• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۳ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3666 -
  • ۱۳۹۵ يکشنبه ۱۶ آبان

از انتخابات امريكا تا انقلاب ديجيتالي

گپ و گفت پاييزي با عزت‌الله فولادوند

هومان دورانديش

اعتماد‌آنلاين: عزت‌الله فولادوند قطعا برجسته‌ترين مترجم كتب فلسفي در ايران پس از انقلاب است. در غروب سومين جمعه آبان ماه، به عزت‌الله فولادوند تلفن كردم تا گپ و گفتي آزاد با او داشته باشم. مكالمه‌اي كه در آن از هر دري سخني رفت و معطوف به موضوع خاصي نبود ولي موضوعات گوناگوني را دربرگرفت. ابتدا از او پرسيدم در اين روزهاي پاييزي، روزگارش چگونه مي‌گذرد و مشغول چه كاري است؟ فولادوند با صداي خوش و لحن موقر هميشگي‌اش جواب داد: «شغل شاغل بنده همان است كه قبلا هم بود. يعني در كار خواندن و نوشتن و ترجمه آثار فلسفي هستم و خانه‌نشينم.» پرسيدم مشغول ترجمه چه كتابي هستيد؟ جواب داد: «كتاب‌هاي متعددي در دست دارم كه بايد آنها را به نوبت بفرستم زير چاپ. يكي از مهم‌ترين اين كتاب‌ها، كتابي در زمينه فلسفه تاريخ است كه به نظر من، ما در ايران به كتبي از اين دست نياز داريم. با اينكه در زمينه فلسفه تاريخ بحث‌هاي زيادي در جامعه ما مطرح شده، ولي هنوز جاي آثار محكم و منسجم در اين حوزه، خالي است. كتاب ديگري كه در دست ترجمه دارم، در زمينه فلسفه هنر است. ترجمه اين كتاب تقريبا تمام شده است و به زودي بايد برود زير چاپ.» پرسيدم آن كتاب مرتبط با فلسفه تاريخ متعلق به كدام نويسنده است؟ جواب استاد چنين بود: «از نويسندگان متعددي است. يعني از فلاسفه بزرگي كه در زمينه فلسفه تاريخ آثاري داشته‌اند و هنوز هم اهميت‌شان پابرجاست، آثاري را گزينش كرده‌ام و در اين كتاب آراي آنها را، كه به قلم خودشان است، گنجانده و ترجمه كرده‌ام. گفت‌وگو با «پير ترجمه» را به جانب ديگري سوق مي‌دهم و از او مي‌پرسم مطالعه شما هنوز مكتوب است يا به جمع كتابخوانان اينترنتي پيوسته‌ايد؟ در پاسخ كوتاهش، كنايه‌اي بود: «مكتوب! بنده هنوز خيلي مدرن نشده‌ام!» مي‌پرسم: بسياري از متفكران و چهره‌هاي فرهنگي ما، كه مروج مدرنيسم بوده‌اند، زندگي شخصي‌شان چندان مدرن و به‌روز نشده است، چرا؟ صادقانه مي‌گويد: «به علت گذشت ايام. انسان‌ها نمي‌توانند خودشان را همواره با موج تغييرات روزگار تطبيق دهند. هر انساني همين‌طور است. يعني تا حدي در همان حال و هوايي مي‌ماند كه قبلا در آن نفس كشيده.» سراغ سياست مي‌روم؛ اخبار سياسي را هم پيگيري مي‌كنيد؟ انتخابات امريكا؟ فولادوند كه سياست‌ را در آينه انديشه باشكوه فيلسوفان سياسي بزرگ ديده است، از ابتذال فضاي سياسي در انتخابات امريكا ناخشنود است: «اين يكي از بدترين و مفتضح‌ترين انتخاباتي بوده كه من در تاريخ امريكا به ياد دارم. اين دو كانديدا، بيش از آنكه درباره مسائل مهم جهاني و داخلي بحث كنند، مشغول اهانت كردن به يكديگرند.» مي‌گويم: به نظر مي‌رسد اتهامات جنسي عليه ترامپ، سطح اخلاقي فضاي سياسي امريكا را تنزل داده است ولي برخي هم معتقدند اين چيزها در دموكراسي‌ها رايج است. فولادوند با قاطعيت اين حرف را رد مي‌كند و مي‌گويد: «شما به آلمان و انگلستان و فرانسه نگاه كنيد. هيچ جا چنين وضعيتي را