چو ديدي روز روشن را
چه جاي پاسبان باشد
سيد محمد بهشتي فعال فرهنگي
لابهلاي سيل اخبار هفته گذشته، صحبتهاي مديركل پيشگيريهاي وضعي معاونت اجتماعي و پيشگيري از وقوع جرم قوه قضاييه هم منتشر شد كه ميگفت «پنج درصد از مجرمين با اقدامات و برنامههاي از قبل تعيين شده باعث ارتكاب ۵۰ درصد جرم و جنايت ميشوند و ۹۵ درصد مجرمين به طور معمول و بدون داشتن برنامه مرتكب جرم ميشوند كه اين تعداد به دليل وجود شرايط و موقعيت انجام جرم دست به جنايت ميزنند.» به عبارت ديگر نيمي از جرايم سنگين كشور مثل جرح و قتل و سرقت مال مردم، توسط ۵ درصد از مجرمين حرفهاي انجام ميشود كه ميتوان گفت بزهكار سابقهدار و ماهر در برنامهريزي براي ارتكاب به جرم هستند. اما نيم ديگر جرايم، دقت كنيد نه جريمه رانندگي بلكه جرايم سنگين، توسط طيف وسيعي از همين مردم عادي كوچه و بازار كه هر روز با آنها سر و كار داريم، در اثر مسائل پيش پا افتاده، رخ ميدهد. معناي ديگر اين سخن آن است كه تعداد زيادي از افراد عادي جامعه زمينه ارتكاب جرم دارند و اگر در موقعيت قرار گيرند، احتمال دارد روي ديگر خود را نشان دهند كه از آنها انتظار نميرود. حتي ميتوان اغراق كرد و از ديد يك ناظر بيروني افزود كه درصد قابل توجهي از مردم بالقوه مجرم هستند.
اين مقام محترم در پايان سخنان خود گفته است: «تنها راه پيشگيري از وقوع جرم در جامعه اجراي صحيح قانون است و پيشگيري از وقوع جرم بدون حضور دستگاههاي نظارتي و همكاري با قوه قضاييه امكان پذير نيست». بيشك! اجراي صحيح قانون و تشريك مساعي نهادهاي مرتبط در پيشگيري از وقوع جرم موثر است. اما توجه كنيد ما جمعيتي كه در پي كسب منفعت دور هم جمع شده باشند، نيستيم.
ما اهل جامعهاي هستيم كه از بدو طفوليت چه در خانواده و چه در شهر و چه با داستانها و اشعار بزرگان و چه تحت تعليمات مذهبي و ايماني مكررا و موكدا در معرض تذكر اهميت و ارزش ادب، اخلاق، مسووليت، مرام و معرفت هستيم. همه ما بارها در خانه، مدرسه، كوچه و راديو شنيدهايم «بيادب محروم ماند از لطف رب» يا «معرفت از آدميان بردهاند و آدميان را ز ميان بردهاند» يا «ور تربيت كني به ثريا رسد ثريا». در اين جامعه چطور درصد قابل توجهي از افراد ممكن است راحت تسليم وسوسههاي شيطان شده، خودداري نتوانسته، جرم مرتكب شوند؟ مگر چه بر سر ما آمده؟
در همين هفته برنامه 90 هم يك نظرسنجي برگزار كرد و از بينندگانش خواست، موثرترين راهكار براي بهبود وضعيت ورزشگاهها را انتخاب كنند. احتمالا در نظر تهيهكنندگان اين نظرسنجي، راههاي كاهش رفتارهاي ناهنجار مثل درگيريهاي خونين اخير و بينزاكتيهاي انزجارآور معمول بوده. در ميان آن چهار گزينه، سه تا معطوف به برخوردهاي سلبي مثل «جريمه»، «الزام باشگاهها به مديريت هواداران»، «كنترل و شناسايي بيشتر» بود. اما گزينه چهارم كه از قضا بينندگان پرشمار برنامه با اختلاف قابل توجهي به آن راي دادند اين بود: «ايجاد فرهنگ و اخلاق خانوادگي.»
شايد عدهاي بازيگوشانه از اين نتيجه به مقاصدي ديگر برسند اما معلوم است با وجود آمارهاي نگرانكنندهاي كه بدان اشاره شد، خرد جمعي جامعه ايراني همچنان براي اخلاق و ادب جايگاه و مرتبهاي بيرقيب قايل است و آن را راهحل مسائلي پيچيده چون ناهنجاريها ميداند؛ و اين جاي شكر دارد.
