100 سال و 100 روز ازمرگ ستارخانگذشت
سردار غيرت و قانون
100 سال پس از سردار ملي
سياستنامه|صد سال از مرگ ستارخان در 25 آبانماه 1393 ميگذرد، اما اين شخصيت بزرگ تنها در زمان مرگ مظلومانهاش غريب نبود. در سال جاري تقريبا هيچ نهاد و رسانهاي يادي از اين مجاهد نكرد كه پيروزي مشروطه ايراني و متحقق شدن اراده ملي بيشك نتيجه ايستادگيها و مقاومتهاي او و يارانش در تبريز بود. همايش ملي صدمين سالگرد ستارخان امروز سوم اسفندماه در تبريز برگزار ميشود، تا شايد بتواند ياد مردي را زنده كند كه پاكباز بود و در حافظه ايرانيان با نام سردار ملي شناخته ميشود. ستارخان سردار ملي (1284-1332ق) فرزند حاج حسن قراجهداغي در منطقه قراجه داغ (ارسباران) در 32 كيلومتري مهاباد به دنيا آمد. سوابق زندگي او در دوران كودكي و نوجواني تا درگيريهاي جنبش مشروطه چندان معلوم نيست. از اطلاعات جسته و گريختهاي كه از وي به دست آمده، درمييابيم كه او با پدر خود در روستاهاي اطراف ارسباران به شغل پارچهفروشي مشغول بوده است. ستارخان پس از قتل برادرش اسماعيل به دست نيروهاي دولتي به همراه خانواده خود به تبريز مهاجرت كرد و در محله اميرخيز اقامت گزيد و از داشها و لوطيهاي آن محله شد. ستارخان پس از قتل برادرش اسماعيل به دست نيروهاي دولتي به همراه خانواده خود به تبريز مهاجرت كرد و در محله اميرخيز اقامت گزيد و از داشها و لوطيهاي آن محله شد.
وي مدتي جزو سواران حاكم خراسان بود، از آنجا به عتبات عاليات سفر كرد، پس از چندي به تبريز بازگشت و به مباشري املاك محمدتقي صراف در سلمان مشغول شد. سپس به توصيه رضاقليخان سرتيپ وارد خدمت قراسوران (ژاندارمري) و حفاظت راه مرند و خوي به او محول شد. چندي بعد مورد توجه مظفرالدين ميرزا (وليعهد) قرار گرفت، ضمن دريافت لقب خاني، از تفنگداران وليعهد در تبريز محسوب شد. ستارخان بنابر عادت لوطيگري در يكي از درگيريهاي خود با مامورين محمدعلي ميرزا (وليعهد) در تبريز، مورد تعقيب قرار گرفت، از شهر گريخت. سپس با وساطت بزرگان و معتمدين محل به شهر بازگشت و دلالي اسب را پيشه خود كرد. در سال 1325ق انجمن ايالتي آذربايجان به واسطه رشادتهاي ستارخان و باقرخان به آنان لقب سردار ملي و سالار ملي اعطا كرد. با شروع انقلاب مشروطه در تهران و گسترش آن در سراسر كشور، مجاهدين و آزاديخواهان آذربايجاني و قفقازي به فرماندهي ستارخان و باقرخان به حمايت از مشروطيت قيام كردند و در مقابل قواي 35 تا 40 هزار نفري اعزامي از مركز و خوانين محلي به فرماندهي عبدالمجيد ميرزا عينالدوله كه براي سركوبي قيام تبريز اعزام شده بودند بهشدت مقاومت كردند و از تسلط آنها به شهر ممانعت كردند. تبريز به مدت 11 ماه توسط قشون دولتي محاصره شد و از ورود آذوقه به شهر جلوگيري به عمل آمد. زندگي بر مردم بسيار سخت و طاقتفرسا شد. نهايتا با وساطت قنسولهاي روس و انگليس و موافقت دولتهاي طرفين عدهاي از قواي روسيه به تبريز وارد شدند و راه جلفا را براي ورود آذوقه باز كردند. در نتيجه محاصره شهر به پايان رسيد و سربازان دولتي و خوانين محلي مخالف مشروطيت از اطراف تبريز دور شدند. بدينترتيب نقشي كه ستارخان و باقرخان در دفاع از مشروطه و تبريز داشتند به پايان رسيد.
