• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3714 -
  • ۱۳۹۵ يکشنبه ۱۹ دي

سپهر آيينه عدلست و شايد/ كه هرچه از تو بيند وانمايد

سيد محمد بهشتي

«گنجشك‌هاي زيادي از گنجشك‌هاي ييلاقي لار آمده‌اند ديوانخانه. اول ما خيال كرديم از اين گنجشك‌هاي شهري است آمده‌اند شب توي سروها بخوابند؛ بعد ديديم از آن گنجشك‌هاي ابلق خوشگل ييلاقي هستند، تازه پيدا شده‌اند.»
 اين دو سطر توصيف ناصرالدين‌شاه از يك غروب زمستاني تهران، ۱۲۶ سال پيش، است. ولي بعيد است اين نقل قول ما را ياد شهرمان تهران بيندازد.
تهران در همين يك سده به اندازه چند قرن عوض شده، تا جايي‌كه به سختي يادمان مي‌آيد آخرين باري كه «درخت سرو» ديديم كي و كجا بود. اما اين فقط شهر نيست كه عوض شده، خودمان هم عوض شده‌ايم. ما هم مدت‌هاست كه ديگر فرق گنجشك شهري و ييلاقي و ابلق را نمي‌دانيم؛ چكاوك و داركوب و سار كه ديگر بماند.
امروز همينكه بادي مي‌وزد و آلودگي‌ها را مي‌برد خوشحال مي‌شويم. روزگاري هر باد كه مي‌وزيد نام و نشاني در ذهن اهل شهر داشت؛ بادهايي خوش و موافق بود و بادهايي مسموم و ناموافق. به باور قدما باد بود كه دفع آفت و بيماري‌ از شهر مي‌كرد؛ هوا را «مروح» مي‌ساخت و خبر خوب مي‌آورد.
 به همين ترتيب مردم با باد مماشات مي‌كردند؛ خانه‌هاي‌شان را رو به جانب بادهاي خوش مي‌ساختند و بادهاي ناخوش را به تدابير مختلف تربيت مي‌كردند؛ يكي از اين تدابير احداث باغات سر راه باد بود.
متمولين هر شهر معمولا باغ‌هايي در درون يا بيرون آن داشتند و با رسيدگي به باغ‌شان هم خود متنعم مي‌شدند و هم خيري به اهل شهر مي‌رساندند؛ چراكه بادي كه بر روي اين بيشه‌ها مي‌وزيد، اگر خشن بود نسيمي ملايم و مرطوب و حتي معطر مي‌شد و سهمي از عطر شكوفه‌ها را ميان خانه‌هاي شهر توزيع مي‌كرد.
بي‌علت نيست كه در ادبيات ما «ريح» (به معني نسيم) و «رياحين» (گل‌هاي خوشبو) و «رايحه» (بوي خوش) هم‌ريشه است و همگي با «راحتي» مناسبت دارد. پنداري همه مي‌دانستند كه احساس راحتي بسيار به طراوت و پاكي هوا بستگي دارد. ايفاي نقش در بهبود هواي شهر مختص صاحب‌منصبان و متمولين نبود، آنان‌كه وسع‌شان به ساخت باغ نمي‌رسيد، دست‌كم به اندازه كاشتن درختي در حياط‌شان، هم «هواي» شهر را داشتند و هم «هواي» پرندگان را.
قديمي‌ترها يادشان هست كه با كوبيدن در هر خانه، بيش از صداي كوبه در، همهمه پرندگان ماواگزيده لابه‌لاي درختان خانه بود كه صاحبخانه را مطلع مي‌كرد.
الفت اهل شهر با پرندگان از روي نام‌هاي لطيف و شاعرانه‌اي كه براي هر يك انتخاب كرده‌اند پيداست: شباهنگ، شباويز، مرغ حق، حاجي لك‌لك، طوطي شكرشكن، مرغ حسيني (فلامينگو) و...
پرندگان هر كدام قصه‌هايي داشتند و با باورهايي گره خورده بودند كه هم محافظ‌شان بود و هم نزد اهل شهر معرفه‌شان مي‌كرد؛ «پرستوها خبر بهار مي‌آوردند»، «سار كه مي‌پريد‌ آش سرد مي‌شد» و «هر كه پي كلاغ مي‌رفت به خرابي مي‌افتاد». آسمان هر محله ميدان رقابت كبوترها بود و كبوتربازها كارگردان اين صحنه‌آرايي زيبا بودند. پرندگان صداي شهر را مديريت مي‌كردند و به جاي آلودگي صوتي پس‌زمينه‌اي مترنم مي‌ساختند.
