سخن؛ پايه آشنايي من و مشيري
جمال ميرصادقي
آشنايي من با فريدون مشيري به مجله سخن بازميگردد، من از نويسندگان اين مجله بودم و او هم شعرهايش را براي «سخن» ميفرستاد. فريدون مشيري متعلق به نسل شاعراني مانند سايه، اخوان، سهراب و نادرپور است كه توانست اقبال عمومي را به دست آورد و همچنان مردم شعرهايش را حفظ و آنها را تكرار ميكنند. از مولفههاي برجسته شخصيتي مشيري «مهرباني» است كه او را محبوب جمعها ميكرد.
يكي از خاطرههايم از دوران دوستي و آشنايي با او به سفرمان به هند برميگردد. در اين سفر با ساعدي، فريدون مشيري و همسرش و سيما بينا همراه بودم. من و ساعدي هتلي ارزانقيمت گرفته بوديم كه نرخ دولتي داشت و آنهادر هتل ديگري اتاق گرفته بودند كه بعد آن را تحويل داده و به جمع ما در اين هتل ملحق شدند.
از آنجا كه چند روز قبلتر خبر ورود مشيري و سيما بينا بين دانشجويان ايراني پخش شده بود، جمعي از آنها براي ديدن اين هنرمندان به هتل ما آمدند. به تالار بزرگ هتل رفتيم و دانشجويان از من خواستند از مشيري خواهش كنم برايشان شعر بخواند، خواستهاي كه خيلي راحت از سوي او اجابت شد، آن شب تا ساعت چهار بامداد به شعر خواندن مشيري و آواز سيما بينا گذشت. روز بعد هم كه دوباره براي غذا خوردن به رستوراني رفتيم باز جمع 20 نفرهاي از دانشجويان ايراني در رستوران جمع شدند. رستوران موسيقي زنده داشت و شاگردان به مدير هتل اعلام كردند يكي از بزرگترين شاعران ايران در كنار خواننده برجسته كشورمان مهمان آنها هستند. رهبر اركستري كه آنجا بود، چند سال قبل تر سفري به ايران كرده بود. او فارسي را به خوبي حرف مي زد و با شعر مشيري هم به خوبي آشنا بود. از اين رو ضمن ابراز شادي از ديدن مشيري در آن رستوران، از مشيري خواست كه براي حاضران بخشي از شعرهايش را بخواند. در اينجا هم باز شاهد بوديم كه مشيري بدون گله مندي اين خواهش را پذيرفت و براي دقايقي براي طرفدارانش بخشي از شعرهايش را خواند. خاطرم هست كه اين شعرخواني در كنار برنامه سيما بينا با استقبال بسيار خوبي از سوي مخاطبان مواجه شد. ياد اين شاعر بزرگ ايراني گرامي باد.