درباره فيلم «پارادايس»
در جهنم كمديها
احسان صارمي
اين روزها بخش عمدهاي از سينماي كشور در انقياد كمديهاست. كمديهايي كه در ظاهر نسبتشان با جامعه امروز ايران مشخص نيست. از يك سو خود را معترض و منادي حقوق ناديده گرفته شده مردم ميدانند و از سوي ديگر سازندگانشان شرايط نابود شدن فيلمشان را فرياد ميزنند. يك تناقض آشكار از اينكه در جامعهاي كه فيلمهاي كمدي بيعدالت ميپندارد، خود خواهان عدالت حداقلي براي خود فيلم ميشود. به عبارتي بايد پرسيد اگر فيلمي معتقد است جامعه سياسي نسبت به جامعه عمومي ناعادلانه برخورد ميكند؛ چگونه خواهان عدالت براي خويشتن ميشود؟
ماجراي چنين نگاهي به فيلم «پارادايس» علي عطشاني بازميگردد كه در فيلمش معتقد است يك قشر به سبب رويكرد دگمش، جامعه را نسبت به خود بدبين كرده است و اكنون براي بازگشت به جايگاه اجتماعي سابق، بايد از خود انعطاف نشان دهد تا جايي كه از دشمن پيشين خود هم مدد بجويد. قرار است افراد به يك زبان مشترك دست يابند. اگرچه جهان درون فيلم يك ايدهآل صورت نگرفته است.
فيلم نشان ميدهد روحاني جواني به واسطه فضاي مجازي دلبسته دختري آلماني ميشود و با مسوول مدرسه و يكي از دوستانش راهي سفر ميشود. از ورود به آلمان روحاني جوان از قاب خارج ميشود تا دوگانه جواد عزتي/مهران رجبي، در قامت مريد و مراد با هم بر سر نگاه به غرب به جدال بپردازند. شايد نيمنگاهي هم نويسنده و كارگردان به اسلام ديدن سيد جمالالدين اسدآبادي در غرب داشته باشد. پس مريد مدام به مراد حمله ميكند كه چرا در جامعهاي كه اكنون حلال است، در ايران رويكردي ديگر دارد. مراد هم كتابي دارد در رد و تقبيح غرب و اكنون خودش را توجيه ميكند و در برابر غربيها از لحن لين بهره ميبرد. شايد اشارهاي به آيه « اذْهبا إِلى فِرْعوْن إِنّهُ طغى فقُولا لهُ قوْلًا ليِّنًا لعلّهُ يتذكّرُ أوْ يخْشى» دارد.
اما خود فيلم قاعده درونياش را نميپذيرد. يعني عملكرد گروه در اكران بيشتر شبيه كنش مراد پيش از سفر به آلمان است. زبان لين نيست و مشاهده نميكند كه در چه وضعيتي قرار دارد. اينكه آيا نسبت فيلمش با جامعه معترض به آن چيست. قرار است ما بپذيريم كه فيلم در تعارض با جامعه خود است؛ اما به نظر اين تنها پيرامتن مساله است. در ابتداي مطلبم مطرح كردم نسبت كمديهاي امروز ايران با جامعهاش مشخص نيست. براي مثال مارموز چه نسبتي به جامعه و نگاهش به سياست دارد. بمبگذاري در تالار وحدت و ترور وزير فرهنگ متعلق به چه دوراني است؟ يا منازعه روحانيت بر سر فضاي مجازي به كدام سالها بازميگردد؟
فيلمهاي كمدي به نظر نه آنچه نشان ميدهند را هدف قرار دادهاند و نه آنچه در پيرامتن خود اعلام ميكنند. ساخته ميشوند به قصد تغيير؛ اما اين تغيير در فيلم نشان داده نميشود. تغيير در قياس تاريخي صورت ميگيرد. اينكه در گذشته چه بود و امروز در چه وضعيتي قرار داريم. مهران رجبي، در قامت روحاني سرسخت، نرم ميشود و با دانشجويان بلوند خوشوبش ميكند تا مسلمانشان كند. موفق هم ميشود. جايي كه روحاني جوان عاشق دوباره وارد كادر ميشود، پس از آن پرتاب آن قاب عكس كذايي، به دلدار اروپايياش هم ميرسد. شيخ صنعان قرن 21 بدون آنكه دختر ترسايش جان از كالبدش رود، به دستش ميآورد. نه زناري ميبندد و نه لب بر خمر ميزند؛ چون تغيير در راه است؛ اما آيا واقعا تغييري در كار است؟ كمديها كماكان پارادوكس فرهنگي كشور باقي ميمانند.