 امروز نه فقط پرندگان كه آسمان در زندگي ما گم شده است؛ روزگاري هر خانه سهم اختصاصي خود از آسمان را داشت و با رخبام‌هاي ظريف چوبي و آجري مضرس و منقش، آسمانش را قاب مي‌گرفت.
در قاب اين آسمان ستارگان و ماه و خورشيد و مرغ و ابر رفت‌وآمد مي‌كرد و اهل خانه به جاي نگاه كردن به ساعت كه زمان مكانيكي را اعلام مي‌كرد، كيفيت «وقت» را مي‌چشيدند.
عكس اين آسمان در حوض، خانه را نوراني مي‌كرد. امروز ديگر آسماني باقي نمانده كه به هواي شمردن ستاره‌هايش براي خانه‌هاي‌مان بهارخواب بسازيم؛ خانه‌هاي امروزين ما يا آسمان ندارد يا اگر دارد آن را در طبقات بالاي برج‌ها و به قيمت دزديدن آسمان‌ ديگران به دست آورده است. نظر كردن به چنين آسماني هيچ لطفي ندارد و بدتر گرفته‌حال‌مان مي‌كند.
اشتباه است اگر فكر كنيم كه آلودگي هوا آسمان را از زندگي ما كم كرده است؛ به‌عكس اين فراموش كردن قدر و قيمت آسمان در ذهن و دل تك‌تك ما است كه خود را در شكل هواي آلوده بروز داده است.
ما ديگر باور نداريم كه روح و راحتي و بوي خوش و نسيم از يك ريشه است؛ ميلي به نشستن در ايوان و تماشاي آسمان اختصاصي خود نداريم؛ در بهار چشم‌به راه پرستوها نيستيم و اگر در تمام سال ستاره‌اي نبينيم احساس كمبودي نمي‌كنيم؛ براي ما گنجشك و زغن تفاوتي نمي‌كند.
همين بي‌طلبي است كه سبب شده اگر تا ديروز هر كدام نقشي در لطافت هوا داشتيم، امروز به شيوه‌اي ديني از آلودگي به آسمان بپردازيم.
 اين فراموشي باعث شده آنان‌كه بر كرسي تصميم‌گيري تكيه دارند به وقت مخالفت با آلاينده‌ها دم فرو‌بندند و چشم بر آثار وضعي آن ببندند؛ آنان‌كه كارخانه و كارگاهي در مسير باد ساخته‌اند سهم هر خانه از آلودگي را به او بدهند؛ آنان‌كه سهمي در باغات شهر دارند با مشاركت در ايجاد ساختمان‌هاي بلند خنجري در ريه شهر فروكنند؛ آنان‌كه مجوز اين ساخت‌وسازها را مي‌دهند، آسمان را به زمين كشيده و به خاك افكنده و بفروشند. خودمان هم وقتي هر روز صبح فارغ از هر دغدغه‌ اتومبيل شخصي‌مان را روشن مي‌كنيم و از خانه بيرون مي‌رويم يعني تشنه بازگرداندن آسمان به زندگي‌مان نيستيم.
در اين سال‌ها آنقدر كژراهه رفته‌ايم كه حتي وقتي با تاسيسات سرمايشي و گرمايشي هواي خانه‌مان را مطبوع مي‌كنيم باز هم اين مطبوعيت را به بهاي بي‌آسمان شدن مي‌خريم.
زندگي همه ما بسان ماموريتي دقيق چنان تنظيم شده كه هيچ‌كس در اين تراژدي بي‌نقش نماند و براي همين دنبال مقصر گشتن بيهوده است. بي‌تقصيرترين اهالي شهر پرندگاني بودند كه پيش‌تر از اين بي‌خانمان شدند و رفتند. موجودات زنده، هر قدر لطيف‌الطبع‌تر، زودتر فرار كردند و امروز ما مانده‌ايم و موش‌ها و سوسك‌ها و كلاغ‌ها. دور نيست روزي كه اين كلاغ‌ها يا خبر خوش سر عقل آمدن ما يا نابودي‌مان را به بقيه برسانند!
به قول نظامي:
چو بد كردي مباش ايمن ز آفات/ كه واجب شد طبيعت را مكافات
سپهر آيينه عدلست و شايد/ كه هرچه از تو بيند وانمايد
منادي شد جهان را هر كه بد كرد/ نه با جان كسي با جان خود كرد

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون