فرزندان بهتزده آيتالله
شوك و بهت نخستين و مهمترين واكنش جامعه ايران به مرگ آيتاللهي بود كه بيشك مرگش يكي از مهمترين رخدادهاي تاريخ سياسي نظام جمهوري اسلامي است؛ شوكي كه بيش از هر چيز در چهره فرزندان آيتالله هويدا بود. اين مرگ به قدري ناگهاني رخ داد كه هيچ يك از فرزندانش نتوانستند بر بالين زنده پدر حاضر شوند و زماني به او رسيدند كه آيتالله دنيا را وداع گفته بود. عكس و فيلمهايي كه لحظه به لحظه از بيمارستان تا جماران مخابره و دست به دست ميشد از شيونهاي فاطمه تا چهره بهت زده مهدي يك پيغام را به جامعه ميداد، اينكه باور كنيم آيتالله هاشميرفسنجاني از دنيا رفته، همان مردي كه بنيانگذار جمهوري اسلامي دربارهاش گفت: هاشمي زنده است تا نهضت زنده است، همان مردي كه رهبر انقلاب سالها پيش دربارهاش گفته بود: هيچكس براي من هاشمي نميشود. آري استوانه نظام چشم از دنيا فرو بسته بود و فرزندانش يكي پس از ديگري به بيمارستان ميرفتند و پس از آن همراه پيكر پدر راهي حسينيه جماران شدند. در مقابل بيمارستان شهداي تجريش بيش از هر چيز و هر كس عكسها و فيلمهاي فائزه هاشمي بود كه همه جا ديده ميشد و حضور مهدي هاشمي كه مقابل در بيمارستان از خودروي نيروي انتظامي پياده شد تا به خوبي روشن باشد مهدي از زندان اوين براي آخرين وداع به بيمارستان آورده شده است؛ دو فرزند آيتالله كه طعم زندان چشيدند. در حسينيه جماران اما فاطمه بود كه بيتابيهايش تمامي نداشت. اگر فائزه در گوشهاي آرام اشك ميريخت فاطمه اما شيونهايش بر سر تابوت پدر تمامي نداشت. زماني كه سيد حسن خميني بالاي تابوت رسيد اين فريادها و شيونهاي فاطمه بود كه فضاي جماران را پر كرده بود و زماني كه برادر كوچكترش مهدي پاي در حسينيه گذاشت آغوشش را برايش باز كرد. در اين ميان اما شايد صبورترين فرزند آيتالله، محسن بود و گويي اين صبوري را از پدر به ارث برده باشد. هنوز فراموش نكردهايم در جريان انتخابات شهرداري تهران در شوراي شهر و زماني كه نام محسن هاشمي به عنوان رقيب قاليباف مطرح شد چگونه دستگاه تخريب عليه او فعال شد اما او صبورانه در مقابل همه تخريبها سكوت كرد و درست مانند پدرش كه اين سالها تهمتها و تخريبهاي زيادي را به جان خريد و دم برنياورد. اشكهاي فرزندان آيتالله بيش از هر پيام و خبر ديگري جامعه ايران را با خبر كرد كه جمهوري اسلامي ايران بعد از اين بدون هاشمي خواهد بود.