يمن در تكرار تاريخ
محمدعلي حيدرنيا
پرده اول: 1500 سال پيش
كشور يمن مورد تجاوز و آماج چپاول و كشتار همسايه غربي (دريايي) خود حبشه قرار ميگيرد، پادشاه يمن از كسري انوشيروان پادشاه ساساني امداد ميطلبد و با كمك نيرويهاي مستشاري ايران، مردم يمن توانستند دشمن را بيرون كرده ،كشور خود را پس بگيرند.
پرده دوم: هماكنون
1500 سال بعد از پرده اول، كشور يمن پنج سال است كه مورد تجاوز و كشتار وحشيانه همسايه شمالي خود قرار گرفته و اين بار نيز مردم يمن به جوانمردي ايرانيان پناه آورده و ميروند كه با پايمردي و مقاومت خود و به كمك نيروهاي مستشاري ايران كشور مصيبتزده خود را نجات دهند. اميد كه تاريخ تكرار شود و مردم يمن اين بار هم پيروز شوند.
يمن يا به قول شاهنامه (هاماوران) در فرهنگ باستاني ايران جايگاه ويژه دارد تا آنجا كه (فريدون پيغمبر شاه) ايران باستان كه خردمندترين شخصيت شاهنامه است، براي هر سه پسر خود همسراني از يمن انتخاب ميكند.
يمن در جنوب شبهجزيره عربستان واقع است و در ادبيات كهن يوناني به دليل شرايط اقليمي خوب، به (عربستان خوشبخت) و قسمت شمالي شبهجزيره، يعني محل فعلي عربستان سعودي به (عربستان بدبخت)، مشهور بوده است. به همين دليل يمن هميشه مورد تاخت و تاز قبايل نزديك خود قرار ميگرفت. در زمان كسري انوشيروان پادشاه ساساني سرزمين يمن مورد تجاوز وحشيانه زنگيان حبشي به فرماندهي مسروق پسر ابرهه (همان كه ميخواست خانه خدا را ويران كند) قرار ميگيرد. در اوضاع سياسي آن زمان كشورهاي ايران و روم از قدرتهاي بزرگ و مطرح جهان بودند. بدين جهت مردم مظلوم و جنگزده يمن ابتدا از امپراتور روم كمك خواستند كه مورد اجابت قرار نگرفت ولي پادشاه يمن (سيف بن ذي يزن) به دادگري و عدالت و جوانمردي مردم ايران پناه آورد و از كسري انوشيروان پادشاه ايران دادخواهي كرد. انوشيروان در پاسخ به در خواست آنها براي كمك گفت: «هرچند كشور و سرزمين شما براي ايران نفعي ندارد اما از راه عدالت و جوانمردي به شما كمك خواهم كرد» و مستشاراني (800 نفر) از ايران را به يمن گسيل داشت و متجاوزان حبشي را از يمن بيرون كرده مردم را به خانه و كاشانه خود بازگردانيد. داستان دادخواهي مردم يمن از كسري انوشيروان در كتب تاريخي فراواني نظير تاريخ طبري، فارسنامه بلخي، سيره ابن هشام، تاريخ بلعمي و ... به تفصيل آمده است. در تاريخ طبري آمده است: «چون (سيف بن ذي يزن) به نزد كسري شد به خاك افتاد و گفت: اي پادشاه بيگانه بر ديار ما چيره شد. كسري گفت كدام بيگانه؟ و او گفت حبشه و آمدهام كه مرا بر ضد آنها ياري دهي و از ديار من بيرون كني و پادشاهي آنجا از آن تو باشد.
كسري گفت: سرزمين تو از سرزمين ما دور است و زميني كمحاصل است كه بز و شتر دارد و ما را بدان نياز نباشد و سپاه پارسيان را به سرزمين عرب كه بدان نياز ندارم درگير نكنم. بعد از سالها ماندگاري و پافشاري زياد سيف، كسري در ديداري ديگر گفت «باش تا در كار تو بنگرم».