با حضور سربازان روسي در تبريز موقعيت براي ستارخان و باقرخان سخت و خطرناك شد. آنها به اتفاق جمعي ديگر از سران آزاديخواه به قنسولگري عثماني پناهنده شدند. سپس تحت فشار روسها و بنابر دعوت آيتالله محمدكاظم خراساني به همراه جمعي از مجاهدين در روز هشتم ربيعالاول 1328ق به تهران مهاجرت كردند. در تهران استقبال شاياني از آنان به عمل آمد و از طرف مجلس شوراي ملي مورد تجليل قرار گرفتند و دو لوح نقرهاي طلاكوب به ستارخان و باقرخان اهدا شد و براي هر كدام ماهيانه مبلغ هزار تومان مقرري از طرف مجلس تعيين شد و در پارك اتابك (محل فعلي سفارت شوروي) اسكان يافتند.
در جريان ترور آيتالله سيدعبدالله بهبهاني، دولت مشروطه تصميم به خلع سلاح گروههاي مسلح گرفت، ستارخان با اين امر مخالفت كرد و با قواي دولتي به جنگ پرداخت، در اين جنگ پاي او تير خورد و تسليم شد و 30 تن از نيروهاي وي كشته و 300 تن اسير شدند. وي چهار سال پس از اين واقعه در تاريخ 28 ذي الحجه 1332 درگذشت و در باغ طوطي در جوار حضرت عبدالعظيم به خاك سپرده شد.
ستارخان: از دو زاويه حماسه و تاريخ
پرويز زارع شاهمرسي٭ / مفاخر تقويتكننده هويت هستند. هر چقدر افراد يك ملت و به ويژه جوانان كه در تكاپوي هويتطلبي و هويتجويي هستند، مفاخر خود را بشناسند، بيشتر با ريشههاي تاريخي خود پيوند يافته و بيشتر به آرامش رواني حاصل از اين احساس دست مييابند. بدين جهت نيز مفاخر و قهرمانان يك ملت، جزو سرمايههايي هستند كه بايد در طول تاريخ مانند يك گنجينه حفظ شده و به دست نسلهاي بعدي سپرده شود. آنچه با مطالعه گذرا بر مفاخر ملل مختلف به دست ميآيد اين است كه ستم ستيزي و آزاديخواهي يك وجه مشترك و گسترده در ميان اين افراد را تشكيل ميدهند. اشخاصي چون بابي ساندز، جميله بوپاشا، پاتريس لومومبا، اميليانو زاپاتا، مهاتما گاندي و... از آن روي مورد احترام مردم جهان هستند كه در راه آرمانهاي مشترك بشري كوشيدند و گاه جان خود را از دست دادند. ستارخان نيز از خطهاي برخاسته است كه تاريخي طولاني از مبارزات مردم عليه ظلم و ستم دارد. چون بر اين دفتر قطور نظر ميافكنيم نامهاي درخشاني چون كوراوغلو، قاچاق نبي، شيخ محمد خياباني، زينب پاشا و... را ميبينيم كه هر كدام بيتي بر اين غزل پرشور مردانگي و غيرت افزودهاند. بررسي حديث قهرمانيهاي ستارخان، بدون در نظر گرفتن اين پيشينه تاريخي و نظري، راه به جايي نخواهد برد. نكته ديگر كه در بررسي نقش و تاثير ستارخان بايد به آن توجه كرد اين است كه ستارخان داراي دو وجه شخصيتي است. يك وجه او همانگونه كه گفته شد بعد ستمستيزي و كوشش در راه آرمانهاي والاي انساني است. اين وجه از شخصيت او بايد از طريق تكريم و تمجيد و معرفي به صورت شايسته عرضه و در سطوح مختلف مانند نامگذاري مكانها، ساخت و نصب يادبود و مجسمه، ساخت فيلم، تاليف كتب مختلف به ويژه براي نوجوانان و دانشآموزان و... انجام