• ۱۴۰۳ شنبه ۲۲ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3931 -
  • ۱۳۹۶ سه شنبه ۲۵ مهر

نگاهي به فيلم «نگار» ساخته رامبد جوان

تجربه‌گرايي در بستر مفهوم جادويي «نمي‌دانم»

رويا سليمي

معماي خودكشي مردي كه به وجناتش نمي‌آيد دست به خودكشي بزند، درونمايه فيلم «نگار» است. مردي كه به جز چند نكته كوتاه و ناقص چيزي از او نمي‌دانيم اما داستان فيلم با مرگ او شروع مي‌شود و در ادامه راز مرگ و قتل اوست كه فيلم را شكل مي‌دهد.
فرامرز وليان، تاجري است كه در ساعت 10 شب بيستم آذرماه در دل جنگلي- به گفته پليس- خودكشي كرده است. دوستان، اقوام، زن و همكارانش اين خودكشي را پذيرفته و در سوگ او مجلسي برگزار مي‌كنند اما نگار- دخترش- خودكشي پدر را باور ندارد. عدم پذيرش خودكشي وليان از سوي دختر، واكنشي به مرگ ناگهاني او نيست؛ چرا كه نگار اعتقادي به خودكشي پدر ندارد و در ادامه، ماجراي معماي مرگ پدر، نگار را وارد دنيايي از كشف و جست‌وجو و البته مبارزه مي‌كند.
فضاي كلي اثر از منطق و روايت داستاني ذهني پيروي مي‌كند. روايتي كه با گره خوردن بر راز قتل سويه معمايي و جنايي به خود مي‌گيرد. معمايي كه به نظر مي‌رسد در فضاي رئال امكان روايت و چينش داستاني را به دليل پايان‌بندي نامتعارفش ندارد.
در فيلم روايت اتفاقات در مرز واقعيت و خيال؛ ذهن و عين، در رفت و آمد است و مرز ميان آنها تقريبا از نيمه اثر براي مخاطب به خوبي مكشوف مي‌شود. آنجا كه باز شدن گره داستاني از توان نويسنده خارج است و همچنان كور باقي مانده؛ در بستري ذهني و خيالي گشوده مي‌شود و آنجا كه توان گره‌گشايي دارد؛ آن را در عالم واقع مكشوف مي‌كند. در اين مفهوم، نگار فيلمي تجربي و از نگاه مخاطب غيرجدي محسوب مي‌شود.
قرار نيست شخصيتي كه در سوگ پدر افسرده و غمگين است و در عين حال خانواده‌اي ورشكسته و فروپاشيده دارد و دچار شك و ترديدي دايمي در برخورد با مرگ پدر است، به شكل منطقي در داستاني جنايي به حل مشكلات و كشف معماها برسد.
بعد از مرگ پدر روح و جسم نگار و وليان در مقاطع حساسي در جاي ديگري حلول مي‌كند و اين جابه‌جايي است كه نگار را به راز قتل پدر، تسويه‌حساب بدهي‌هاي او و گرفتن مدارك فعاليت‌هاي غيرقانوني تيم تبهكاري و قلع و قمع آنها مي‌رساند.
هنگامي كه از فرهادي در مورد صحنه تجاوز به رعنا در حمام در فيلم فروشنده پرسيده شد، او در جواب گفت «نمي‌دانم من آنجا نبودم!» اين جواب تاريخي را پيش از اين آلفرد هيچكاك نيز در رابطه با صحنه‌اي از فيلم رواني گفته بود. همين پاسخ تاريخي را در نشست خبري فيلم نگار، احسان گودرزي – فيلمنامه‌نويس- نيز تكرار كرد. هنگامي كه از او در مورد چك هفت ميلياردي در دست نگار پرسيده شد؛ او نيز خود را با «نمي‌دانم» از شر بي‌منطق بودن داستاني كه خود روايت