آنگاه كسري مرزبانان و صاحبنظران را كه در امور خويش با آنها مشورت ميكرد فراهم آورد و گفت در كار اين مرد چه ميگوييد؟
يكي از آنها گفت اي پادشاه در زندان تو مردانند كه بايد كشته شوند آنها را به ياري بفرست. اگر هلاك شوند همان باشد كه خواستهاي و اگر تسلط يافتند ملكي به ملك خويش افزودهاي و چون شمار كردند هشتصد مرد زنداني بود.
كسري (وهرز) را كه از همه زندانيان به نسب و خاندان برتر و مردي سالخورده بود با سيف فرستاد و سالاري بدو داد و كسان را بر هشت كشتي نشاند به هر كشتي صد مرد با آنچه به دريا بايسته بود و برفتند و چون به دل دريا شدن دو كشتي با هر كه در آن بود فرو شد (غرق شد) و شش كشتي با ششصد مرد به ساحل يمن و سرزمين عدن رسيد كه سيف و وهرز در آن بودند. وهرز با پياده شدن در عدن هر شش كشتي در آتش بسوزانيد و لشكريان را گفت ديگر راه پس نيست و پيروزي يا مرگ در پيش است.
جنگ در گرفت و وهرز مسروق پسر ابرهه را با تير و كمان بكشت و پارسيان حمله بردند و هزيمت در حبشيان افتاد و بسيار كس كشته شدند و باقيمانده به هر سو گريختند. آنگاه وهرز و سيف ذي يزن با پيروزي روي به صنعا نهادند كه دارالملك يمن بود و چون به در صنعا رسيدند دروازه كوتاه بود و علم سرنگون خواستند كرد تا در اندرون بروند. وهرز گفت «هرگز علم ايران افتاده به درون نشود و دروازه را ويران كرد و با پرچم افراشته درآمد كه پرچم را روبهروي او ميبردند.» نزديك 5 سال است كه مردم مظلوم يمن به ناحق مورد تجاوز و بمباران وحشيانه همسايه شمالي خود قرار گرفته و دچار كشتار، مرگ، گرسنگي، قحطي و بيماري شدهاند و شگفت اينكه اين همسايه متجاوز هم در نژاد و هم در دين با يمن مشترك است و همواره گزافگويي او در حمايت از اعراب و مسلمانان گوش فلك را كر كرده است.
شگفتآورتر اينكه در اين هنگامه بيداد كه داد مظلوم به آسمان بلند است هيچكس هيچ نميگويد. كشورهاي عربي در سكوت محض فقط نظارهگر هستند و سازمانهاي بينالمللي هم چشم بر اين همه جنايت بسته و هيچ اقدام شايسته و بايستهاي را كه شرح وظيفه اصلي و مدون آنهاست، انجام نميدهند و اگر ملت و كشوري هم به لحاظ انساندوستي و شرف و شفقت بخواهد به مردم مظلوم يمن كمك كند همين سازمانهاي بينالمللي او را تهديد و تحريم كرده و برچسب دخالت در امور كشور ديگر را بر او مي زنند. مردم جنگزده يمن دست كمك به سوي همه برداشته و تقاضاي همياري و مساعدت دارند اما هيچكس فرياد كمكطلبي آنها را نميشنود. اما اين بار نيز همچون 1500 سال پيش ملت ايران اين افتخار را دارد كه فرياد آنها را شنيده و با نيروهاي مستشاري به كمك آنها شتافته است. آيا تاريخ تكرار شده است؟ پيروزيهاي ميداني مردم يمن در روزهاي اخير (مهرماه 1398) نويدبخش پيروزي نهايي آنها است و تاريخ تكرار خواهد شد.
هردو پرده تاريخي فوق، جلوههايي از جوانمردي ايراني را به نمايش ميگذارد اما دو نمونه حماسي كه در پرده اول بروز يافته اوج افتخار و غرور ايراني است.