• ۱۴۰۳ شنبه ۲۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3531 -
  • ۱۳۹۵ پنج شنبه ۳۰ ارديبهشت

گوران جامعه سالم مي‌پرورد

اسدالله امرايي

ديروز مطلبي خواندم در صفحه آخر روزنامه اعتماد به قلم پير بي‌ادعاي مطبوعات، فيروز گوران، مدير مسوول مجله به تاريخ پيوسته جامعه سالم. عنوان مطلب اين بود: «خدا نكند آدم خيال كند در جامعه گٌل كرده است» با علامتي كه بين حروفچين‌هاي سربي گارسه‌كار به گوشتكوب معروف بود، هر چند حالا ديگر سال‌هاست كه گارسه و جعبه حروف سربي به تاريخ پيوسته. بماند كه تا ما درسخوان بشويم و كتابخوان بشويم چه جان‌هاي شيفته‌اي در اين راه پرپر شده و چه سينه‌ها كه خسته از سرب و سل گداخته. مطلب آقاي گوران خيلي خواندني بود شايد ده بار خواندمش بي‌اغراق. ايشان در نقد رفتار متفرعنانه استادي نوشته بودند كه متاسفانه تنها نيست. همه جا تكثير شده و تربيت شده كه به مدد دو تا و نصفي كتاب و همين رسانه‌هايي كه توي سرشان مي‌زند خود را برتر از ارنست همينگوي بداند و ماركز بايد راه برود تا به مكتب ايشان راه بيابد. اگر كسي هم ترديد كند عنان از كف مي‌دهد و فحش‌هاي چارواداري مي‌كشد به طرف، بگذريم كه طرف مقابلش هم معمولا روزنامه‌نگار و خبرنگار ماخوذ به حيايي است كه سعي مي‌كند استاد را آرام كند. لب سياست‌شان اين است: يا با مايي يا حالت را مي‌گيريم. با ما بودن هم يعني فقط بايد ما را تاييد كني. البته من خيلي متاسفم كه نسل امروز از موهبت نوشته‌هاي آدم‌هايي مثل فيروز گوران و سيروس علي‌نژاد محروم است. اين را نوشتم كه اداي احترامي باشد به اين بزرگمردان تا بدانند كه رفتارهاي انساني‌شان را فراموش نمي‌كنيم و اما برگرديم به مطلب اين هفته:
«درك يك پايان»، رماني از جوليان بارنز است كه جايزه بوكر برده و با ترجمه حسن كامشاد در نشر نو به بازار آمده است. بارنز از نويسندگان مهم و تاثيرگذار ادبيات انگلستان است و متاسفانه جز چند داستان‌ كوتاه در مجلات و مجموعه‌هاي داستان ‌كوتاه از او اثري به فارسي ترجمه و منتشر نشده است. نثر و سبك او يگانه است و شناختش از ادبيات جهان و به ويژه فرانسه او را به نويسنده‌اي كم‌نظير و متمايز در ادبيات معاصر انگليسي بدل كرده است. وقايع بخش اول رمان در دهه شصت مي‌گذرد. توني وبستر راوي رمان خاطرات سال آخر دبيرستان خود را با سه دوست ديگرش بازگو مي‌كند. در بخش دوم راوي چهل سال بعدتر يعني وضع فعلي خود را براي ما روايت مي‌كند. جذابيت داستان براي خوانندگان ايراني خاطرات نوجواني انقلابي‌ها آنارشيست‌هايي است كه به تدريج روحيه انقلابي خود را در مواجهه با واقعيت از دست مي‌دهد. نثر پخته و روان كامشاد در جذاب‌تر شدن داستان موثر است. «اما نه، انسان بدين سبب نمي‌ميرد كه به دنيا آمده، زندگي كرده و پير شده، بلكه به علتي مي‌ميرد. دانستن اينكه مامان به علت سن و سالش به مرگ نزديك بود، از اين غافلگيري دهشتناك نكاست؛ او يك غده سرطاني داشت. سرطان انسداد شريان و نارسايي‌هاي ريوي همانقدر سبعانه و پيش‌بيني‌ناپذيرند كه از كار افتادن موتور هواپيما در سينه آسمان. مادرم در آن انزواي احتضار همه را تشويق به خوش‌بيني مي‌كرد و بهاي به بي‌نهايت هر لحظه را مي‌دانست. پافشاري بيهوده‌اش نيز پرده اطمينان‌بخش ابتذالات روزمره را مي‌دريد. هيچ مرگي طبيعي نيست... » سيمون دوبوار از جمله زنان نويسنده‌اي است كه آثارش خوانندگان بسياري دارد. «مرگي بسيار آرام» با ترجمه سيروس ذكا در نشر ماهي منتشر شده است. اين كتاب پيش‌تر با ترجمه مجيد امين مويد در نشر رز و بعدها در نشر نگاه با عنوان مرگ آرام منتشر شده بود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون