درباره قصديت و آنچه نگاه ميكنيم
هر چيز كه در جستن آني، آني
محسن آزموده
ميخواهم يك پيراهن بخرم، اما تا عصر كار دارم و فرصت ندارم كه به فروشگاه بروم. در مسير سر كار نخستين چيزي كه در مواجهه با هر يك از دوستان و همكاران و رفقا با آن مواجه ميشوم، پيراهن ايشان است.
ممكن است با خيليها در مورد پيراهن شان حرف بزنم، اينكه آن را چند خريدهاند، از كجا خريدهاند، «مارك»ش چيست و چند بار آن را پوشيدهاند. ممكن هم هست در اين باره با ايشان حرف نزنم، اما اين عطف توجه ناخودآگاه رخ ميدهد، يعني حتي ممكن است به چهره آدمي كه مقابلم ايستاده، خيره شده باشم يا چشمهايشان را ببينم، اما چيزي شاخكهاي آگاهي من را بيآنكه خودم بخواهم به سمت پيراهن او معطوف ميكند.
انگار آگاهي آدمي خواه ناخواه به سمتي گرايش دارد. ادموند هوسرل، فيلسوف آلماني و بنيانگذار جريان پديدارشناسي در فلسفه قرن بيستم اين ويژگي و خاصيت شناخت و آگاهي انساني را «قصديت» (intentionality) ميناميد.
به اين معنا كه يكي از ويژگيهاي اساسي كنشهاي آگاهي و معرفت انسان اين است كه سوگيرانه است و جهتگيري خاصي دارد. به عبارت ديگر از ديد هوسرل و پديدارشناسان بعد از او كلمههاي «شناخت» و «آگاهي» به تنهايي معنايي ندارند و ما هميشه به جاي اين تعابير بايد بگوييم «شناخت از» يا «آگاهي از». يعني شناخت و آگاهي همواره معطوف به چيزي هستند كه آن چيز موضوع شناخت و آگاهي است و به همين خاطر شناخت محض يا آگاهي محض نداريم و هميشه آگاهي درباره چيزي است، مثلا آگاهي از رياضيات يا شناخت خواص يك ماده و...
همين خصلت يا ويژگي قصدمند يا نيتمند يا روي آورندگي آگاهي است كه سبب ميشود وقتي انسان به چيزي نگاه ميكند، تنها به جنبه يا جنبههاي خاصي از آن توجه ميكند. مثلا فرض كنيد دغدغه من داشتن موهاي بلند و صاف است، در آن صورت نخستين چيزي كه در يك آدم ديگر توجهم را جلب ميكند، موهاي اوست يا فرض كنيد كه گوشي تلفن همراهم خراب شده است، در آن صورت نخستين و اصليترين چيزي كه دست هر آدمي ميبينم گوشي موبايل اوست، ضمن آنكه وقتي در خيابان قدم ميزنم يا سوار ماشين هستم، ناخودآگاه مغازههاي موبايل فروشي زودتر از بقيه مغازهها توجه من را به خود جلب ميكنند.
تا حدودي ميتوان اين ويژگي ذهن آدم را شبيه كار دوربينهاي فيلمبرداري و عكسبرداري خواند. البته براي فهم بهتر بايد دوربينهاي قديمي و غيراتومات را در نظر گرفت.
در آن دوربينها اين طور نبود كه خود لنز به صورت خودكار ميان اشياي مقابل دوربين انتخاب كند بلكه لازم و ضروري بود كه با دست موضوع مورد نظر را انتخاب كنيم و به همين خاطر بايد لنز را با دست ميچرخانديم تا اصطلاحا روي يك شيء خاص كه ميخواهيم از آن عكس بگيريم، «زوم» كنيم در نتيجه ساير اشيا و چيزهايي كه در كادر قرار ميگرفت، مبهم و محو ميشود. توجه داريم كه زوم كردن روي يك شيء خاص به معناي از بين بردن يا نديدن آن اشياي ديگر نيست. اتفاقا آن اشيا و چيزهاي ديگر هم روبهروي آگاهي و شناخت ما حضور دارند، مساله اين است كه دوربين تنها ميتواند شيء خاصي را ببيند و به سمت آن نشانه برود.
توجه و روي آورندگي و قصدمندي آگاهي ما نيز به همين معناست. ما از صبح كه از خواب بلند ميشويم تا شب كه ميخوابيم و حتي در لحظههاي خواب كه تا حدودي از خود بيخود هستيم، همواره در حال دريافت اطلاعات و دادهها از جهان درون و بيرون هستيم؛ از گذشته و حال، از اين آدم و آن آدم، از در و ديوار و خلاصه از هر چيزي كه پيرامون ما است، مدام بستههاي آگاهي را دريافت ميكنيم، آگاهانه يا ناخودآگاه. اما چنين نيست كه ذهن ما نسبت به همه اين چيزهايي كه دريافت ميكند، بيتفاوت باشد. ذهن همواره قصديت و روي آورندگي خاصي دارد و در ميان اين حجم بينهايت اطلاعات، تنها به برخي از آنها معطوف ميشود.
كنشهاي آگاهي ما را از اراده و قصد و نيت ما نميتوان جدا كرد. مولانا جلال الدين در يكي از رباعيات معروفش ميگويد: تا در طلب گوهر كاني كاني/ تا در هوس لقمه ناني ناني/ اين نكته رمز اگر بداني داني/ هر چيز كه در جستن آني آني. يعني او حتي فراتر از پديدارشناسان گام بر ميدارد و ميگويد نه تنها كنشهاي انساني خنثي و بيجهت نيستند و بر اساس قصد و طلب و سمت و سوي جستوجوي او تعريف ميشوند، بلكه فراتر از آن ماهيت و چيستي انسان را نيز تعريف ميكنند. انساني كه به دنبال گوهر هستي است، خودش به گوهر هستي بدل ميشود و انساني نيز كه تنها در جستوجوي ماديات و امتيازات اقتصادي است، به همان ميزان تعريف ميشود.
به سخن ديگر ذات ناپايدار و نهاد ناآرام انسان را قصد و نيت او تعيين و تعريف ميكنند، آدمي كه بام تا شام به فكر مال اندوختن و پول روي پول گذاشتن است، لاجرم خودش همان پول است و در جهان نيز جز پول و ماديات نميبيند و شاعري نيز كه رهيافتي زيباييطلبانه به هستي دارد، جز زيباييهاي جهان چيزي را نميبيند و خودش نيز زيباست، همچنان انساني اخلاقي كه فكر و ذكرش كاستن درد و رنج ديگران است و در دنياي پيرامونش تنها اسباب و آلات التيام بخشيدن به ديگران را ميبيند، در نهايت خودش به خير محض بدل ميشود.