به بهانه درگذشت بازيگر اصلي فيلم «زير درختان زيتون»
مرز بين بازيگر و نابازيگر
رسول آباديان
هميشه گفتهاند و شنيدهايم كه سينما بيرحم است و دامنه اين بيرحمي گاهي گريبان حرفهايهاي اين صنعت را هم ميگيرد؛ چه برسد به پديدهاي حاشيهاي و غير جدي به نام«نابازيگر» از وضعيت و چگونگي برخورد با نابازيگران ديگر كشورها اطلاعي ندارم اما آنچه در كشور خودمان تاكنون اتفاق افتاده، تحميل آسيبي مضاعف بر اين قشر آسيبپذيراست. قشري كه بعد از مدتي حضور موثر، ناگهان محو ميشوند و سر از كارهايي عجيب و غريب درميآورند. هميشه اين پرسش مطرح بوده كه تفكيك مرز بازيگر و نابازيگر برعهده چه كسي است و اصولا چه افرادي اين راه و روش را پايهگذاري كردهاند اما هيچگاه پاسخي درخور از سوي هيچ سينماگري ارايه نشده و كسي خود را موظف به صرف وقت و اقناع جستوجوگران اين موضوع به حساب نميآورد. با مروري كوتاه درمييابيم كه همكاري بسياري از همين نابازيگران با كارگردانهاي مختلف در بسياري از آثار سينمايي، بيش از بازيگران حرفهاي دريادها مانده است. موضوعي كه نشان از استعداد ذاتي و توانايي آنها درايفاي نقشهاي گوناگون دارد. شايد امروزه كمتر كسي از علاقهمندان به سينما پيدا شود كه با شنيدن نام فيلم«باشو، غريبه كوچك»، به ياد هنرنمايي عدنان غفرانيان نيفتد يا مهدي باقربيگي را در«قصههاي مجيد» به عنوان بازيگري درجه يك به حساب نياورد و حسين رضايي در«زير درختان زيتون» را به شرط اندكي توجه بيشتر در پذيرش و آموزش، بازيگري بدون آينده درسينما ارزيابي كند. منظور اين است كه اگر قرار باشد خلوت يك انسان را به نفع نيازي زودگذر هدف بگيريم و توقعاتي بزرگ در او به وجود بياوريم و بعد از مدتي پا در هوا رهايش كنيم، چرا به سراغش ميرويم؟ چنين فردي اگر استعدادي در كار ندارد چرا انتخاب ميشود و اگر دارد چرا با همه تواناييها و علاقهاش بايد رنج ياس و فراموششدگي را تحمل كند؟ پرسشي ديگر كه مطرح است، اين است كه واقعا در سراسر عالم هم، اصطلاح نابازيگر به كسي داده ميشود كه براي كارش دستمزد نگيرد و بعد از يك يا چند حضور موفق و زنده شدن حس توقع بالا در وجود خود، به گوشهاي پرتاب شود و غصه بخورد و تا آخر عمر چشم بهراه يك كارگردان براي ارايه هنر خود باشد؟