كرده رها ساخت. اما نمي‌دانم هيچكاك- بدون قصد هيچ‌گونه مقايسه‌اي- با نمي‌دانم گودرزي تفاوتي آشكار دارد؛ اينكه نگار با داشتن چك هفت ميلياردي مي‌تواند زندگي تباه‌شده خانواده را نجات دهد و مسير داستان و در واقع پايان خوش فيلم در چك هفت‌ميلياردي رقم مي‌خورد. چكي كه به خاطر آن چندين نفر در طول داستان كشته مي‌شوند و عملا سرنوشت داستان بر پايه گره‌گشايي بي‌منطق و از سر ژست سرخوشانه «نمي‌دانم» باز مي‌شود. در حالي كه اين مساله در دو نمونه ديگري كه ذكر شد، سرنوشت اصلي فيلم و داستان درگيركننده را شامل نمي‌شوند و دانستن و ندانستن آن در روند ماجرا بي‌تاثير است.
در كنار اين شكل از قصه‌گويي تجربي و سرخوشانه، شخصيت‌هاي نگار نيز جايگاه خود را در داستان پيدا نمي‌كنند و هر كدام با ضعف‌هاي بسياري تنها در خدمت تكنيك قابل قبول كارگرداني باقي مي‌مانند و در ذهن و تخيل بيننده ورود نمي‌كنند. از شخصيت محوري تا شخصيت‌هاي فرعي؛ هر كدام دچار تناقضات و اشكالاتي اساسي در رفتار و كنش خود هستند.
روايت ميان ذهن و عين و حركت در ميان مرز واقعيت و خيال با شخصيت‌پردازي اصولي و منطقي تناقضي ندارد. در تمام گونه‌هاي مختلف روايت، شخصيت پيش‌برنده همواره از منطق و اصول كلي تبعيت مي‌كند. در اين فيلم شخصيت، عنصر محوري را در پيشبرد اتفاقات داستان بر عهده دارد؛ اما عدم شخصيت‌پردازي از نكاتي است كه مغفول مانده و در سايه همان گم شدن مرز ميان واقعيت و خيال؛ خود را از پرداخت صحيح و منطقي در نگاه مخاطب بي‌نياز مي‌بيند.
مثلا اينكه چرا نگار با پدر رابطه‌اي ماورايي دارد و اين رابطه در ديگر شخصيت‌ها وجود ندارد! مادر نگار عملا در مسير داستان نقشي ندارد و بود و نبودش تاثيري در فيلم ايجاد نمي‌كند.
 شخصيت بهتاش- ماني حقيقي- تبهكاري است كه هيچ نشانه‌اي از تبهكاري در چهره و بازي او ديده نمي‌شود و تنها چند باديگاردي كه هر كدام در مقابل جثه نحيف نگار، بي‌تاثير هستند؛ نشانه تبهكاري اوست. ارتباط شوهر خاله نگار با وليان و اينكه چرا آنها مدارك جرم خود را نگهداري مي‌كنند و چطور اين مدارك به دست وليان مي‌افتد، مشخص نمي‌شود.
رابطه پيمان- محمدرضا فروتن- با نگار شكل نمي‌گيرد اما به اوج مي‌رسد و در نهايت به كمك پدر نگار پايان مي‌يابد. انگيزه پيمان در همكاري با تبهكاران چيست؟ اين انگيزه تا حدي سرنوشت‌ساز است كه او نگار را به عنوان شريك زندگي فريب مي‌دهد.
اينها سوالاتي است كه در طول داستان سرنوشت شخصيت اصلي و پدرش براساس آن رقم خورده اما عملا توضيحي به مخاطب يا نشانه‌اي از پيشينه اين اتفاقات در فيلم ديده نمي‌شود و سردرگمي در چفت و بست داستاني، با همان كلمه جادويي «نمي‌دانم» پايه‌هاي فيلم رامبد جوان را سست و شكننده مي‌كند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون