طلق و شيرازه آب و آتش
سيدعلي ميرفتاح/ حركتهاي اجتماعي را نبايد سرسري گرفت و از كنارشان با عصبانيت و تبختر يا تمسخر و تحقير درگذشت. تونسيها اگر به خودسوزي آن دستفروش جوان بياعتنايي نكرده بودند و با نخوت مستبدانه از رويش رد نشده بودند سرنوشت خودشان و همجوارانشان را اينطور به مخاطره نميانداختند. همه اتفاقات عالم را جدي بايد گرفت و اتفاقات مدني را جديتر. در خيلي از جاهاي دنيا اما جدي بودن و مهم بودن را مترادف برخوردهاي پليسي، امنيتي و قضايي ميگيرند و از مطالعه و تحقيق، به خصوص مطالعه و تحقيق جامعهشناسانه بازميمانند. مملكتداري سخت است و علاوه بر هزاران چشم و گوش باز، صدها فكر و خرد بازتر نياز است تا در احوال عالم درنگ كند و روح زمانه را دريابد. شخصا مرحوم پاشايي را نميشناختم و سعادت استماع لحن خوشش را نداشتم اما به نظرم اتفاقي كه پريشب در پارك آب و آتش، به اسم آن مرحوم افتاد در زمره همان اتفاقات مدني قابل تاملي است كه نبايد به آن بيتوجهي كرد. به نظر من اجتماع آب و آتش يك نقطه عطف است كه در خودش و در بزرگداشت يك خواننده ختم نميشود و اگر جدي گرفته نشود ممكن است سر از جاها و چيزهايي درآورد كه هيچكس فكرش را نميكرد.
شبكههاي اجتماعي مهماند و استاتوسها و كامنتها هم مهماند و بايد كه با دقت و حوصله رصدشان كرد. اما وقتي مردم از صفحههاي اينترنتي و دنياي مجازي فراتر ميروند و وارد دنياي حقيقي ميشوند، آن وقت اهميتشان صدچندان ميشود و لازم است كه مسوولان و دستاندركاران گوش تيز كنند و پيام مستتر در حرف و اقدامشان را بشنوند. اين پيام هر چه كه باشد بايد درست و با دقت شنيده شود و سريع و تلافيجويانه به خارج و خباثت خارجيان نسبت داده نشوند. كار سختي نيست كه براي اتفاقات مدني، سناريو بنويسيم و بعد همه تحليلها و تحقيقاتمان را با آن سناريو منطبق كنيم. رسيدن شاهد از غيب هم سخت نيست و معمولا سر بزنگاه ميرسد و ايده كليمان را تاييد ميكند. خيلي زود با چند بيانيه و چند اطلاعيه و چند تحليل ميرسيم به پايان خوشي كه جلوتر در سناريوي خودنوشتمان پيشبيني كرده بوديم. خيلي زود مساله و صورت مساله هر دو تبديل ميشوند به مساله و صورت مساله دلخواهمان اما آيا حل و فصل هم ميشوند؟ به اخبار و حرفها و اظهارنظرها و اتفاقات اين يكي دوماهه با دقت نگاه كنيد. آيا متوجه نكته خاص يا حرف و پيام خاصي نميشويد؟ با عجله و موضعگيري سفت و سخت راه به جايي نميبريم بلكه لازم است با حوصله و صبر، خوب ببينيم و خوب بشنويم و مهمتر، خوب فكر كنيم. فكر كردن سخت است و گاهي هم هزينه گزاف دارد اما از آن گريزي نيست. فكر كردن راهحل است اما در مناسبات موجود متاسفانه خود به معضل و مشكل بدل شده است. فقط در عرصه اجتماعي نيست كه محتاج متفكرين درست و حسابي و اصل و نسبدار هستيم، بلكه ديگر مسائل كشور نيز در گرو فكر باز و آزاد و بيدغدغه و بيمزاحم است.
مردمي كه حاضر شدهاند براي هنرمندشان به آب و آتش بيايند و به طريق خود تكريمش كنند، حرفي دارند كه بايد شنيده شود و بعدش با تامل و درنگ، تجزيه و تحليل شود. اما متاسفانه در مملكت ما اينقدري كه دهان براي حرف زدن باز است، گوش براي شنيدن وجود ندارد و چشمها هم بهطور گزينشي بعضي چيزها را ميبيند و بسياري چيزها را نميبيند. چرا؛ ساپورت پاي دختران ديده ميشود، خوب هم ديده ميشود. نيز روسريهاي عقب رفته را هم ميبينند و خوب هم ميبينند. اما مهم اين است كه آنچه ناديدني است ديده شود و آنچه نگفتني است شنيده شود. البته در مملكت ما پژوهش و تحقيق كار سختي نيست و هستند استاداني كه به طور تخصصي پروژههاي تحقيقاتي را «اي تو زد» كنترات ميكنند و حاصل كار را با طلق و شيرازه تحويل ميدهند. اتفاقا ما پروژههاي طلق و شيرازه كم نداريم و سازمانها و نهادهاي مختلفي هستند كه ماهي چند ده، بلكه چند صد تحقيق و گزارش را به سرانجام ميرسانند. اين تحقيقات و تتبعات، لازم و ضرورياند و حتي اگر ايراد شكلي و محتوايي داشته باشند باز، بودنشان بهتر از نبودنشان است. اما ضروريتر از آنها كساني هستند كه بتوانند اين طلق و شيرازهها را ترجمه كنند و جوهرشان را بيرون بكشند و به گوش مسوولان عاليرتبه برسانند. ترجمان اين حرفها سخت است و هركسي از عهدهاش برنميآيد. چه بسا كساني كه اين كاره نيستند ترجمان غلط كنند و حرفهاي نامربوط و نادرست و من درآوردي را جاي حرف مردم جا بزنند. هركسي را نشايد كه در مقام ترجماني بنشيند. نياز به صاحب سرّ و حكيم صدزبان است تا از فيسبوك و اسيدپاشي و مذاكرات هستهيي و تهران و اصفهان و مراسم پاشايي حرفي را استنباط كند كه بوي صلح و دوستي و آشتي بدهد نه حرفي كه موجب افتراق و چنددستگي و كينه و نفاق شود.