مباهته براي حذف رقيب
سيد علي ميرفتاح
چيزي كه از نان شب واجبتر است اين است كه همه گروههاي سياسي براي خود يك مانيفست (مرامنامه) اخلاقي- اعتقادي بنويسند و منتشر كنند و به اطلاع عموم برسانند كه مرز رقابتشان تا كجاست و چقدر حق دارند و دستشان باز است كه رقيبشان را منهدم كنند و به خاك سياهش بنشانند. كلا ما كجاها مجازيم كه به نفع خود حريف را عقب برانيم و چقدر به لحاظ اخلاقي دستمان باز است كه مسابقه را پيش ببريم؟ وقتي مسابقههاي ورزشي و همين فوتبال و واليبال و بسكتبال را ملت با قيد جوانمردانه (فيرپلي) ميپذيرند و از بازيكنان ناجوانمرد روي برميگردانند، مسابقههاي سياسي – اجتماعي به طريق اولي بايد مقيد به قيود اخلاقي باشند... مجاهدين كه بعدا معلوم شد به حقيقت لفظ منافقند، معتقد بودند كه «هدف وسيله را توجيه ميكند» و براي بردن مبارزه يا به تعبير خودشان، رسيدن به مقصود «متعالي» (كه بعدا معلوم شد هيچ هم متعالي نيست، سهل است، خيلي هم دون و حقير است) مجازند كه از هر راهي بگذرند و از هر ابزاري استفاده كنند؛ آنجا كه دروغ كارشان را راه مياندازد، دروغ بگويند و آنجا كه با انگ و تهمت ميتوانند حريف را از ميدان بدر كنند، بيعذاب وجدان و به سهولت، انگ و تهمت بزنند. آنها با همين توجيه در ابتداي انقلاب به رقباي خود تهمتها زدند و زشتيها و پلشتيهاي بسياري را به آنها نسبت دادند. دليلي كه بهشتي را بعد از شهادتش مظلوم ناميديم همين بود كه توپخانه مجاهدين به قدري تهمتبارانش كرد كه بنده خدا مجال دفاع از خود نيافت. اقبال بلندش آن بود كه شهيد شد و خونش همه آن تهمتها و انگها را شست وگرنه عوام، بلكه خواص ذهنشان مشوب شده بود و برايشان مقدور نبود كه حق و باطل را از هم تميز دهند. يادم هست در يكي از شهرهاي اطراف تهران عوامالناس در استقبال از آيتالله بهشتي چنان زننده عمل كرده بودند كه انقلابيها حسابي اعصابشان به هم ريخته بود و گمان برده بودند كه رقيب بياخلاق، عنقريب بازي را ميبرد... اما خدا به داد رسيد و نگذاشت كه اهل نفاقل با ناجوانمردي و دروغ و بهتان بازي را ببرند. اتفاقا مرحوم مطهري هم سر اين حرف مهم و اساسي شهيد شد كه «هدف وسيله را توجيه نميكند.» هيچ هدف خدايي و مقصود متعالي به ما اجازه نميدهد كه بياخلاقي كنيم و به رقيب سياسيمان تهمت بزنيم و عين آب خوردن در زندگي خصوصياش سرك بكشيم. براي همين ميگويم واجبتر از هر كاري اين است كه مرامنامه اخلاقي منتشر كنيم و به صراحت بگوييم كه ما در حين رقابت، تهمت نميزنيم و با فتوشاپ عكسهاي رقيب را دستكاري نميكنيم و پاي زن و بچه را وسط نميكشيم و از پيدا كردن نقطه ضعف رقيب ذوقزده نميشويم و... شما نگاه كنيد ببينيد حجم بددهنيها و ناسزاگوييها و دروغها و تهمتها چقدر است. در شبكههاي مجازي آدم به خبرها و گزارشهايي برميخورد كه از خواندنش خجالت ميكشد. مگر ميشود اين همه بيپروا بود و از خدا و پيغمبر و روز جزا نترسيد؟ مگر ميشود به اسم دفاع از ارزشها دروغ گفت و با زندگي خصوصي افراد كلنجار رفت؟ بيجهت نبود كه خواجه ما از مسلماننماهاي زمانه خودش به ستوه آمد و شكايت كرد كه «گوييا باور نميدارند روز داوري/ كين همه قلب و دغل در كار داور ميكنند». آخر حساب و كتابي هست، بهشت و جهنمي هست، انسانيتي هست، شعوري هست، دركي هست... وقتي جلوي آينه ميايستيد از خودتان شرم نميكنيد كه عين آب خوردن نسبت به برادران مسلمان خود مباهاه ميكنيد؟ گفت با همچو مني، همچو فني؟ با ظريف و روحاني و رييسجمهور اصلاحات هم مباهاه؟ اگر قيود اخلاقي رابرداريد و به تشخيص خود مباهته راه بيندازيد آن وقت چنان كم مهارش از دستتان درميرود كه سنگ روي سنگ بند نميشودها. گاهي براي تنبيه و تذكير بد نيست به عاقبت سردمداران دروغ و بهتان به ديده اعتبار نگاه كرد كه بيچارهها در بد مقام و منزلگاهي گرفتار آمدهاند... براي همين است كه ميگويم گروههاي سياسي شناسنامهدار و روزنامهها و سايتهايشان يك مانيفست اخلاقي منتشر و به صراحت اعلام عمومي كنند كه حد و مرز رقابت تا كجاست و خط قرمزشان كجاست. بالاخره هر جريان و گروهي براي خودش لابد خط قرمزهايي دارد ديگر؛ ندارد؟ بالاخره بايد معلوم شود كه اين خبرهاي زشت و دروغ را چه كسي و با چه نيتي و از طرف چه گروهي جعل كرده و ميكند.