آلكساندر سولژنيتسين
مرتضي ميرحسيني
سال 1970 در چنين روزي، آلكساندر سولژنيتسين براي دريافت جايزه ادبي نوبل انتخاب شد. او در آن زمان 51 سال داشت و پيش از آن هم نزديك به 10 سال از عمر خود را در حبس و تبعيد گذرانده بود. هر چند تا اواخر دهه 1960 عضوي از اعضاي اتحاديه نويسندگان شوروي محسوب ميشد، چاپ و انتشار داستانيهايي كه مينوشت در شوروي ممنوع بود. گويا دستنوشتههاي خود را براي چند روس ساكن در فرانكفورت آلمان ميفرستاد و آنها هم داستانهايش را با واسطه به زبانهاي مختلف ترجمه و در كشورهاي ديگر منتشر ميكردند. اين كار خوشايند اتحاديه نويسندگان شوروي نبود و از نظر آنان با خيانت به ادبيات اين كشور تفاوتي نداشت. گويا توقع داشتند كه سولژنيتسين يا مطابق سليقه رسمي و در چارچوب تنگ نگاه كرمليننشينان بنويسد يا اينكه به كل نوشتن را كنار بگذارد. سولژنيتسين نه از نوشتن دست كشيد و نه خودش را با كليشههاي رايج زمانه سازگار كرد. سرانجام هم از اتحاديه نويسندگان كشورش اخراج شد. همان زمان به حكم اخراج خود اعترض كرد؛ «نه فقط به اخراج من از اتحاديه نويسندگان، كه ميتوانيد براي مرگ من هم راي بدهيد. شما امروز در اكثريت هستيد، ولي يادتان باشد كه امروز در تاريخ ادبيات ثبت خواهد شد. براي هميشه نميتوان جنايتهاي استالين را ناگفته گذاشت، زيرا اين جنايتها ضد ميليونها انسان بوده است. تظاهر به اينكه چنين فجايعي رخ نداده، پايمال كردن زندگي ميليونها انسان ديگر است.» نامه سرگشادهاي هم به رييس اتحاديه نوشت و به شرايط حاكم انتقاد كرد. «زمانش رسيده كه به ياد بياوريم قبل از هر چيز به جامعه انساني تعلق داريم. جامعهاي كه با زبان و انديشه، خودش را از دنياي وحوش متمايز كرده است. انسانها بايد آزاد باشند و اگر زير ظلم و اختناق قرار بگيرند، بار ديگر به خوي حيواني برميگردند. آزادي راستين و بيقيد سخن، اولين شرط تندرستي هر جامعه است... آن كس كه آزادي بيان را در كشور محدود ميكند، نميخواهد كه وطن از بيماري نجات يابد» سولژنيتسين چندي بعد تبعيد و سپس از شوروي اخراج شد. او اواخر پاييز 1918 در كيسلوفودسك واقع در جنوبغربي روسيه متولد شده بود. تحصيلات دانشگاهي را كه به پايان برد به نويسندگي روي آورد، اما اين مسير براي او هموار نبود. زمان جنگ دوم جهاني در يكي از نامههايي كه از خط مقدم نبرد نوشته بود از استالين و سياستهاي جنگي شوروي انتقاد كرد كه جرمي بزرگ و نابخشودگي محسوب ميشد. به زندان افتاد، زندگي در اردوگاههاي كار اجباري را هم تجربه كرد و تا زماني كه استالين زنده بود در حبس ماند. سيوپنج ساله بود كه بهشدت بيمار و بيمارياش سرطان تشخيص داده شد. اما او بيماري را شكست داد و آنقدر عمر كرد كه پايان دوران شوروي را هم به چشم ديد.