روشنفكر اورجينال
البته اصالت، نافي نقد نيست. اما نقدي كه معطوف به آراي شريعتي باشد و نه احوال ما. شريعتي را ميشود نقد كرد بدون اينكه همه ناكاميها و نارواييهاي امروزمان را به گردن او بيندازيم. باور كنيم كه به قول هربرت ماركوزه «تاريخ، شركت بيمه نيست»؛ اينطور نيست كه اگر امروز متفكري براي مشكلات جامعه راهحلي ارايه ميدهد پيامدها و تبعات احتمالي 40 سال بعد را هم بايد به پاي او نوشت.
در عين حال سخنان و نوشتههاي او را اكسير بحرانهاي امروزي دانستن جز اينكه گرهي بر گرههايمان بيفزايد نتيجه ديگري نخواهد داشت و از همه تلختر اينكه در ميانه اين هياهو، اين شريعتي است كه بيش از هر زمان ديگري در ميان ما مهجور مانده است. افكار شريعتي در ميان غوغاي مريدان شيفته و مخالفان پر كينه و تنفر او، بزرگترين گمشده اين ميدان است. در اين غوغا آنچه مورد غفلت قرار ميگيرد، آموزههاي ناب معلمي است كه گاهي به نظر ميرسد براي امروزمان هم حرفهايي براي گفتن دارد.