مسخ شده در مخدر مدرن
نازنين متيننيا
«اگر تكنولوژي مخدر است و انسان را نشئه ميكند، اثرات جانبي اين ماده مخدر چيست؟ جايي بين لذت و ناآرامي كه روي هر ديوار، هر ميز، كف هردست، صفحه نمايش سرد و براق تلويزيون، مونيتور و گوشيهاي هوشمند ميبينيد.» اين جمله واضحترين و دقيقترين توصيف از فضاي مجازي است و اعتياد به مخدر مدرن امروزي، تكنولوژي. جملهاي كه ساده و سرراست روايت ميكند ما آدمهاي امروز معتاد دو حس متضاد لذت و ناآرامي آغشته به جهان مجازي شدهايم و نميتوانيم از مخدري كه آرامآرام همه ما را ميبلعد و به درون گرداب خود ميكشد، رهايي پيدا كنيم. اين جمله را نه يك فيلسوف گفته و نه كارشناس دنياي مجازي و نه حتي از زبان پيشگويان جامعهشناسي مثل آلوين تافلر بيرون آمده. اين جمله را يك نويسنده ساده، يك برنامهساز انگليسي، گفته است. مردي به نام چارلي بروكر كه مينيسريال عجيب و غريبي به نام «آيينه سياه» دارد و پنج سال پيش، جهان را با پخش قسمت اول سريالش متحير كرد و به مرور مخاطبانش را عادت داد تا سريالي ببينند با فضايي فانتزي و تخيلي. فضايي كه ميان زندگي واقعي و زندگي مجازي آدمها ميگذشت و مناسبات، روابط و پيچيدگيهاي ذهن انسان و خواستها و نيازهاي انساني را زير سوال ميبرد. در سريال آدمهايي را ميديدي كه در يك زندان زماني گرفتار شده بودند يا روباتي با ظاهر عشق مرده خود را سفارش ميدادند يا ميتوانستند با زدن يك دكمه ساده، آدمها را به معناي واقعي (نه آنچه در فضاي مجازي ياد گرفتيم) مسدود كنند. همه حيرت اين داستانها فضاي تخيلي ساخته شده توسط نويسنده و خالق سريال بود كه بيننده را غافلگير ميكرد و باعث ميشد تا بيشتر از آنكه به فضاي سراسر آميخته به تكنولوژي و دنياي مجازي فكر كند، پيچيدگيهاي روابط انساني و زندگي در دنياي مدرن را براي خودش در ذهن مزهمزه كند و تاثيري ديگر بگيرد. اما حالا و به فاصله كوتاهي از ساخت اين سريال، همه چيز ناگهان عوض شده. سرعت پيشرفت ماده مخدر عصر دنياي مدرن، كار را به جايي رسانده كه «آيينه سياه» كمكم از يك دراماي تخيلي به سريالي رئال و واقعي تبديل ميشود. باورش سخت است، اما نشانههايش واقعا از راه رسيده. نشانههايش هم نه دور است و نه خارج از دسترس. كافي است از يكنفر از همين دوستاني كه بازي «پوكمان» را دانلود كرده و دنبال توپش در خانه همسايه ميگردد، بپرسيد كه از كدام توپ حرف ميزند؟! صفحه گوشي موبايل را ميگذارد مقابل روي شما و يك توپ قرمز و سفيد مجازي را نشان ميدهد كه در تصوير حياط خانه همسايه افتاده و اگر برود در بزند و بخواهد كه به توپ برسد، قاعدتا همسايه بيخبر از همهجا هر تصوري ميكند جز اينكه واقعا پاي يك توپ مجازي در ميان است. بازي مجازي ساده تلفيقي از زندگي مجازي و واقعي شده و به همان اندازه كه ديدن شخصيتهاي «آيينه سياه» در زندان زماني عجيب و البته ترسناك بود، اين بازي هم عجيب و البته ترسناكتر است. شايد اگر دانشمندي ادعا ميكرد كه خط زماني را شكسته و جهان موازي را پيدا كرده يا يكنفر ديگر از ديدن بچهاژدهايي در كوهها خبر ميداد، آنقدر زندگي عجيب نميشد كه حالا ميبينيم مرزهاي دنياي مجازي و واقعي روي هم نشستهاند و آرامآرام ما را، ما معتادان نشئه به خيال و زندگي ديگر در خود فرو ميبرند. واقعيت زندگي ديگر دقيقا آن چيزي نيست كه مقابل چشم ما اتفاق ميافتد و حتي ميتواند اتفاق ديداري باشد كه همراه با هزاران هزاران معتاد نشسته پاي دستگاههاي هوشمند، تجربه كردهايم. ميگوييد نه؟! همين هفته پيش حركت تانكها و جتهاي ارتش تركيه در خيابانهاي استانبول و آنكارا و در نيمههاي شب روي خط خبري جهان بود. هر مشتاقي ميتوانست با يك اشاره ساده ببيند كه در استانبول چه خبر است و تانكها از كجا رد ميشوند و جتها چقدر به ساختمانهاي مسكوني نزديك شدند. نه فاصلهاي مهم بود و نه مليت و نه حتي واقعيت زندگي. همه جهان محو خبر بود و انگار همه جهان تركيه. كمي قبلتر جهان «نيس» فرانسه شده بود و قبلترش جايي ديگر روي كره زمين. اگر تا 10 سال پيش مهمترين خاطرهبازي نسل دهه 60 ايراني روايت زباني صداي بمب و حركت هواپيماهاي عراقي برفراز شهر بود، نسل امروزي ميتواند از هرآنچه در جهان اطراف اتفاق افتاده يك ويديوي چند ثانيهاي نشان دهد و به سادگي يك موسيقي، صداي بمب در حافظه شنيدارياش باشد و بداند جيغ كشيدن دستهجمعي آدمها در حادثهاي تروريستي چه صدايي دارد. واقعيت اين است كه جهان ما در هم آميخته شده؛ اگر تا ديروز تكنولوژي و دنياي مجازي در كارشناسي كارشناسان علوم رسانه و علوم اجتماعي، عاملي براي برداشته شدن مرزهاي جغرافيايي و ارتباط مليتهاي مختلف با يكديگر و جهانشمولي بود. حالا ديگر بايد به واسطه اتفاقهايي كه در اين مدت كوتاه رخ داده و بالا رفتن توانايي مسخ مخدر تكنولوژي، يك گزينه ديگر هم به جهان پيش رو اضافه كنيم. گزينهاي كه ميگويد نهتنها مرزهاي جغرافيايي كه مرزهاي دنياي مجازي و دنياي واقعي هم شكسته شدهاند و آرامآرام وارد جهاني ميشويم كه بهشدت تازه و نو است. جهاني كه ما در آن شبيه اجداد خود، انسانهاي اوليهاش ناميده ميشويم و نسبت به آيندگان با تمام امكانات امروزي، زندگي بدوي و ابتدايي داريم. چون به همان اندازه كه اجداد ما سعي كردند با كشف آتش، زبان، خط و... زندگي واقعي را به سمت تمدن ببرند، ما انسانهاي اوليه جهان تازه بايد به دنبال كشف راههاي ارتباط انساني و تلاش براي رسيدن زندگي اجتماعي به تمدني تازه باشيم. چون اگر چشم ببنديم و در نشئگي مخدر تكنولوژي و مرزهاي از بين رفته روزگار سپري كنيم، تنها دارايي واقعي ما، زندگي اجتماعي و برقراري ارتباط، از دست ميرود.