قرار نيست شريعتي تكرار شود
رضا داوري اردكاني
استاد فلسفه
شريعتي علاوه بر فضايلي كه داشت خطيب ماهري بود و ميتوانست با مقدماتي كه در ظاهر با بحث ارتباطي نداشت فضا را آماده كند. من اما سخنور نيستم. ما [من و شريعتي] با هم در يك وادي نبوديم، اما روابط بسيار صميمانهاي داشتيم. ايشان به من لطف داشتند و من هم به ايشان ارادت و احترام داشتم. دكتر شريعتي صاحب تفكر بود؛ به بيان ديگر دكتر شريعتي درد داشت. علم مهم است اما آنچه حركت ايجاد ميكند، درد است. ما اين را نديده ميگيريم. هر كس چند لحظه با شريعتي دمخور ميشد اين درد را حس ميكرد. حتي در پشت شوخيها و طنزها و ظرافتها و شيرينزبانيها. به نظرم اين زمان، زمان توسعهنيافتگي است. توسعهنيافتگي بيرون بودن از زمان تاريخ است. زمان توسعهنيافتگي زمان بيفكري است؛ زمان غياب خرد است. در يك كلمه، زمان توقف مدرنيته است. توسعهنيافتگي قبل از مدرنيته نيست. خواجه نصيرالدين طوسي توسعهنيافته نبوده است؛ متعلق به تاريخ زمان ديگري بوده است. توسعهنيافتگي زماني است كه تجدد در آن توقف پيدا كرده است. وقتي تجدد متوقف شده از آينده صحبت كردن مشكل است. در تاريخ گذشته، متفكران هميشه نشانههاي آينده بودند؛ آيندهساز نبودند! آيندهاي كه ساخته ميشود صرفا متعلق به مدرنيته است. به من انتقاد ميكنند تو منتقد تجدد هستي و از توسعه دفاع ميكني! من از توسعه دفاع نميكنم بلكه از درد توسعهنيافتگي مينالم. براي خروج از اين وضع بايد رويي به آينده داشت. يكي از بلاياي اين توسعهنيافتگي ميانمايگي است. ميگويند شريعتي ضد خرد است! يا به من ميگويند چرا از ابوذر ميگويي! اين ميانمايگي است. سخن گفتن بر حسب مشهورات است! فيلسوفان كتاب مينويسند چون بر اساس عقل مشترك فكر نميكنند. مردم به عقل مشترك نياز دارند و بر اساس آن زندگي ميكنند. اما تفكر را نبايد با عقل مشترك و مشهورات سنجيد. آيندهاي كه ما با آن مواجه ميشويم در درون تجدد است. اگر بخواهيم از توسعهنيافتگي خارج شويم، در عالم تجدد داريم فكر ميكنيم. اگر به فكر آيندهاي هستيم كه وراي فكر مدرن است، آن حرف ديگري است. ما به شريعتي نياز داشتيم و البته استقبال هم از فكر و انديشه شريعتي شده است. يكي از نشانههاي استقبال اين است كه شريعتي با شاعرانه نوشتنش و گزينگويي گفتن پايدار شده است. خانواده شريعتي خودشان بودند. احسان شريعتي 15 سالش بود كه از ايران رفته است. به ايشان پيغام دادم كه البته اين پيغام به دست ايشان نرسيد؛ گفتم به ايشان سلام برسانيد و بگوييد انشاءالله در سالهاي آينده دكتر احسان شريعتي خواهيد بود؛ نه احسانِ دكتر شريعتي!شريعتي بيهوده شريعتي نشده است. حرفهايي كه او در تاريخ زده است را بايد يك بار ديگر مورد تفكر قرار داد. شريعتي تتبع كرده است؛ حرف بيمدرك نزده، ولي غرض او تتبع تاريخي نبوده است. بلكه او حرف و نگاه ديگري به اسلام و تاريخ اسلام داشته كه عرضه كرده است. يكي از نشانههاي تفكر اين است كه ميماند. اين را بدانيد كه هيچ چيز سطحي دوام ندارد. اگر چيزي ماندگار شد، بدانيد كه عمق و اهميت داشت و در جايي رسوخ كرده است و تفكر شريعتي چنين است. شريعتي كسي است كه در تاريخ و فكر معاصر ما پايدار و زنده است. امروز نام شريعتي هست، كتابهاي او هست و خوانده ميشود. اما قرار نيست شريعتي تكرار شود.