اقتصاد جزيره نيست
اين تجربه چند صد ميليارد دلاري امريكا را، كشورهاي هوشمند بايد رصد كنند و بدانند در جايي كه موقعيتي مشابه به وجود آمده، با حفظ شاكله اصلي و تغييرات اندك، همان راهكار را اجرا كنند. در ايران اما هنوز، نه بر سر بحرانها توافق وجود دارد و نه درسهايي كه براي آنها در جهان هزينه شده به رسميت شناخته ميشود. در همين مساله بحران بانكي تا اعتراضات به خيابان كشيده نشد نه كسي در مورد آن حرف زد و نه هشدار رسانهها جدي گرفته شد. بحراني كه در دهه 90 ميلادي در ژاپن، كره جنوبي و شرق اروپا هم به وجود آمد و تجارب گرانبهايي از آن در حافظه اقتصادي جهان ذخيره شده است. بياعتنا به همه اينها، حالا كه كار از پنهانكاري گذشته فلان بانك را مسوول بازپرداخت تعهدات بهمان موسسه غيرمجاز ميكنند. يعني با سپردههاي بخشي از مردم سپردههاي بخش ديگري از مردم را پس ميدهند و اين گونه بحران نهتنها از بين نميرود بلكه از جايي به جايي ديگر منتقل ميشود و تمام پيكر نظام بانكي را آلودگي در بر ميگيرد.
بانك مركزي كه بايد در 4 سال گذشته خطوط اعتباري ميداد و ريشه بحران نقدينگي در بازار پولي را ميخشكاند حالا مجبور است خط اعتباري بدهد اما براي جبران خسارت و نه درمان آن. بايد تصميمسازان ياد بگيرند بوميسازي راهكارها به معناي اختراع دوباره آنها نيست و بپذيرند خوب يا بد، اقتصاد ايران همان راهي را ميرود كه ديگر كشورهاي جهان رفتهاند و اگر قادر نيستند براي توسعه الگو بردارند يا از وقوع بحرانهاي پرهزينه جلوگيري كنند، حداقل راهكارهاي تجربه شده را بپذيرند و از هر بحراني يك تهديد ملي نيافرينند. اين اقتصاد ديگر تواني براي اين همه آزمون و خطاي بيهدف ندارد و توانش كمتر از آن است كه بار ديگر به راحتي قد راست كند، پس نياز به تدابيري علمي، تجربه شده و هوشمندانه دارد.