تنوع بيشتر، مشكلات بيشتر
فيلمهاي متظاهرانه بيمفهوم
بهنام شريفي/ امسال شاهد يك جشنواره متوسط بوديم. فيلمها تنوع بيشتري پيدا كردند اما به ميزان همان تنوع مشكلات و آسيبهاي سينماي ايران هم وسيعتر شده است. در زير مروري كوتاه بر اين آثار كردهام كه ميخوانيد.
مرگ ماهي - نمايش جزييات بيهوده كه به يك تم واحد و به يك كليت درست نميرسد چه فايدهيي دارد؟ فيلم الگوي مشخص روايي ندارد. خردهپيرنگهاي بيهودهيي كه در خدمت هيچ مفهوم واحدي نيست باعث شده كه تا به انتهاي فيلم قصه شروع نشود. شخصيتها دور هم ميچرخند و حرف ميزنند و مرگ مادر خانواده قرار است تضاد و مشكلات فرزندان اين خانواده را نشان دهد. به غير از علي مصفا، بقيه بازيگران حضور بهشدت سردرگم و بدي دارند. حجازي قصد داشته كه فيلمي بزرگ بسازد. اما هميشه نيت خوب به فعل خوب مبدل نميشود. مرگ ماهي با نمادپردازيهاي مستعملشدهاش فيلمي عميقاً پادر هوا و سرگردان است.
احتمال باران اسيدي - فيلمي جمع و جور و خلوت با سه كاراكتر كه در محدوده قصه خودش درست حركت ميكند. حضور شمس لنگرودي شاعر شناخته شده ادبيات ايران بهشدت دلپذير است. نيم ساعت اول فيلم با ريتم كندش كمي حوصله سر ميبرد و مقدمهيي طولاني براي چنين فيلمي محسوب ميشود. اما فيلم هر چه جلوتر ميرود بهتر ميشود. رابطه اين سه كاراكتر و تاثير متقابلي كه بر هم ميگذارند الگوي سفر و تغيير كاراكتر اصلي را ميسازند. بازيها درست و به اندازه است و كارگرداني در خدمت ترسيم صحيح كاراكترها و فضاسازي است. تجربه اول بهتاش صناعيها تجربهيي قابل قبول است و ميشود به آينده اين فيلمساز دل بست.
عصر يخبندان - وقتي بلد نيستيم داستاني را درست تعريف كنيم، چه اصراري داريم كه خود را درگير روايتهاي متقاطع و رفت و برگشتهاي زماني كنيم؟ فيلم جديد كيايي جامعهيي را نشان ميدهد كه در آن همه معتاد و خيانتكار و فرصت طلب و مزدور هستند. هيچ نشانه اميدي در فيلم نيست. فيلمنامه تا انتهاي سرنوشت هر كاراكتر را نشان ميدهد و دوست دارد هر جور كه شده تماشاگر را شير فهم كند. لحن فيلم يكدست نيست. در صحنههاي حضور محسن كيايي فيلم به سمت كمدي گرايش پيدا ميكند. در عين حال ايدههايي كه داستانها را به هم مرتبط ميكند بهشدت بيربط و بيمنطق هستند. كيايي نبض مخاطب عام را با شعارها و حرفهاي به ظاهر منتقدانه پيدا كرده است و بيشك فيلمش جزو فيلمهاي پر فروش هم خواهد شد. اما سهم سينما در اين وسط چيست؟ اين زياد مهم نيست. حرف و شعار مهمتر از فرم و نگاه سالم و درست است!
رخ ديوانه- فيلم تازه داودي هم اگر به صورت خطي قصهاش را تعريف ميكرد، هيچ اتفاقي در زنجيره روايياش نميافتاد. رخ ديوانه بهشدت دوست دارد به تماشاگرش رو دست بزند اما خودش فرسنگها از تماشاگرش عقبتر است. پيچهاي بد و بيمنطق پايان فيلم تير خلاصي به پيكر اين روايت آشفته ميزند. رخ ديوانه با اتفاقهاي بيربط و بيمنطق حوادثاش را پيش ميبرد و در انتها همه اينها را قصه كاراكتر اصلياش ميداند تا رو دست زدنها و بيمنطقيهايش را به قصهيي خيالي مربوط كند! مانند تقاطع، اين فيلم هم نگاهي منفي به جوانها دارد. رخ ديوانه با وجود ظاهر شيكاش نگاهي بهشدت واپسگرادارد.
اعترافات ذهن خطرناك من - تصوير زيبا و تقطيع درست و فضاي كابوس گونه هولناك اگر در خدمت يك داستان درست نباشند، نميتوانند معنا توليد كنند. سومين فيلم سيدي فضايي هولناك دارد و با توجه به امكانات سينماي ايران در پارهاي از صحنهها هم موفق شده است فضاي مورد نظر خودش را بسازد. برزخي كه فرهاد در آن گير كرده است چه حاصل توهمات شخصي او در اثر مصرف مواد مخدر باشد و چه حاصل توطئههاي اطرافيانش، به سرانجام مشخصي نميرسد. انگار كارگردان اين فيلم را ساخته تا توانايياش در صحنههاي كليپ گونه فيلمش را به رخ بكشد. نكته ديگر هم اينكه فيلم از الف تا ي تقليدي از فيلمهاي خارجي است. كپي كردن و وصله پينه بستن چند صحنه فيلمهايي كه دوست داريم نميتواند يك فيلم سر پا و درست بسازد. ميماند بازي خوب سيامك صفري و نكته پاياني: اين فيلم چه ربطي به فضاي پيراموني خودش دارد؟ كاش فيلمسازان ما از خانههايشان بيرون بيايند و مردم و جامعهشان را بشناسند و بعد فيلم بسازند.