هجرت رسولالله به يثرب
مرتضي ميرحسيني
چنان كه ميدانيد بعد از وفات ابوطالب فشار مشركان مكه به پيامبر (ص) و پيروانش بيشتر شد و به قول حمدالله مستوفي در تاريخ گزيده «قريش با او جفاها كردند.» آنها آنقدر به محمد (ص) سخت گرفتند كه دعوت به اسلام و حتي زندگي در مكه نه دشوار كه ناممكن شد. گاه و بيگاه به خانهاش سنگ ميزدند، راهش را ميبستند و او را با بدترين توهينها آزار ميدادند و حتي يك بار رداي ايشان را دور گردنش پيچيدند و تا حد خفگي فشردند. پيامبر (ص)- دستكم در آن مقطع- از هدايت اهل مكه نوميد شد و به دعوت ساكنان شهرهاي ديگر عربستان فكر كرد. ابتدا به طائف رفت، اما روساي اين شهر نيز دعوت به اسلام را نپذيرفتند و رسولالله را با خشونت و اهانت از ديار خودشان بيرون كردند.
عرصه بر رسولالله بسيار تنگ شد، اما او صبر و پايمردي نشان داد و سرانجام گره كار از جايي كه كسي انتظارش را نداشت گشوده شد. شش نفر از اهالي يثرب كه براي سفر به مكه رفته بودند پنهان از چشم سران شهر با محمد (ص) گفتوگو كردند؛ گفتوگويي كه به قول زرينكوب «سرنوشت جهان را عوض كرد.» گويا آنها از يهوديان شهرشان چيزهايي درباره ظهور آخرين پيامبر شنيده بودند و ذهنشان از قبل براي پذيرش دعوت آماده بود.
به يثرب برگشتند و سال بعد شش نفر و سال بعدتر هفتاد نفر را با خود به مكه بردند و در جايي موسوم به عقبه با پيامبر (ص) بيعت كردند. يثربيها متعهد شدند كه رسولالله را مانند عضوي از اعضاي خانواده خود ببينند و از وي در مواجهه با مشكلات و خطرات احتمالي بعدي پشتيباني كنند.
اين بيعت از چشم سران مكه پنهان نماند و فشار آنها به اقليت مسلمان ساكن مكه بيشتر شد. پيروان پيامبر(ص) نيز به دستور او گروه گروه راهي يثرب شدند و خود وي هم كه جانش در خطر بود همراه ابوبكر، آخر از همه زادگاهش را به مقصد آنجا ترك كرد. البته پسر عموي او علي(ع) در شهر ماند، شب هجرت در بستر پيامبر خوابيد و چندي بعد راهي يثرب شد.
رسولالله در نخستين روزهاي پاييز سال 622 ميلادي به يثرب كه از آن پس مدينهالنبي خوانده شد رسيد. اين سفر مهم، مبدا تاريخ اسلام شد و سال ورود پيامبر (ص) به يثرب را- گويا در زمان خليفه دوم- نخستين سال تقويم مسلمانان محسوب كردند زيرا هرچند اين مهاجرت تاريخي در چهاردهمين سال بعثت انجام شد، اما سرآغاز برپايي جامعهاي تازه در چارچوب آموزههاي اسلام بود.
مستوفي مينويسد: «پيغمبر (ص) در مدينه، به فرمان حقتعالي، قبله و اسلام را آشكار كرد و مسلماني قوت گرفت.» اين تقويم در سراسر جهان اسلام رسميت پيدا كرد و مبناي سالشماري مسلمانان شد. اما بعدها ايرانيها كه به جاي حركت ماه، گردش زمين به دور خورشيد را مبناي شمارش سالها در نظر ميگرفتند به استفاده از تقويم ديگري روي آوردند.
مبدا اين تقويم را همان هجرت تاريخي رسولالله قرار دادند؛ با اين تفاوت كه هر سال 365 روز داشت (سال قمري 354 روز دارد). محاسبات اين تقويم در قرن پنجم به كوشش جمعي از دانشمندان ايراني مسلمان- كه خيام نيشابوري هم يكي از آنان بود- بازبيني و اصلاح شد و چون در دوره پادشاهي جلالالدين ملكشاه سلجوقي تكميل شده بود تقويم جلالي نام گرفت.