مبادا كه ترك بردارد...
نازنين متيننيا
ساعت كاري آنها متفاوت با بقيه مردم است؛ دقيقا در لحظاتي كه شهر در خواب فرورفته، به سركار ميآيند. اگر نيمهشبها از پنجره نگاهي به خيابان بيندازيد يا اگر مجبور باشيد كه حوالي ساعت 4 صبح از خانه بيرون بزنيد و در اتوبانها باشيد، آنها را ميبينيد. مرداني با لباسهاي سبز روشن كه در حوالي خيابانهاي ما، جارو به دست، مشغول تميز كردن خيابان هستند. درباره اين مردها، اين كارگرهاي شهرداري، بسيار بسيار نوشته شده. درباره سختي شغلشان، وضعيت زندگيشان در روزهايي كه اقتصاد همچنان بحراني است و درباره آينده و امنيت شغلي آنها. دغدغه درباره اين مردان در رسانهها و جايي كه پاي افكار عمومي به ميان ميآيد، هميشه رنگ و بويي از دغدغههاي سياسي و اجتماعي دارد. آنها را هم قشر كارگر ميخوانيم و در خوشبينانهترين حالت، صرفا حواس ما به زندگي معيشتي آنها و اتفاقهايي است كه به حقوق و بيمه آنها مربوط ميشود. ما اين آدمها را روزانه و شبانه در شهر ميبينيم و اگر خيلي دغدغهمند باشيم، تنها و تنها به بخشي از زندگي آنها توجه ميكنيم كه در رسانهها است. اما واقعيت زندگي اين آدمها، جايي در پشتصحنه رسانهها و حتي خارج از ديدرس مديراني كه وظيفه ساماندهي آنها را دارند گم شده. واقعيت اصلي زندگي اين آدمها، جان آنهاست. جان گرانبهايي كه در كف دست ميگيرند و در كنار اتوبانها و خيابانهاي اين شهر با مردماني خوابزده كه آمار تصادفهاي آنها بالاست و درصد حواس رانندگيشان پايين، تقسيم ميكنند. پيچهاي بدون ديد اتوبان، گوشههاي تاريك خيابانها و تمام نقاط احتمالي خطر، همه مكانهايي است كه بايد تميز و پاك باشند. نقطههايي كه ديده نميشوند و كافي است يكنفر بيحواس، پاي روي گاز بگذارد تا در نيمهشب شهر، جان باارزش آنها از دست برود. اتفاقي كه نه به سياست مربوط است، نه به مديران سامانده و نه هيچچيز ديگر جز مداراي شهروندي، جز مسووليتي كه ما شهروندان بايد در مقابل اين آدمها به عنوان انسان، همنوع، همشهري و همميهن داشته باشيم تا اينچنين نشود كه صبح روز چهارشنبه، يكي از مهمترين مجموعههاي تصويري يكي از خبرگزاريها، مجموعه عكسهايي باشد از يك رفتگر شهرداري كه صبح زود چهارشنبه بيست و چهارم آذر، در اتوبان همت در برخورد با خودروي شخصي جانش را از دست داده.