عدالت و تحول فرهنگي
جواد طوسي
منتقد سينمايي و حقوقدان
خب به سلامتي، دكتر عباس صالحي به عنوان وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي از مجلس راياعتماد گرفت و كار خود را در دولت دوازدهم شروع كرد. اما بد نيست در همين آغاز راه نكاتي را از سر صدق يادآور شويم. اگر نام «فرهنگ» به درستي بر پيشاني اين وزارت فخيمه نقش بسته است، بياييم تعريفي روشنبينانه از آن (در جهت عبور از بحران فرهنگي كنوني) ارايه دهيم. در اين گستره فرهنگي بايد رشتههاي گوناگون هنري، منطق با شرايط موجود و نيازها و مطالبات مخاطبين طيفهاي مطرح و تاثيرگذار جامعه رشد كنند و به حيات طبيعي خود ادامه دهند. در اينجا عدالت فرهنگي اقتضا ميكند كه تعادل و توازن، دستور كار مديران و سياستگذاران اين عرصه در اقصي نقاط كشور قرار گيرد. مثلا در حال حاضر شاهد رونق و تنوع چشمگيري در اجراهاي تئاتري در شهر تهران هستيم. اما آيا فرم، متن (ايراني و خارجي)، عمق نگاه و مخاطب در اين حجم انبوه نمايشي، به درستي تعريف شدهاند و اين رشته پرطرفدار را به مسير متعالي سوق ميدهند يا انحرافي؟ بهعلاوه، بالندگي و پويايي تئاتر را كه فقط نبايد در پايتخت شاهد باشيم. اگر اين اتفاق بخواهد در سطح كشور رخ دهد، آيا زمينه پذيرش يكسان وجود دارد يا با واكنشهاي تند و منفي در بعضي نقاط از سوي مديران و مبلغين مذهبي روبهرو خواهيم شد؟ همين معضل و سياست يك بام و دو هوا به شكل بسيار بغرنجتري در حوزه موسيقي مشاهده ميشود. هنوز اجراي كنسرت موسيقي سنتي و تلفيقي و پاپ در تهران منعي ندارد، ولي در شماري از شهرها مشكلات و حرف و حديثهاي پايانناپذير خودش را دارد. تجربه اين سالها نشان داده كه در برخورد هنر و سياست دراين گونه مواقع، همواره سياست و ايدئولوژي بر هنر غالب شده و آن نفس كشيدن نيم بند در مركز و بعضي شهرها را هم در وضعيتي متزلزل و آسيبپذير قرار داده است. با اين وصف، تداوم روشها و سياستهاي محافظهكارانه چه توجيه منطقي دارد؟ آيا بعد از قريب 40 سال نبايد ارادهاي راسخ به اين حالت استخوان لاي زخم پايان دهد؟قاعدتا مبتني بر نگاهي واقعبينانه و زمانهشناسانه در يك جامعه پيچيده در حال گذار بايد اين گونه هنرهاي رسانهاي زنده و سرپا باشند و مخاطبين خود را به خوبي شناسايي و به موقع فرهنگسازي كنند و به موقع سرگرميساز باشند. در غير اين صورت، خلأ رسانهاي و فرهنگي باعث هجوم عنانگسيخته افراد به سمت شبكههاي ماهوارهاي و فضاي مجازي ميشود.در حوزه سينما نيز با وضعيت بلاتكليف و سردرگمي روبهرو هستيم. با در نظر گرفتن آمار فروش فيلمها، اين گونه استنباط ميشود كه فرمول امتحان پس داده شده و نسخه شفابخش فعلي كه سوددهي و بازگشت سرمايه را تضمين ميكند، «سينماي كمدي» است. منتها نگاه سهلپسندانه و تعريف غلط از اين نوع شيوه فيلمسازي، باعث نزول سليقه تماشاگر و سطحينگري آشكار شده است. به عنوان مثال، تهيهكننده فيلمهايي چون «از كرخه تا راين»، «بازمانده»، «زير نور ماه»، «ارتفاع پست»، «طلا و مس» و... ترجيح ميدهد در اين بازار مكاره و ركود اقتصادي براي فيلم سطحي و پيش پاافتادهاي چون «اكسيدان» سرمايهگذاري و كارگردانياش را به فرزند خود محول كند. اساسا، آيا همه سينماي ايران در قالب كمدي بنا شده؟ چرا نبايد در كنار توجه به اين گونه ژانرهاي پرمخاطب و سرگرميسازي اصولي و هدفمند، به سينماي ريشهدار و هويتمند اينجايي نيز توجه شود؟ هنوز ما نتوانستهايم فيلمهايي در مورد شخصيتهاي ادبي و عرفاني سرزمينمان همچون مولوي، عينالقضات همداني، حسين بن منصور حلاج، بايزيد بسطامي، شيخ حسن خرقاني و... بسازيم. هنوز رابطه مريد و مرادگونه ميان مولانا و شمس تبريزي به زبان تصوير درنيامده است. هنوز تاريخ پرهياهو و عبرتآموز سالهاي دور و نزديك ما و شخصيتهاي مطرح و پرجاذبهشان (از نظر موقعيتهاي نمايشي)، در سايه قرار گرفتهاند. بخش خصوصي و بنياد سينمايي فارابي در پرداختن به اين سوژهها، چه نقش موثري داشتهاند؟ بخش ديگري از رسالت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي هم در تعامل و ارايه طريق سازماندهي شده شكل ميگيرد. هنر خطاطي و نقاشي و مجسمهسازي و عكس در نگاه بصري و روزمره ما در سطح شهر چقدر كاربرد داشته و دارد؟ جدا از جملات قصار شعاري و مناسبتي و ارزشي و مذهبي و نمونههاي ريز و درشت آگهيهاي تبليغاتي، چرا در بيلبوردهاي وسط اتوبانها نام و نشاني از اشعار مولانا، حافظ، فردوسي، سعدي، عطار نيشابوري، خيام، نيما، شهريار، سهراب سپهري و... كلامهاي موجز و دلنشين عرفاي ما و... خط عدالتخواهي حضرت علي(ع) در نهجالبلاغه نيست؟ آيا وزارت ارشاد در همفكري با سازمان فرهنگي هنري شهرداري و شوراي شهر نميتواند براي اين مهم، بسترسازي مناسب و متفاوت داشته باشد؟