كه الان در انتخابات رياست‌جمهوري امريكا مشاهده مي‌كنيد، نمي‌بينيد. اين وضع نه به سرمايه‌داري مربوط است نه به دموكراسي. شايد بايد گفت كه اين وضع ناشي از تغييرات فرهنگي برآمده از انقلاب ديجيتالي حادث شده در جهان است.» پاسخش برايم مبهم است ولي پيش از آنكه توضيح بيشتري بخواهم، مي‌گويم: شايد اخلاقي‌تر بودن كانديداها در ساير كشورهاي دموكراتيك، يا دست‌كم افشا نشدن تخلفات اخلاقي آنها، مانع از شكل‌گيري چنين فضايي در انتخابات اخير كشورهايي مثل آلمان و انگلستان بوده است. فولادوند درآمد كه: «چرا بايد اين كانديداها از دو حزب دموكرات و جمهوريخواه در معرض راي مردم قرار بگيرند؟ اينها كه خودشان سرخود كانديدا نشده‌اند؛ فرآيندي را طي كرده‌اند و پس از مبارزات مقدماتي درون‌حزبي، به عنوان كانديداي اين دو حزب معرفي شده‌اند.» مي‌پرسم آيا اين نقد شما به سيستم دموكراتيك امريكاست كه خروجي‌اش اين دو نفر است و مردم امريكا ناچارند يكي از اين دو را انتخاب كنند؟ با صداي خوشش مي‌گويد: «نه، اين نقد من به دموكراسي امريكا نيست؛ نقدي است به همان چيزي كه خودتان گفتيد موجب تحول كتابخواني شده است: انقلاب ديجيتال. گسترش اينترنت در جهان، محاسن زيادي داشته و همه ما از آن استفاده مي‌كنيم؛ ولي ضعف‌ها و نتايج بدي هم داشته و يكي از اين نتايج منفي، همين عوام‌زدگي مشهود در انتخابات رياست‌جمهوري امريكاست.» مي‌گويم اينترنت خادم دموكراتيزاسيون است و هر چه جهان دموكراتيك‌ترشود، طبيعتا مردمان بيشتري به اشكال گوناگون، وارد ميدان تاثيرگذاري و كنشگري سياسي مي‌شوند و شايد يكي از نتايج اين ورود همگاني، ابتذال سياست باشد. فولادوند فرهيخته، با لحني به ترديد آميخته، مي‌گويد: «نمي‌دانم؛ ولي انقلاب‌هاي دموكراتيك، چيز جديدي نيستند. الان دو قرن است كه ما نظام‌هاي سياسي دموكراتيك را لااقل در دنياي غرب داريم اما عوام‌زدگي در سياست اين كشورها، هيچ‌وقت به اين درجه نرسيده است. همين چند انتخابات اخير امريكا يا اروپا، مثل انتخابات كنوني امريكا نبوده». از او درباره برني سندرز مي‌پرسم. اينكه فولادوند ليبرال چه نظري درباره سندرز سوسياليست دارد، شنيدني است؛ ولي نمي‌دانم چرا مي‌گويد نظري ندارم و از كنار اين سوال، به سادگي و به سكوت مي‌گذرد. انتخابات امريكا را رها مي‌كنم و نظر فولادوند را درباره بركناري وزير فرهنگ و ارشاد مي‌پرسم. مي‌گويد: «درباره اين موضوع هم نظري ندارم!». سياست را به كلي رها مي‌كنم و نظر استاد را درباره عباس كيارستمي جويا مي‌شوم. پاسخش اين است: «فيلم‌هاي معدودي را كه از او ديده‌ام، همواره تحسين كرده‌ام. يك‌بار هم او را در يك مهماني كوچك ديدم. سال‌ها پيش ناهارمهمان يكي از دوستان بوديم و عباس كيارستمي را آن‌جا ديدم. او را مردي بسيار فروتن و خوش‌خلق و كم‌حرف ديدم و از فوت او بسيار متاسفم؛ براي اينكه مرد بسيار هنرمندي بود و در كار خودش اثرگذار». مي‌گويم با توجه به واكنش منفي پزشكان در برابرانتقادات مردم از جامعه پزشكي كشور پس از درگذشت كيارستمي، به نظر مي‌رسد كه نقدناپذيري، يك ويژگي ملي در جامعه ايران است و اقشار فرهيخته و غير فرهيخته، همگي نقدناپذيرند. مخالف است. ادعاي «نقدناپذيري ملي» را رد مي‌كند و مي‌گويد: «بسياري