• ۱۴۰۳ شنبه ۲۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3651 -
  • ۱۳۹۵ چهارشنبه ۲۸ مهر

پاكبازي خارج هر ملت است

سيد علي ميرفتاح

گاردين نوشته كه از طرف جايزه نوبل هرچقدر زنگ مي‌زنند به باب‌ديلن، جواب‌شان را نمي‌دهد و اينها دل توي دل‌شان نيست كه نكند اين عاليجناب روز اهداي جايزه نيايد و دست اينها را توي پوست گردو بگذارد. آدم‌حسابي‌ها اين‌طوري‌اند و جايزه و شهرت و اين چيزها دل‌شان را نمي‌برد. حسين عليزاده خودمان هم همين‌شكلي است. آنقدر موسيقي برايش كفايت مي‌كند كه نخواهد از قبل آن به يك‌جاي ديگر برسد. به كجا برسد؟ نه اينكه جايزه گرفتن بد باشد يا هر كسي كه جايزه گرفته – خدايي نكرده- در چشم‌مان تخفيف يابد. نه. جايزه گرفتن خيلي هم خوب است و جا دارد كه هركس، نوبل كه سهل است، سيمرغ فجر را هم گرفته افتخار كند و سرش را بالا بگيرد و جايزه‌اش را لب طاقچه بگذارد. آدم مي‌شناسم ستاره‌هاي دوران مشق و مدرسه‌اش را هنوز نگه داشته، هر وقت حالش گرفته شود آفرين‌ها و صدآفرين‌هايش را نگاه مي‌كند و حالش خوش مي‌شود. اصلا جايزه شيرين است و جايزه نقدي شيرين‌تر. آدميزاد همين‌كه شكمش سير شد و سقفي بالا سرش پيدا كرد و نيازهاي اوليه‌اش مرتفع شد، نياز دارد كه مدحش را بگويند و تشويقش كنند و برايش جايزه بخرند و به احترامش كلاه از سر بردارند و... به تعبير مولوي «آدمي اول حريص نان بود/ زانكه قوت نان ستون جان بود/ چون به نادر گشت مستغني ز نان/ عاشق نام است و مدح شاعران/ تا كه اصل و فصل او را بر دهند/ در بيان فضل او منبر روند...»
اما از اينها نادرتر هم هستند. يك گروه اندكي هستند كه دنيا را به پشيزي نمي‌گيرند و هنر خود را هزار بار بالاتر از نام و مدح مادحان مي‌شمرند. اينها را بخواهيم اسم بگذاريم بايد بگوييم پاكبازند. باز به تعبير مولانا جلال‌الدين محمد «پاكبازي خارج هر ملت است.» مولوي به اهل فتوت لقب پاكبازي مي‌دهد، درست هم هست. خوب كه بنگري پاكبازي و فتوت از يك جنسند... حالا منظورم اين نيست كه چون باب ديلن جواب تلفن نداده به عرش اعلي برسانمش. ما همين يك چيزي از دور مي‌بينيم و به همين اندازه ستايشش مي‌كنيم. حقيقت اينكه وقتي اين خبر را شنيدم ياد حسين عليزاده افتادم. حقيقتا اين مرد بزرگ هم در زمره پاكبازان است و به رفتار و كاراكترش مي‌آيد كه جواب تلفن ندهد و آسايش و آرامش خودش را فداي يك امر تبليغاتي نكند. اسم نمي‌آورم و در زندگي خصوصي مردم سرك نمي‌كشم اما حقيقت است كه نوبل چيزي جز دردسر ندارد و جز اينكه آسايش و آرامش آدم را بگيرد و زابراهش كند كار ديگري نمي‌كند. همه آنها كه نوبل گرفته‌اند، به خصوص نوبل‌هاي غير علمي، مثل نوبل صلح يا ادبيات، زندگي‌شان يك حالت «افتر، بيفور» پيدا كرده و اگر نگويم به خاك سياه نشسته‌اند حد‌اقل بايد بگويم كه خواسته يا ناخواسته گرفتار شده‌اند و زندگي‌شان تغيير كرده. نوبل را كوچك نمي‌شمرم و يقين دارم كه ما بدان مقصد عالي نتوانيم رسيد، اما واقعيت اين است كه آدم هركاري كرده و هرچه شده تا قبل از نوبل كرده و شده، بعد از نوبل تبديل مي‌شود به زينت‌المجالس و تا حد يك امر تبليغاتي تنزل مقام مي‌يابد. كلا عيب جايزه همين است و هنرمند جايزه‌بگير هم هرچقدر والا و عالي‌مقام باشد از سير و سلوكش باز مي‌ماند.
 هنرمند خوب حتي در وقت استادي خودش را دانشجو (سالك) مي‌پندارد و هرگز متوهم نمي‌شود كه به آخر خط رسيده. اوضاع ساينتيست‌ها بهتر است. در علوم تجربي كمتر آدم‌ها را غرور مي‌گيرد و متوهم‌شان مي‌كند كه به آخر رسيده‌اند. اما در هنر و علوم انساني ناخواسته همه معطل اين هستند كه استاد ناميده شوند و دست از سير و سلوك طبيعي خود بكشند. بين خودمان بماند اكثرا بعد از گرفتن جايزه‌هاي بزرگ و جهاني پرتوقع هم مي‌شوند و در ضميرشان نقش مي‌بندد كه «مستحق بودم و اينها به زكاتم دادند.»
بعضي‌ها كه رسما بالا بالا مي‌نشينند و مي‌گويند كه چشم جهان كور، دندش نرم بايد بيايد و حق و حقوق ما را بدهد. يك‌جوري كه خيلي هم زشت و زننده است، متوقعند كه يكي بادشان بزند و يكي لقمه دست‌شان بدهد و يكي هم شپش سرشان را بجويد و... يك وقت نگوييد فلاني به همه جايزه گرفته‌ها توهين آشكار كرده. غلط بكنم. نه. به هيچ كس توهين نمي‌كنم مخلص همه برنده‌ها و موفق‌ها و نامداران هم هستم. عرضم چيز ديگري بود. از شخصيت باب ديلن خوشم مي‌آمد حالا با اين رفتارش كه نوبل را حساب نمي‌كند صد پله بيشتر خوشم آمد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون