد و خيلي راحت به اضافه كردن عناصري كه فايده‌اي براي او ندارند، تن ندهد. به عبارت ديگر وقتي فيلسوفي مشغول بناي ساختمان فكري‌اش است و ذره ذره اين سازه را بر مي‌سازد، در انتخاب هر آجر و ملاتي و در طراحي هر فضاي تازه‌اي بايد همواره اين سوال پس ذهنش باشد كه «خب، اين آجر را براي چي برداشتم؟ آيا ضروري است كه از آن استفاده كنم يا نه؟ آيا با توجه به اهدافي كه از ساختن اين بنا در نظر دارم، اين آجر مشكلي را حل مي‌كند يا خير؟ اگر آري آن را بر مي‌دارم و از آن استفاده مي‌كنم، اما اگر خير، آن را دور مي‌اندازم.»
البته در بسياري موارد فيلسوف چنان درگير مسائل فلسفي است و سرگرم حل يك مشكل كه شايد نتواند همواره اين اصل روشي را به كار ببندد، اينجاست كه تيغ اوكام به كار مي‌آيد. يعني بعد از ساخته شدن يك بناي فلسفي كه لابد از بخش‌هاي متفاوتي چون تالار معرفت‌شناسي و مصالح هستي شناختي و... تشكيل شده است، فيلسوف مي‌تواند مثل يك آرايشگر و پيرايشگر حاذق تيغ اوكام را به دست بگيرد و به وارسي يك يك مصالح و بخش‌هاي ساختمان بپردازد و در مواجهه با هر كدام اين سوال را بپرسد كه «خب، اين بخش به چه درد مي‌خورد؟ كدام از مشكلات اين ساختمان را حل مي‌كند؟ آيا وجودش ضروري است يا خير؟»
 فيلسوف تا جايي كه با عقل و منطق سر و كار دارد، در طرح اين پرسش بايد بي‌رحم باشد و احساسات و عواطفش را كنار بگذارد، او مي‌خواهد مسائل بنيادين بشري را با تكيه بر عقل و عقلانيت پاسخ دهد و حق ندارد با كسي تعارف داشته باشد. اگر استدلال عقلي به او گفت كه اين بخش از نظام فلسفي‌اش اضافي است، ولو اينكه براي ساختن آن زحمت زيادي كشيده باشد، ناگزير است آن را دور بيندازد. به عبارت ديگر فيلسوف از نظر منطقي و به لحاظ عقلي حق ندارد دور و بر خودش را شلوغ كند. او مدام بايد تيغ اوكام را در دست داشته باشد و به هر چيزي كه رسيد، بپرسد آيا اين چيز از نظر عقلي ضروري است يا خير؟  يك فيلسوف يا پژوهشگر فلسفي در مواجهه با نظام فلسفي ديگر فيلسوفان نيز بايد چنين كند.  
اصل تيغ اوكام كه خود شايد مبتني بر اصل فلسفي ديگري به نام اصل جهت كافي باشد، متر و معيار مناسبي در اختيار ما مي‌گذارد كه فراسوي مسائل فلسفي در زندگي روزمره‌مان نيز خردورزانه عمل كنيم. خيلي ساده است. به اطراف‌مان نگاه كنيم. چيزهاي زيادي از اشيا و افكار و باورها و احساسات و عواطف و ارتباطات و... ما را احاطه كرده است و جهان عيني و ذهني ما را انباشته است.
حالا تيغ اوكام را برمي‌داريم و به سراغ يك يك آنها مي‌رويم و مي‌پرسيم: اين شيء، اين فكر، اين باور، اين احساس، اين عاطفه، اين رابطه، اين شغل، اين... چه دردي از من دوا مي‌كند؟ آيا حضورش ضروري است يا خير؟ آيا بدون آن، مسير زندگي خوش و خوب و ارزشمند من مختل مي‌شود يا خير؟ آيا مي‌توانم بدون آن زندگي كنم يا نه؟ اصل اوكام در واقع به ما مي‌گويد در خرج كردن امكانات و توانمندي‌هاي‌مان امساك بورزيم و ولخرجي نكنيم. با شلوغ كردن دور و اطراف‌مان از چيزهاي ذهني و عيني ناضرور تنها بر آشفتگي ذهني‌مان مي‌افزاييم و امكان خطا كردن را در مسيري كه زندگي‌اش مي‌خوانيم، بيشتر كرده‌ايم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون