گنجينهاي در ذهن براي عماد خراساني
علي باباچاهي
جامعه ادبي در هر سبك شعر، مخاطبان و مشتاقان خاص خودش را دارد. با اين آغاز ميتوان گفت آثار عماد خراساني كه به شيوه سنتي سروده شده، طرفداران ويژه خودش را داشته و هنوز هم دارد. آنچه در خوانش من از عماد خراساني برميآيد و ردي كه آثار او در حافظه من به جاي گذاشته، در حقيقت غزلهاي ايشان است كه درست مانند غزلهاي دوستان ديگري چون هوشنگ ابتهاج يا شهريار مطبوع و دلنشين به نظر ميآيند.
البته لازم به ذكر است كه اگر از غزلسراهاي ديگري اسم نبردهام به اين دليل است كه آنها در جاي ديگري قرار ميگيرند و به تعبيري با حفظ قالب غزل تا اندازهاي نيمايي هستند و ضرورت تحول نيمايي به طور غيرمستقيم در آثارشان ديده ميشود؛ شاعراني مانند سيمين بهبهاني، حسين منزوي و محمدعلي بهمني كه آثارشان شباهتي به غزليات عماد خراساني ندارد و در حقيقت اصراري هم نيست كه بخواهيم آثار آنها را با عماد خراساني مقايسه كنيم و بگوييم چرا غزليات خراساني شبيه سيمين بهبهاني نيست. در واقع اصلا قرار نيست آثار آنها شبيه هم باشند؛ چرا كه اينتفاوتها هستند كه فرديت شاعران را ميسازند. اما به هرجهت نوعي شور و شيدايي آشنا و مالوف در آثار عماد خراساني وجود دارد كه جالب است و هرگز از ياد نميرود. واقعيت اين است كه در قالبهاي سنتي فقط تا حدي ميتوان سنتشكني كرد و اگرشاعر سنتي بخواهد به طرز افراطي مدرنيسم باشد، چه بسا عاقبت كار «تروريست ادبي» از كار در بيايد و كل الفاظ و ضوابط را بر هم بزند. اين در حاليست كه گرچه عماد خراساني هيچگاه به فكر جسارتورزي در قلمرو غزل نبوده اما ترنمي كه در كارها و آثار او وجود دارد، بسيار مطبوع
و دلپذير است.
حرف آخر هم اينكه در حافظه فرهنگي من گنجينهاي مخصوص حس و حال و شاعرانگيهاي عماد خراساني تعبيه شده است كه هيچگاه فراموش نميشود و من گهگاه به فراخور حال و احوال خودم سراغش را ميگيرم.