مسووليت شهروندي
سيد علي ميرفتاح
هوا كه كثيف ميشود، از خانه كه درميآييم، اين پرسش برايمان مطرح ميشود كه چرا به فكر نيستند و كاري نميكنند. ريزگردها كه از عراق راه ميافتند و خوزستان را تيره و تار ميكنند عصباني ميشويم و به دولت و به ادره محيطزيست بد ميگوييم. تهران و اصفهان و مشهد و تبريز به خاطر ساخت و سازهاي بيرويه زشت شدهاند. ساختمانهاي زشت و بد و نامطمئن - عين قارچ – در همه جاي شهر سبز شدهاند و شهر را به معني دقيق كلمه گند زدهاند و خراب كردهاند. اما حرفش كه پيش بيايد تمام مسووليت را مياندازيم گردن شهرداري و وزارت مسكن كه حواسشان به شهر نبوده و حفظ هويت شهر برايشان اهميتي نداشته. به خصوص وقتي از پاريس و مادريد و آمستردام برميگرديم درد و بلاي مسوولان خوش سليقه و هوشيار آن صفحات را توي سر مسوولان بدسليقه و بيخيال خودمان ميكوبيم. واي به وقتي كه فقير و آواره و مريض و كارتنخواب و بدبخت ببينيم. در هر جايي كه باشيم، چه در تاكسي و چه در دانشگاه و چه در روزنامه و چه در تلويزيون و چه در سينما، براي دولت ابراز تاسف ميكنيم و به خاطر بيفكري و بيكفايتياش به او فحش ميدهيم. همين ديروز، پريروز كه عكسها و خبرهاي گورخوابهاي شهريار منتشر شد، همه كاسه و كوزهها سر دولت و شهرداري شهريار شكست كه چرا اينها كاري نميكنند و اصلا چرا در اين سي و چند سال كاري نكردهاند... من منكر مسووليت مسوولان نيستم. حتما بايد به حساب آنها رسيدگي كنيم و تقصيركارها را بشناسيم و به سزاي عملشان برسانيم. اما آيا در اين ميان «ما» يعني همين مردم شريف و بزرگوار و نجيب، هيچ مسووليتي نداريم و – ولو به اندازه ارزن – مستحق سرزنش و توبيخ نيستيم؟ دولت اهمال كرده، شهرداري و كميتهامداد و بهزيستي هم هكذا. بايد بيايند و جواب بدهند. سلمنا. اما آيا من و شما نبايد جواب بدهيم؟ آيا من و شما در كار و بارمان هيچ اهمال نكردهايم؟ آيا ما مسووليتي نداريم؟ خوب كه نگاه كنيم آيا اين «ما» نيستيم كه شهرمان را به اين روز انداختهايم؟ نمونه دست به نقدش همين آلودگي هوا. البته كه دولت بيبرنامه است و اگر هم برنامه دارد، در اجرايش جدي نيست. اما آيا اين در وضعيت رقتبار بد و اعصابخردكني كه در شهر حكمفرماست، ما نقشي نداريم؟ هر كس از بيرون گرههاي كور ترافيكي شهر را ببيند گواهي ميدهد كه ما مردمي بيمسووليت و بيفكر و تا حدودي ازخودراضي هستيم. در كوچه ما رفت و آمد سخت شده از بس كه دوبله ايستادن و اخيرا تريبل ايستادن به يك امر عادي بدل شده. ميآيند وسط خيابان پارك ميكنند و ميروند دنبال كارشان، عين خيالشان هم نيست كه بقيه را به دردسر مياندازند يا نه... ديشب تا خود صبح دزدگير يك پرايد نهچندان محترم، خواب را براي ساكنان خياباني كه من در آنجا زندگي ميكنم حرام كرد. پريشب هم خانه بغلي كه كوبيده و قصد كرده آپارتمان زشت بالا ببرد، بتنريزي داشت و پدرمان را درآورد. بحث يك شب و دو شب نيست. ما رسما خودخواه شدهايم و تضييع حقوق ديگران را حقوق مسلم خود فرض كردهايم. ما به شهر تعلقي نداريم. دليلش را بايد بعدا سرحوصله با هم حرف بزنيم. اما آنچه مسلم است اين است كه كسي كه به شهرش تعلق نداشته باشد، مسووليتي هم نسبت به آن حس نميكند. اينكه شهرداري و بهزيستي بايد به بيخانمانها رسيدگي كنند، چيزي از مسووليت بقيه شهروندان كم نميكند. ما هم به آنچه دور و برمان ميگذرد مسووليم و اگر كسي در اين سرما كنار خيابان جان بدهد، يا كسي سر گرسنه به بالين سنگياش بگذارد، بايد به وجدانمان جواب بدهيم. براي رفع مسووليت نميشود سكهاي در گدا آهنيها انداخت و عذاب وجدان را از خود دور كرد، نه. همه ما مسووليم و بايد جواب بدهيم كه چرا عدهاي كنار دستمان از سرما به گور پناه بردهاند. اگر خيلي دوست داريد به دولت بد بگوييد و دايم مسووليتهايش را يادآور شويد حرفي نيست، اما در كنارش مسووليتهاي خود را از ياد نبريد. هم آداب اسلامي و هم رسم انساني حكم ميكنند كه به فكر ديگران باشيم و در سرما و گرما تنهايشان نگذاريم... اما اجازه بدهيد اين را هم اعتراف كنم كه گاهي مسووليت شهروندي چنان سخت و طاقتفرساست كه راحتتر اين است كه به هر بهانهاي كه شده از زير بارش در برويم. واقعا در اين سرما، بيخانماني را اگر ديديم چه بايد بكنيم؟ فرار كنيم و برويم بچسبيم به شومينه و برنامههاي احمقانه ماهواره را تماشا كنيم؟ دست بيخانمان را بگيريم و ببريمش حمام و لباس نو تنش كنيم و شامش دهيم؟ زنگ بزنيم به صد و ده تا بيايد جمعش كند و از جلوي چشم ببردش...؟