نمايشگاه مطبوعات؛ فرصتي هرچند اندك
روزنامه اعتماد
شوراي نويسندگان
نمايشگاه مطبوعات همچون 21 دوره گذشته آغاز شد ولي پرسشي كه براي هر ايراني وجود دارد اين است كه رسانههاي ايراني از حيث كاركردهاي خود چه جايگاهي دارند؟ آنها چه نقشي را در توسعه و اصلاح امور كشور ايفا ميكنند؟ آيا در غياب اين كاركردها، شبكههاي اجتماعي ميتوانند جايگزين مناسبي براي مطبوعات و رسانههاي رسمي باشند؟ پاسخ به اين پرسشها و ساير پرسشهاي احتمالي ميتواند ما را به اين جمعبندي رهنمون كند كه يكي از مهمترين نقاط ضعف جامعه ايران خلأ رسانه به معناي واقعي كلمه است. با قاطعيت ميتوان ادعا كرد كه تاثير اين فقدان رسانهاي در بخشي از ناهنجاريهاي عمومي آشكارتر از آن است كه ديده نشود. نمونه آن توسل به رسانههاي غيررسمي و فرامرزي براي انتشار خبر و بيان نظرات است. تاثيرپذيري جامعه ايران يا هر جامعه ديگر از رسانههاي غيررسمي كه لزوما تحت تاثير حاكميت قوانين داخلي آن كشور نيستند، موجب بيثباتي آن جامعه خواهد شد. تاثير منفي ضعف رسانهاي را ميتوان در وضعيت تاسفبار فساد در جامعه ايران ديد، چرا كه يكي از كاركردهاي مهم نهاد مستقل رسانه، نظارت اجتماعي بر صاحبان قدرت است كه مانع از فساد ميشود. ولي ضعفهاي بنياني مطبوعات و رسانههاي ايران كدام است كه شرايط عمومي آن را به اين وضع ناخرسندكننده درآورده است. اين ضعفها به يكديگر مرتبط هستند ولي طرح جداگانه آنها به فهم بهترشان كمك ميكند.
1- نخستين مشكل روشن نبودن نقشه مين يا محدودههاي قانوني براي فعاليت رسانهاي است. البته اين نقشه به لحاظ آنچه در متن قانون آمده چندان مبهم نيست، ولي به لحاظ اجرايي و آنچه عمل ميشود، قضيه متفاوت است. مديران مسوول و روزنامهنگاران و سردبيران محدودههاي ناگفته زيادي دارند كه همواره ملاحظه آنها را ميكنند. به همين دليل اعتماد عمومي به رسانههاي كشور نازل شده است؛ اعتمادي كه بزرگترين سرمايه براي يك جامعه است.
در همين زمينه امكان دسترسي به اطلاعات و انتشار آن براي مطبوعات بسيار سخت و در موارد اخبار مهم و مورد نياز جامعه، نشدني به نظر ميرسد. روزنامهنگار نميتواند اخبار خود را به درجه اطمينان صد درصد برساند. چون از يك سو دسترسي ندارد و اجازه دسترسي به او را نميدهند، حتي قانون دسترسي به اطلاعات نيز در عمل انجام نميشود و در مواردي هم كه دسترسي انجام شود با مطبوعات يا روزنامهنگار برخورد ميشود. نه تنها اسناد محرمانهاي كه به حقوق مردم مربوط است را نميتوانند منتشر كنند، بلكه در برابر انتشار اسناد عادي هم بايد پاسخگو باشند. در همين قضيه يك قاري قرآن، فارغ از جزييات ماجرا و درستي و نادرستي آن، هيچ رسانه داخلي جرأت طرح آن را نداشت، و در نهايت اين رسانههاي بيگانه بودند كه ماجرا را آن طور كه صلاح ميدانستند منعكس كردند.
متاسفانه در اين باره حتي نميتوان به درستي مشكل را باز كرد. اگر چه از چنين وضعيتي، مطبوعات متضرر ميشوند، ولي زيان اصلي متوجه كليت جامعه ميشود كه فاقد رسانههاي معتبر و مورد اعتماد مردمش است. چنين جامعهاي ضربهپذيري شديدي در برابر شايعه و نيز رسانههاي مجازي و فرامرزي خواهد داشت. 2- فقدان استقلال نهاد رسانهاي در ايران يكي از مهمترين مشكلات آن است. در حال حاضر بيش از 95 درصد رسانههاي كشور از بودجه عمومي استفاده ميكنند. تقريبا همه خبرگزاريهاي مهم، تمامي شبكههاي صداوسيما و چندين روزنامه بزرگ كشور همگي ريزهخوار بودجه عمومي هستند و مديريت آنها در خدمت نهادهاي بودجهدهنده است. همين يك مشكل براي آنكه اعتماد به اين رسانهها شكل نگيرد كافي است. مطبوعات و رسانههاي مستقل نيز آنقدر از نظر اقتصادي ضعيف و ناپايدار و ضربهپذير هستند كه انتظار چنداني از آنان نميتوان داشت. وقتي كه يك روزنامهنگار ماهانه ميان يك تا دو ميليون تومان حقوق بگيرد و دستمزدش هم، با اما و اگر و تاخير پرداخت شود، چگونه ميتواند مطالب خواندني و موثر و دقيق توليد كند؟ وقتي كه مطبوعات استقلال كافي نداشته باشند و جايگاه و كاركرد اصلي خود را ندارند، اعتماد به آنها كم ميشود، تيراژشان پايين ميآيد، درآمد كم ميشود، در نتيجه دستمزدها كاهش پيدا ميكند، به تبع آن كيفيت كار نازل ميشود، سپس تقاضا براي آنها كم ميشود و... اين دور باطل و مخرب همچنان ادامه پيدا ميكند. 3- فقدان نهاد صنفي قدرتمند، چه براي روزنامهنگاران و چه براي مديرانمسوول و صاحبان امتيازها، از ويژگيهاي منفي نهاد رسانهاي در ايران است. هرچند در مقاطعي شاهد حضور اين نهادها بودهايم ولي به دليل آنكه تصوري سياسي كه از فعاليتهاي صنفي آنان وجود داشته است، در ميانه راه دچار سكته و توقف فعاليت شدهاند. متاسفانه وضعيت رسانهها و مطبوعات مثل يك كودك و نوجوان يتيم و بيسرپرست است كه نقطه اتكاي قابل اطميناني ندارد و چندان هم اجازه نميدهند كه خودش روي پاي خودش بايستد. با وجود اين نمايشگاه سالانه مطبوعات فرصتي است كه به اين مسائل پرداخته شود، هرچند فرصتي محدود و گذرا است ولي همين كه با وجود اين فرصت، احساس بودن و زندگي رسانهاي ايجاد شود، غنيمت است ولي فراموش نبايد كرد كه اين برنامهها دواي درد نظام رسانهاي در ايران نيست.