نوايي، استادي كه شناخته نشد
رضا مختاري اصفهاني
دكتر عبدالحسين نوايي از نادرهكاران روزگار ما بود كه در روز شانزدهم مهر (مهرگان) 1383 چشم بر جهان بست اما آثار و خدمات فرهنگي او همچنان ساري و جاري است. او نسب از خاندانهاي مهم شمال ايران (منطقه نوا) ميبرد.
آقامحمدشاه قاجار جد اعلاي او يعني رضاقليخان نوايي را براي آوردن اثاثيه سلطنتي كريمخان زند روانه شيراز كرد. از آن زمان خاندان نوايي كه با نامهاي خانوادگي منشي نوايي و قديمي نوايي هم شناخته ميشوند، در تهران و دربار قاجار ماندگار شدند. خود رضاقليخان با لقب منشيالممالك مسوول صدور احكام و فرامين و روابط با دولتهاي خارجي شد كه به نوعي اولين وزير امور خارجه ايران به شمار ميرود.
دكتر نوايي اما آنچه از اين پيشينه به ميراث برده بود، ادب و تواضع بزرگان بود. در سنين كم جواني به حلقه بزرگاني چون عباس اقبال آشتياني، علامه محمد قزويني و سيدحسن تقيزاده راه يافت. در حالي كه همسن و سالانش در پي آنان ميدويدند. نوشته دانشجويي او در سال اول دانشگاه چندان از استحكام و قوت برخوردار بود كه اقبال علاوه بر چاپ آن در مجله يادگار، نوايي را در عداد نويسندگان مجله قرار داد.
آنچه از نوايي در يادها به يادگار ماند، پايه مطالعات تاريخي و ادبي او در طول حياتش شد. از تصحيح متون كهن و سندپژوهي تا تاليف و تحقيق در حوزه تاريخ و ادبيات را در اين دوره انجام داد. فرصت همنشيني با تقيزاده را از كف نداد و از اطلاعات و خاطرات او در نوشتن مقالاتي درباره مشروطه بهره برد. اگر سعايت برخي افراد درباره نزديكي نوايي با ذبيح بهروز نبود، تقيزاده خاطراتش را از او نميگرفت و امروزه با خاطرات متفاوتي از اين رجل تاثيرگذار مواجه بوديم. مقايسه بخشي از خاطرات تقيزاده كه در نزد نوايي باقي مانده بود، با آنچه در «زندگي توفاني» آمده، نشان از تجديدنظر او در روايت بعضي وقايع و سكوتش درباره بعضي آدمها و حوادث دارد. نوايي همچنين با تحقيقي كه در سنين جواني درباره زندگي و زمانه خاقاني براساس شعر سختخوان او كرد، فهم ادبي و تاريخي توامان خود را نشان داد؛ كاري كه در مقدمه ديوان كامل محتشم كاشاني در سالهاي پاياني عمر انجام داد و به تحليل و فهم جديدي از عقايد محتشم رسيد. اين دقت در تصحيح متون كهن نيز وجود داشت. بسياري از تصحيحات او نه از آثار چاپ سنگي كه از نسخ خطي بود. تصحيح او اما تنها بازنويسي ساده نبود، بلكه مقدمه، توضيحات، تحشيهها و تعليقههايي كه بر متون مينوشت، او را در جايگاه محققي مصحح مينشاند. امر مهمي كه در بسياري از تصحيح متون مغفول مانده و نشان از فقدان فهم متن در نزد مصحح دارد.
سندپژوهي دكتر نوايي هم از دقت و احاطه او بر تاريخ و ادبيات حكايت داشت. دانش كمنظير او در رجالشناسي به ويژه دوره قاجار و گستره وسيع لغات موجب شده بود در خوانش اسناد كمتر دچار كجفهمي شود. چه تحصيلات او در حوزه ادبيات تا مقطع دكترا در اين باره ياريگرش بود. سندپژوهي و تصحيح نسخ خطي اما او را از تاليف و نگارش بازنداشته بود. نگارش او از چنان استحكام و فصاحت برخوردار بود كه اقبال آشتياني در نامهاي به وي از دلخوشياش به نوشتههاي او نوشت؛ نوشتههايي كه انشايي نبودند، بلكه پشتوانه تحليلي و نگرش تاريخي داشتند. دكتر نوايي عاشق تاريخ و فرهنگ ايران بود و اين را از خلال نوشتهها و آثارش ميتوان ديد. او به آدمها و حوادث خاكستري مينگريست و از مطلقانديشي بري بود. تاريخنگاري بود كه با غور در تاريخ و فرهنگ اين مرز و بوم به آسيبشناسي آن ميپرداخت. به اعتقاد او، مجامله و تملق مهمترين آسيب فرهنگي ايرانيان بود. او حتي به اين آسيب نگاهي مطلق و يكسره منفي نداشت. چه معتقد بود گاهي همين پنهانكاريها ايرانيان را در برابر استبداد و توفان تهاجم بيگانگان حفظ كرده است. خود اما سعي ميكرد از مجامله بپرهيزد و از محفل دوري گزيند. همين دوري و صراحت كلامش موجب شد آن چنان كه بايد، قدرش شناخته نشود. دكتر نوايي بر مبناي اين سخن استادش، هانري ماسه، رفتار ميكرد كه پس از دفاع از تز دكترايش به او گفته بود: «رفتارت بايد در شأن اين جايگاه و مدرك باشد».