وداع با آموزگار
نادر نوروزشاد
گرچه نام «هادي نخعي» بر جلد هفت اثر از آثار منتشر شده مركز مطالعات و تحقيقات جنگ (يا همان مركز اسناد و تحقيقات دفاع مقدس فعلي) ميدرخشد و غير از آن، دهها اثر محرمانه و منتشر نشده در آرشيو اين مركز به قلم او وجود دارد؛ اما آثار مرحوم دكتر هادي نخعي را نميتوان در همين «نوشتهها» محدود و خلاصه كرد زيرا او به همراه چند تن ديگر از همراهان و همكاران پرتلاش خود، ردي از نحوه نگرش و طراحي نظام روايتگري جنگ و طرح كتابهاي روزشمار جنگ و تاريخ جنگ را برجاي گذاشتند كه نميتوان ساير كتب مركز را از جمله آثار وي ندانست.
هادي نخعي، به معناي واقعي يك «استاد» بود، كه بايد باقياتِ عمرِ پايانيافتهاش را بيش از آنكه در اوراق جلد شدهاي به نام كتاب جستوجو كنيم، در روح و روان انسانهايي بجوييم كه دستپرورده او بودند. هادي، استاد تاريخ نبود. ماده درسي اصلي او «انسانيت» و «اخلاق و ادب امروزي» بود. شاگردان هادي بيش از هر چيز، تحت تاثير رفتارها، نگاهها، نوع بينش اصولي انقلابي و اسلامي او، ادب و دقت نظرش بودند.
او هنر و توانمندي استادي را نه با تعلم در «روشهاي آموزشي نوين»؛ كه با مايه گذاشتن از درون و جان خويش به دست آورده بود. به همين جهت بود كه توانست در يك دانشگاه كاملا صنعتي، در يك درس خشك تاريخي، بر دلهاي دانشجويان خود غلبه كند.
پشتكار و همت هادي نخعي در كاري كه به خود ميسپرد تا انجامش دهد، نه مثالزدني كه دستنيافتني بود! وي گاه شبها از شدت خستگي و ادامه كار در همان اتاقي كه در مركز اسناد و تحقيقات دفاع مقدس داشت، به خواب ميرفت. سه سال پيش، وقتي با انجام عمل جراحي بر مغز او، به ديدارش رفتيم، هادي ديگر آن هادي نبود. آن حافظه دقيق، آن جنب و جوش، آن دقت نظر و دقت بيان و... همه و همه جاي خود را به بيماري پيشرونده و طاقتفرسايي داده بود و تنها از هادي، مهرباني و صراحتش باقي مانده بود. بيماري، مقدمهاي شد تا پرونده عمل مستقيم هادي در روز 19 آذرماه 1395 به دست خداوند سبحان بسته شود.
هادي نخعي با همه مبارزات قبل انقلابش، با همه زحمات و نتايج درخشانش در عرصه علم و فرهنگ، با همه شاگردان خوبي كه پرورش داد، قبل از سفر به دنياي ديگر نگران بود كه مبادا چيزهايي كه در اوايل انقلاب درباره اين و آن نوشته بود، نادرست بوده باشد! با افسوس دردناكي از اين دوره از عمر خود ياد ميكرد كه «اگر يكي از آن حرفها هم نادرست باشد، چه بايد بكنم؟!»
هادي، با اين دغدغهاش نشان داد كه «ديندار» مانده بود و به ما آموخت كه براي «دينداري» بايد خيلي بيش از آنچه در جامعه اطرافمان رايج و جاري است، پرهيزگار و خداترس باشيم.