گيرد. وجه ديگر اين است كه به هرحال ستارخان يك شخصيت تاريخي است و مانند هر شخصيت تاريخي ديگر، محتاج پژوهش علمي است تا ابعاد مختلف زندگاني و تاثير او روشنتر شود. ممكن است هر شخصيت تاريخي در زندگي شخصي خود، مسائلي داشته باشد كه برجسته كردن آنها يا سوءاستفاده از ابهام آنها، ميتواند به نگرش مردم نسبت به مفاخرشان آسيب برساند. سعيد نفيسي در مقدمه كتاب «بابك خرمدين؛ دلاور آذربايجان» ميگويد: «مردان بزرگ چه حاجت دارند كه ما از پدر و مادر و خاندانشان باخبر باشيم؟ يگانه چيزي كه ما از ايشان ميخواهيم اين است كه از كارشان مردم را بياگاهانيم. » اين بدان معناست كه شخصيتهاي تاريخي را بايد از جهت تاثير آنها بر روند كلي تاريخ يك كشور بررسي كرد. اگر بخواهيم نقش ستارخان را در روند حوادث تاريخي بررسي كنيم، بايد به اين نكته بپردازيم كه در جريان انقلاب مشروطه دو دسته افراد تاثيرگذار بودند. گروهي از جهت فكري و نظري، زمينههاي انقلاب را آماده كرده و پايههاي عقيدتي آن را ريختند. به عبارتي اينان كاري را كردند كه از قلمها انتظار ميرفت اما روند حوادث نشان داد كه استفاده از سلاح ضرورت دارد. در اينجا بود كه اشخاصي بيشتر از توده مردم پاي به ميدان گذاشته و با اينكه بسياري از آنها حتي سواد نداشته و با افكار روشنفكري نيز آشنا نبودند، چنان در راه آرمانهاي انقلاب مانند آزادي جنگيدند كه گويا سالها آموزش ديده بودند. در اينجا افرادي از مردم كوچه و بازار مانند ستارخان دلال اسب يا باقرخان سنگتراش هستند كه خانه و خانواده را گذاشته و همه حيات خود را در قمار آزادي ميگذارند. آنچه كه در مورد ستارخان حايز اهميت است، نقش بيبديل او در تغيير شرايط تاريخي است. اين شخص با دلاوري و جسارت بيمانندش، هستهيي از پايداري تشكيل داد كه روند حوادث را تغيير داد. اگر مقاومت و پايمردي ستارخان و همرزمانش نبود آيندهيي تاريك براي انقلاب نوپاي مشروطه متصور بود. او همه محاسبات را برهم زد و ضربهيي مرگبار بر پيكر جبهه ارتجاع و استبداد وارد كرد. اين ارزش واقعي كار اوست. به همين دليل او مورد غضب دو گروه مهم در داخل و خارج ايران قرار گرفت. يكي رسانههاي و مطبوعات روسيه تزاري و ديگري محافل درباري و استبدادي قاجار. مهمترين اتهامي كه در آن زمان از طرف اين زخم خوردگان، مطرح ميشد و در زمان حاضر نيز از طرف برخي افراد ناآگاه و مغرض تكرار ميشود، اتهام تجزيهطلبي است. روشن است كه اين اتهام براي بدنام كردن ستارخان مطرح شده است چرا كه هيچ قول و فعلي از ستارخان سراغ نداريم كه نشانة صحت اين ادعا باشد. سخن آخر اينكه نگاهي به وضعيت معرفي ستارخان و برخورد برخي محافل محلي و كشوري با اين شخصيت و يادگارهاي ايشان از جمله منزل مسكوني و حتي مزار آن بزرگوار، بيانگر يك نكته تلخ است. هيچ ملتي در جهان با مفاخر خود، چنين بيمهري نميكند.
٭پژوهشگر و مترجم كتاب « ستارخان و جنبش آذربايجان»