مبارزي براي تمام فصول
در تمام سخنرانيها پيام امام را به مردم ميرساندند و عليه رژيم صحبت ميكردند. به همين دليل رژيم، ايشان را دستگير و به سربازي فرستاد، به خاطر دارم كه در همين پادگان حر كه به «باغ شاه» معروف بود ايشان را براي سربازي فرستاده بودند. تعدادي از آقايان از جمله شهيد آيتالله سعيدي، مرحوم خزعلي و آيتالله جنتي براي ملاقات با ايشان به همان پادگان رفتند. آيتالله هاشمي چند ماهي آنجا بودند و بعد از سربازي فرار كردند، مجددا ملبس شدند و به كار خودشان در مبارزه با رژيم ادامه دادند. در طول دهه 40 ايشان به دليل سخنرانيهاي حاد و متعددي كه عليه رژيم داشتند چندبار دستگير و نهايتا از قم به تهران تبعيد شدند. در تهران هم مجددا فعاليتهاي تبليغي را ادامه دادند. در دهه 50 كه حركت مسلحانه در كشور شروع شد، آيتالله هاشميرفسنجاني در آن زمان به حمايت از رهبران اوليه مجاهدين خلق ايران كه افراد متديني بودند و بر اساس احساس مسووليت ديني عليه رژيم قيام كرده بودند، پرداختند، حمايت ايشان در كنار حمايتي بود كه از ساير مبارزان داخلي كشور داشتند. من از سال 1347 تحت تعقيب پليس بودم اما از سال1350كه حركت مسلحانه شروع شد با برخي ازعناصر گروههاي مسلح از جمله آقاي عزت شاهي كه اسطوره مقاومت بود و هنوز هم در صحنه حضور داردبرقرار شد. به خصوص از سال 52 به بعد بهشدت تحت تعقيب ساواك بودم. از جمله كساني كه در آن شرايط كمكهاي بسياري به مبارزين ميكرد آيتالله هاشميرفسنجاني بود كه مبارزان ازكمكهاي مادي و معنوي او بهره ميبردند. بسياري از مبارزان تحت تعقيب بودند و براي امرار معاش خود دچار مشكل جدي بودند اما ايشان هم كمكهاي مالي به اين مبارزان ميكردند و هم از لحاظ معنوي مبارزان را هدايت و از نظر انديشه سياسي به آنها كمك ميكردند. در سالهاي 52 تا 54 من شخصا از كمكهاي معنوي ايشان برخورداربودم و اگر رهنمودهاي ايشان نبود بارها در تور پليس ميافتادم و نميتوانستم نجات پيدا كنم. مشورتهايي كه ايشان به بقيه مبارزان ميدادند بسيار راهگشا و نتيجه بخش بود. در سال 54 كه به خارج از كشور رفتم، يكي دو ماه بعد ايشان هم سفري به خارج از كشور كردند كه داستان مفصلي دارد و در موقعيتي ديگر بايد به آن پرداخت. ايشان در سالهاي اوليه نهضت اسلامي بارها دستگير شدند و داستانهاي بسياري از شكنجه ايشان نقل ميشد. آنها كه در زندان با ايشان بودند ميگفتند كه سر آيتالله هاشمي را روي ميز گذاشته بودند، با شلاق بر سر ايشان ميزدند به طوري كه تمام سر ايشان متورم شده بود. ماموران دليل اين شكنجهها را مقدمهاي ميدانستند كه ايشان بر كتاب كارنامه سياه استعمار نوشته بودند. به او شلاق ميزدند و ميگفتند: « حالا ديگر مقدمه مينويسي؟». اين تنها يكي از شكنجههايي بود كه در مورد ايشان اعمال شد. بار ديگر كه ايشان را دستگير كردند در كميته ضد خرابكاري، شكنجههاي بسيار وحشتناكي ديدند اما مقاوم بودند و باعث دلگرمي همه مبارزان. من آيتالله هاشميرفسنجاني را شخصيتي فرهيخته، دانشمندي اسلام شناس، سياستمداري هوشمند ودورانديش و داراي سعه صدرميدانم و فكر ميكنم همگان ايشان را با اين خصوصيات ميشناسند. با وجود همه تلخيها و مرارتهايي كه در سالهاي اخير تحمل كردند ولي همواره از نظام و هويت اسلامي آن دفاع كردند و تا آخر عمر بر اين اصول پايبند بودند ونظامي را كه خوددر شكلگيري آن موثر بودند در بقا و تحكيم آن هم نقش موثر داشتند مطمئنا روح بلند ايشان همچنان الهام بخش ملت بزرگ ايران خواهد بود.