درباره توقيف و رفع توقيف آشغالهاي دوستداشتني
زير يك سقف
مصطفي جلاليفخر
آشغالهاي دوستداشتني پس از سالها توقيف و مجادله و قدرتنمايي و خط و نشان و حواشي ناتمام، سرانجام به نمايش عمومي رسيد. درست است كه مسوولان ارشاد كوشيدند تا با اكران فيلم در اسفندماه مرده سينماي ايران (بعد از جشنواره و قبل از نوروز) فيلم را جوري اكران كنند كه چندان هم به چشم نيايد، اما واقعيت اين است كه نه الان، نه در بهترين زمان اكران و نه در همان موقع كه ساخته شده بود، نمايش عمومي آن هيچ خطري نداشت. اصلا سينما در ايران فاقد اثرگذاري فوري است. نه ميتواند باعث شورش شود نه مردم را از اعتراضشان منصرف كند. فيلم پرفروش كم نداريم اما سينما در حد سرگرمي است. پروپاگاندايي كه سينما در هند و امريكا دارد، در اين جا ندارد، بهويژه در شرايطي كه فضاي مجازي به عنوان يك ابزار فراگير در دسترس است و مردم به سينما ميروند كه فيلم ببينند، همين. در تمام سالهايي كه سپري شده، نمايش هيچ فيلم توقيفي باعث هيچ عارضهاي نشده است. ضمن اينكه بر فرض اندك احتمالات ناخوشايندي كه براي آن فيلمها تصور شده، باز هم در مجموع، آسيبهاي اجتماعي و رواني و گاهي بينالمللي توقيف آنها بيشتر بوده است. جالب اينكه در يك قرار نانوشته بين مردم و رسانهها، اتفاقا در مواجهه با فيلمهايي كه با حساسيتهاي فرامتني به پرده رسيدهاند، حساسيتهاي بعدي به كمترين حد رسيده. انگار مردم خودشان ترجيح دادهاند كه همهچيز در آرامش مطلق سپري شود. محض نمونه نگاه كنيم به اكران عصباني نيستم و آشغالهاي دوستداشتني كه خيلي آرامتر از تصور همه به نمايش درآمدند و پيش رفتند. اين توقيفها و گاهي رفع توقيفها، بيش از آنكه واقعي باشند، بهانه جدال گروههاي سياسياند. انگار ميخواهند براي همديگر خط و نشان بكشند و زور بازوي خود را نشان هم دهند. هزينههاي گزاف و بيمورد سياسي كه گاه به رفتارهاي غيرفرهنگي نيز منجر ميشوند، براي نشان دادن فيلمي است كه اتفاقا نمايش آن به نفع همان گروهايي ست كه ميكوشند جلوي فيلمها را بگيرند. وقتي دانشجوي جواني اجازه مييابد كه در حضور مقام معظم رهبري درباره وقايع سال هشتاد و هشت حرف بزند و رهبري هم با متانت گوش ميدهند و اتفاقي هم نميافتد، چرا فيلمي كه اتفاقا در باره «وحدت ملي» است و به حوادث آن سال اشاره كرده، شش سال در محاق بماند؟ و اتفاقا اگر توقيفكنندگان، روانشناسي سياسي بلد باشند، بايد بدانند كه پررنگ كردن و محدودتر كردن خطوط قرمز، نه تنها امنيت نميآورد بلكه ميتواند به نتايج معكوس برسد. آشغالهاي دوستداشتني نهتنها در برابر نظام نبود و نيست بلكه ميكوشد به راهحلي آشتيجويانه برسد تا زخمها و اختلافاتهاي قديمي، آن قدر لاپوشاني نشوند كه بيعلاج شوند. خصوصا در اين روزها كه اصلا دغدغه مردم، حرفهاي سال هشتاد و هشت نيست و بيشتر دغدغه معشيت و امنيت و شغل دارند و كسي حوصله ندارد تا براي اعتراض به نتايج يك انتخابات، روي در خانهاش ضربدر بخورد. با فيلم نجيبي روبهرو هستيم كه بيش از سياسي بودن، انساني است. تنهايي مادر/ وطن در برابر اختلاف انديشههايي كه به خصومت و اسلحه و نفرين رسيده، يك تراژدي است. همهچيز از يك فانتزي آغاز ميشود و كمي بعد به احتمال يك روان نژندي ميان سالي نزديك ميشود اما از تمام اين فرضيهها عبور ميكند، عمق مييابد و زن را در مقام سرزمين خود مييابي؛ خسته و درمانده و نگران. در خانهاش را بارها و بارها در مقاطع مختلف تاريخي كوفتهاند و حالا هم بر در خانهاش ضربدر زدهاند. او بيش از آنكه به دنبال اعتراض و قضاوت و تغيير باشد، قابهاي عكس تكههاي روح و روانش را به هم نزديك ميكند كه مهربان باشند. الان وقت خوبي است كه پيشنهادهاي مهرآفريني را توقيف نكنند و همه با هم و كنار هم، زير يك سقف بكوشند تا مردم به شرايط بهتري برسند. مادر وطن خسته است.