• ۱۴۰۳ يکشنبه ۲۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3961 -
  • ۱۳۹۶ شنبه ۴ آذر

صوفيِ صافيِ دردمند

سيدعلي ميرفتاح

شريعتي چهل سال است كه مرده، اما حرفش كهنه نشده، اقبال عمومي به او كم نشده و هيچ نويسنده و متفكر و سخنراني نتوانسته جاي او را بگيرد. سهل است، حتي كسي نتوانسته به جايگاه شريعتي نزديك نشود. در اين سال‌ها چيزي نبود كه عليه شريعتي نگويند و ننويسند. گفتند ظاهر حرف شريعتي فريب‌تان ندهد، او سني است و اگر دقت كنيد درمي‌يابيد كه لابه‌لاي آرم حسينيه ارشاد، اسم خلفا را جاساز كرده. حتي گفتند نبينيد سنگ اسلام را به سينه مي‌زند، در باطن دنباله‌رو اگزيستانسياليست‌هاي فرانسوي است و فرجام كارش جز به بي‌ديني نمي‌رسد. گفتند و نوشتند او «بي‌سواد» است و چيزي از اسلام نمي‌داند. نهايتا خطيب و انشانويس است و كارش اسلام‌سرايي است نه اسلام‌شناسي. اعتراف مي‌كنم كه خيلي از «ما»ها هم در برهه‌هايي شريعتي از چشم‌مان افتاد. يك‌جاهايي عارمان آمد تا به مناسبت از شريعتي و آل‌احمد نقل‌قول بياوريم. هم شريعتي و هم آل‌احمد متهم شدند كه «استاد تقليل مسائلند» و هر امر فلسفي را به موضوعي ژورناليستي – بلكه چيپ – بدل مي‌كنند. درباره اين هر دو بزرگوار اسرار سياسي را نيز برملا كردند. گفتند نه‌تنها با ساواك همكاري داشتند بلكه رسما ساواكي بودند و در ذيل اوامر ملوكانه اعليحضرت حرف زدند و كتاب نوشتند؛ و در اين كانتكس بود كه شريعتي به زندان افتاد و... چهل سال، از شش جهت بد شريعتي را شنيديم. مذهبي‌ها يك‌جور با شريعتي بد بودند، غيرمذهبي‌ها جور ديگر. نود درصد ضدانقلاب‌ها آنقدري كه از «معلم شهيد ما دكتر علي شريعتي» كينه دارند از دست‌اندركاران اصلي انقلاب ندارند. مي‌گويند همه اين آتش‌ها از گور شريعتي برخاسته و اين همه آوازه‌ها از «شه» بود/ گرچه از حلقوم عبدالله بود. يك بار يكي از اهل فضل و علم به من گفت تقصير شما روزنامه‌نگاران است كه نمي‌گذاريد آتش شريعتي سرد شود. شما هستيد كه احياي مرده مي‌كنيد و با تناسب و بي‌تناسب اسم او را سر زبان‌ها مي‌اندازيد. عرض كردم كل اگر طبيب بودي، سر خود دوا نمودي. ما حتي خودمان را- كه علي‌الظاهر زنده‌ايم- نمي‌توانيم احيا كنيم، چه برسد به مرده چهل سال پيش. امروز مي‌نويسيم و نه فردا، كه همين امروز فراموش مي‌شود و از ياد مي‌رود. مركب نوشته‌هاي‌مان خشك نشده، با كاغذمان شيشه پاك مي‌كنند و روي پليدي‌ها مي‌اندازند. نه فقط ما كه قدرتمندان هم نمي‌توانند امري غيرماندني را ماندني كنند. به زور و زر ميسر نيست اين كار. خيلي‌ها را زور زدند تا باد كنند به جاي شريعتي بنشانند، اما نشد. قبول خاطر و لطف سخن خداداد است. مگر به همين سادگي است كه يك نفر چهل سال قبل بميرد اما كماكان زنده بماند و كتاب‌هايش نه فقط در ايران كه در مصر و عراق و شام و افغانستان دست به دست شود؟ هزاران هزار نويسنده به دنيا آمدند و مردند و از ياد رفتند. دست بالا، مثل پرنده‌اي بر دماوند نشستند و برخاستند... اما از تمام خلق يك تن صوفي‌اند/ مابقي در سايه او مي‌زيند. اينكه شريعتي زنده است و همچنان منشا اثر است شايد دليلش اين باشد كه جاني شيفته و دردمند داشته و دست روي جدي‌ترين مسائل «ما» گذاشته. شايد هم علي‌رغم گذر ايام، كماكان ما در روزگار شريعتي به سر مي‌بريم و براي همين حرف‌هايش به دل مي‌نشيند... شايد. اما از من بپرسيد مي‌گويم چيزي بيش از اينها در ماجرا دخيل است؛ چيزي مثل فيض روح‌القدس.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون