عياري براي بودن و نبودن
نازنين متيننيا
سه سال پيش و در همين فصل زمستان، كيانوش عياري حاضر شد بعد از چند سال غيبت از فضاي رسانهاي با «اعتماد» صحبت كند. فيلمساز قديمي آنروزها دلخور و خسته بود؛ مديريت سينمايي دولت دهم فيلم «خانه پدري» را به محاق توقيف برده بود و مشكلات فيلمش حتي با گذشت يكسال از تغيير مديريت سينمايي، همچنان حل نشده بود. عياري مدتها بود كه در خانه نشسته و دور از هر جنجال و هياهويي و بدون هيچ فعاليت خاصي، روزگار ميگذراند. شبي كه قرار گفتوگو را گذاشتيم، همچنان در روزها و شبهاي عزاداري درگذشت همسرش بود و سينما و توقيف «خانه پدري» داغي ديگر روي زخمهايش. در ليد همان گفتوگو نوشتم كه عياري بيشتر از تعداد انگشتان يك دست فيلم درخشان در كارنامه سينمايياش دارد و همچنان آخرين فيلم اكران شده او در سينماها، «بودن يا نبودن» يكي از شاهكارهاي سينماي دهه هفتاد. اما هيچ اثري از اينهمه درخشش و «بودن» به معناي واقعي در آن خانه نبود. مردي كه مقابل من نشسته بود، روي تكتك حرفها توجه و دقت ميكرد و با لحني افسرده اما محكم، مراقب بود كه گفتوگو و حرفها به سمتي نرود كه تصوير متفاوت از آنچه در واقعيت زندگي او جاري است، روايت شود و همهچيز شفاف و صريح و واقعي باشد. همين شد كه آن گفتوگو و حرفهايش، آنچنان واقعي و زنده شد كه همچنان بعد از سه سال، وقتي به بهانه مشكلات اخير فيلم تازه عياري «كاناپه» سراغ متن آن رفتم، حرفها و جملاتي از كارگردان پيدا كردم كه انگار همين ديروز درباره شرايط فيلم «كاناپه» و شرايط اين روزها زده و انگار نه انگار كه گرد و غباري سه ساله، بايد آن حرفها و آن نگاه را اندكي كهنه و بيات كند. جايي در گفتوگو خودش هم به اين موضوع اشاره ميكند؛ به گذشت سالها و ماندن پشت درهايي كه اجازه ديده شدن را نميدهد و ميگويد: «ترجيح هر فيلمسازي، ديده شدن فيلم پس از آماده شدن آن است. اگرچه فيلم خوب هرگز بيات و كهنه نميشود اما اين دلزدگيها فيلمساز را بيات ميكند. شما ميتوانيد به جاي واژه بيات بگوييد خسته و دلزده. اما نتيجه هر چه باشد چيزي نيست جز تلف شدن عمر گرانبها كه هر ساعت آن ارزشمند است. برخي فيلمسازان ايراني سالهاي طلايي زيادي را در دايره كجفهميها و تنگنظريها و مصلحتها از دست دادهاند.» نگاه عياري و عيار آنچه كه او را كارگرداني بزرگ در سينماي ايران كرده، دقيقا همان حرفهايي است كه در آن گفتوگو به دقت و واژه به واژه انتخاب كرد. او از دلزدگي و خستگي گفت، اما از نااميدي نه. از ناخوشي و دلخوري و حس معذب ناديده گرفتن گفت، اما از چشمپوشي و بيخيال شدن و گذاشتن و گذشتن نه. عياري درباره از دست رفتن هم حرف زد، اما از دست شستن حرفي به ميان نياورد و همه اينها بود كه او را در قامت انساني كه سالهاي سال است از دريچهاي بسيار متفاوت، خلاق و درست به زندگي و اجتماع نگاه ميكند، در برخوردي رودررو به من معرفي كرد. من، روزنامهنگار جواني كه وقتي ضبط را خاموش كردم از آن خانه با عطر چاي سبز و ميزباني انساني بهشدت محترم و دوستداشتني و پر از حرفهاي خوشايند بيرون آمدم، تنها چيزي كه بيرون آوردم حسرت نداشتن و درست نديدن عياري و آثارش بود. در آن روزگار اميدوار به تغيير فصلها و اميدها و تدبيرها، اميدوار بودم كه كيانوش عياري بعد از آنهمه سال سخت و مديران سختگير، راهي تازه پيدا كند و ارزش داشتنش را در همين روزگار «بودنش» تجربه كنيم. بعد از آن خبرها و واكنشهاي مديران تازه از راه رسيده هم نشان ميداد كه عيار عياري را قدر ميدانند و اگرچه نتوانستند مقابل «نبودن» فيلم او بايستند، اما فرصتي براي فيلم تازهاش ايجاد كردند و بازگشت كارگردان به پشت دوربين. در اين فاصله زماني بهترين خبر درباره فيلمسازي كه اميدوارانه همه دلزدگيها و خستگيها را به گوشهاي گذاشت و نبريد و نرفت، همين خبر بود اما بازهم انگار قرعه «نبودن» به نامش افتاده. به نام نگاهي كه سالهاي سال ثابت كرده با «بودن» و ديدنش بسيار موثر، تاثيرگذار و فرهنگساز است و حيف است كه «نبودن» را سهمش كنيم و نخواهيم «بودنش» را ثبت كنيم. واقعيت اين است كه اين ماجراها و سرنوشت «كاناپه» به هرترتيبي تمام ميشود و چندان مهم نيست در انتهاي اين اتفاقي كه تازه شروع شده، چه تصميمي گرفته ميشود. مهم اين است كه اين يادداشت بايد نوشته ميشد تا جايي ثبت شود كه در روزگار معاصر ما، هنرمندي به نام كيانوش عياري زندگي ميكرد كه خسته شد، اما نبريد و در مقابل معياري شد براي تمام آنهايي كه او را ميبينند، با رفتار، كنش و واكنش خود نشان ميدهند كه چقدر ارزش همزيستي با امثال او را ميدانند و «بودن» و «نبودن» عياري و عياريها براي آنها مهم است و معناي واقعي اين «بودن»ها و «نبودن»ها را ميدانند.