اما مگر محيط خانوادگي چه دارد كه ميتواند مانع ناهنجاري شود؟ در واقع از آنجا كه در اين محيط همه با هم آشنا هستند و هر رفتاري كه ناهنجار باشد موجب ريخته شدن آبرو ميشود و آبرو، يكي از ثروتهاي اصلي هر فرد ايراني است، بايد انتظار داشت كه كمترين ميزان ناهنجاري هم در چنين محيطي رخ دهد. آن محيط تاريك است كه سوءاستفاده و ارتكاب جرم در آن آسان مينمايد و پيشگيري از جرم مستلزم قفل و بست و داغ و درفش است؛ چيزي كه آن ۵ درصد بدان نياز دارند ولي اگر براي مقابله با ميل به جرم آن ۹۵ درصد ديگر بهكار برده شود، خطر اين هست كه به تعداد
۵ درصديها اضافه شود.
مواجهه سلبي برآمده از تفكري است كه فضاي مديريت خود را تاريك ميپندارد و در اين شرايط براي كنترل اجتماعي به ابزارهاي سلبي متوسل ميشود. رواج اين تفكر در جوامعي پذيرفتني است كه اصولا به انسان و انسانيت هم از طريق ابزارهاي شناخت در تاريكي نگاه ميكنند. اما در جامعه ما اين تفكر مخصوصا از سوي نخبگاني كه در مقام مدبر و مدير جامعه قرار گرفتهاند به گرفتاري منجر ميشود. زيرا زمينه فرهنگي جامعه ما مستعد مواجهه ايجابي است كه با روشن كردن فضا سعي در كاهش فرصت ناشناخته ماندن و ارتكاب جرم دارد.
شاهدش هم در رانندگي ما نمود كامل دارد. ايرانيها داخل اتومبيل احساس ميكنند ديده نميشوند و اتومبيل به شخصيتي تبديل ميشود؛ چنانكه پليس هم سر چهارراه ميگويد پژو برو جلو. براي همين وقتي سر چهارراه يا در ترافيك بايد با هم تعامل كنند، حق را به شخص خود داده و براي اتومبيل ديگر، اهميتي قايل نيستند. اما همانها وقتي راننده ديگر را ميبينند، متعادلتر شده و از آن جالبتر اگر طرف را بشناسند و خصوصا اگر شناخته بشوند، نه تنها مبادي آداب رانندگي ميكنند بلكه بيش از حد معمول احترام ميگذارند. اين واكنش يك عيب نيست بلكه به ما نشان ميدهد اگر ميخواهيم در ايران از ميزان ناهنجاريهاي رانندگي بكاهيم به چه تدابيري بايد بينديشيم.
مثلا بزرگراه صدر از وقتي دو طبقه شده، با وجود آنكه ميان دو سطح آن بيش از ۱۵ متر فاصله نيست اما شاهديم كه رفتار رانندگان كاملا متفاوت است. بالا كه به دلايل ايمني تابلوها دايم تذكر ميدهند شما توسط دوربين ديده ميشويد، وضع رانندگي از پايين كه دوربين وجود دارد اما تذكر ديدهشدن وجود ندارد به مراتب بهتر است. دوربينها در همه خيابانها و جادههاي اصلي وجود دارند اما اثري كه در پل صدر ميگذارند، بينظير است. دليلش فقط ترس مردم از جريمه نيست. مهمتر آن است كه رانندهها احساس ميكنند ديده ميشوند و چون ايرانياند، وقتي ديده ميشوند، مبادي آداب هم ميشوند.
شواهد، همه حكايت از آن ميكند كه جامعه ما مشكل تربيتي دارد. تربيت طبعا در خانواده آغاز ميشود ولي در محيط اجتماعي تداوم و تعميق مييابد و مخصوصا اين بخش دچار نقصان است. ولي ايرادي نيست كه نتوان رفع كرد. بلكه بايد تمهيداتي انديشيد؛ مثلا از تاثير دوربينها درس گرفت. سپس آنها را برچيد و مانند محيط خانواده گذاشت بجايش آدمها همديگر را ببينند. آنهم بدينترتيب كه به استقبال انتقال صحنههاي تعامل از درون خانه به بيرون و فضاي عمومي و عرصه شهري رفت تا شهر به عرصه ديده شدن و ديدن بدل و ساحت اجتماع روشن شود. آنگاه خواهيم ديد كه چطور خودبهخود ميزان جرم و جنايت توسط آن ۹۵ درصدي كه به سبب تاريك شدن فضا مستعد ارتكاب جرم شدهاند، افت محسوسي خواهد كرد.