از افراد برجسته ما نقد شده‌اند و عده‌اي موافق آنها هستند و عده‌اي هم مخالف. اتفاقا ايراني‌ها ملتي باهوش و حق‌شناسند. يعني اگر استعداد و بزرگي و تواني در كسي ببينند، اين ويژگي‌هاي مثبت را از ياد نمي‌برند. شما به شعر و نقاشي ما نگاه كنيد. مردم ما در برابر شاعران و نقاشان بزرگ اين سرزمين، حق‌شناسي به خرج مي‌دهند. البته ممكن است جرياناتي در جامعه يا سياست به وجود آيد با هدف طرد كردن برخي افراد، ولي من فكر مي‌كنم مردم ايران داناتر و بيناتر از آنند كه تن به اين جريانات زودگذر بدهند». مي‌گويم كه مردم و به ويژه هنرمندان ايراني، انتظار داشتند جامعه پزشكي ايران درماجراي فوت كيارستمي، انتقادي از تيم معالج كيارستمي بكند يا دست كم، پزشكان معالج كيارستمي، بابت درگذشت او عذرخواهي كنند ولي كسي از در عذرخواهي درنيامد. فولادوند مي‌گويد: «ما نمي‌دانيم چه گذشته. آنقدر سر و صدا شد و موافق و مخالف همه‌گونه حرفي زدند، ما متوجه نشديم حقيقت ماجرا چه بود. بنابراين نمي‌توانيم اظهارنظري بكنيم. شايد توضيح پزشكان درست بوده باشد. شايد هم واقعا قصوري صورت گرفته باشد. ما نمي‌دانيم». نظرش را درباره دموكراتيك شدن رابطه پزشك و بيمار مي‌پرسم. مي‌گويد: «رابطه پزشك و بيمار، چه در پزشكي چه در روانشناسي، يكي از مسائل بزرگ است. عوامل زيادي، فرهنگي و شخصي و...، در كيفيت اين رابطه موثرند. تحت تاثير اين عوامل، برخي پزشكان اين حق را براي بيمار قائلند كه از چند و چون بيماري خودش مطلع شود وكاملا هم در جريان روند معالجه قرار گيرد، بعضي از پزشكان هم معتقدند خودشان بايد درباره چگونگي درمان بيمار تصميم بگيرند و بيمار نمي‌تواند چيز به دردبخوري به روند معالجه اضافه كند». كم‌كم احساس كردم استاد خسته شده و گپ‌وگفت را بايد تمام كنم. ولي حيفم آمد از علائق و تفريحات شخصي عزت‌الله فولادوند چيزي نپرسم. گفتم شما وقتي كارتان تمام مي‌شوم، وقت‌تان با چه چيزهايي خوش مي‌شود. نمي‌دانم چرا ابتدا از پاسخ دادن طفره رفت ولي سرانجام گفت: «نشستن با دوستان و صحبت كردن و فيلم ديدن و به ويژه گوش دادن به موسيقي». پرسيدم در موسيقي طرفدار كدام سبك هستيد؟ گفت: موسيقي خوب! كوتاه نيامدم و گفتم: موسيقي خوب از نظر عزت فولادوند كدام نوع موسيقي است؟ جواب داد: «علائق من در زمينه موسيقي، بيشتر شامل موسيقي كلاسيك غربي و آهنگسازان بزرگ غربي مي‌شود. يعني آهنگسازان موسيقي كلاسيك در سه قرن اخير. باخ و بتهون و موتزارت و ساير آهنگسازان برجسته‌اي كه از بزرگان تمدن بشري هستند. در بين فيلم‌ها هم، به فيلم‌هاي كلاسيك سينما علاقه دارم؛ فيلم‌هايي كه از قرار معلوم هيچ‌وقت كهنه نمي‌شوند». در پايان گفتم: ظاهرا روشنفكران ايراني به موسيقي سنتي ايران زياد علاقه ندارند و بيشتر مشتاق موسيقي كلاسيك غربند؟!عزت‌الله فولادوند با آن صداي مطنطن و كلام فاخرش گفت: «من به موسيقي سنتي خودمان علاقه دارم و در نوجواني هم ويولن ايراني مي‌زدم. دو سه سال ويولن زدن را تمرين كردم و موسيقي كلاسيك ايراني را دوست مي‌دارم». تا اين تلفن‌گپ به پايان برسد، غروب هم كار خودش را كرد و شب پاييزي از راه رسيد و چادر تاريكش را بر سر شهر افكند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون